آداب نماز و اسرار آن
« الوحده خير من جليس السوء و الجليس الصالح خير من الوحده؛ (1) تنهايي بهتر از همنشين بد است و همنشين نيکوکار بهتر از تنهايي است »
مسئله مهم در زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران مسئله رعايت آداب و رسول است، يعني رعايت مسائلي که انجام دادن يا عدم آن ضروري و نشان عقل و شخصيت انسان به شمار مي رود. به حکم عقل، رعايت آداب در ارتباط با ديگران به تناسب ميزان اعتبار و جايگاه طرف مقابل، بسيار ضروري است و اين مسئله در زندگي روزمره قابل درک است، مثلا در ديدار يک پادشاه و يا يک مسئول بلند پايه از لحاظ ظاهري و رفتاري، ادب لازم را رعايت مي کنيم. در شرع مقدس و احاديث، دو گونه ادب به نمازگزاران توصيه شده است که رعايت رشد و کمال انساني و تأثيرگذاري نماز خواهد شد و عدم رعايت آن محروميت از لطف الهي را به همراه خواهد داشت.
« بدان که از براي نماز غير از اين صورت، معنايي است و غير از اين ظاهر، باطني است و چنانچه ظاهر را آدابي است که مراعات ننمودن آن ها موجب بطلان نماز صوري يا نقصان آن گردد، همين طور از براي باطن آدابي است قلبيه ي باطنيه که با مراعات ننمودن آن ها نماز معنوي را بطلان يا نقصان دست دهد، چنانچه با مراعات آن ها نماز داراي روح ملکوتي شود. »( 2)
آداب نماز دو گونه است: آداب ظاهري و آداب باطني.
نماز هم مثل انسان داراي ظاهر و باطن است و انسانيت انسان بر اساس نماز و نماز انسان بر اساس انسانيت او محقق مي گردد. امام خميني درباره رابطه نماز با انسانيت انسانن مي فرمايد:
«... بالجمله از براي نماز مقامات و مراتبي است که در هر مرتبه اي که مصلي است، نمازش با مرتبه ديگر بسيار فرق دارد چنانچه مقامش با مقامات ديگر خيلي فرق دارد. پس مادامي که انسان، صورت انسان و انسان صوري است نماز او نيز نماز صوري است و فايده آن نماز، فقط صحت و اجزاي صوري فقهي است... و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معني پي برد تا هر مرتبه اي که محقق شود نماز او نيز حقيقت پيدا مي کند... .»
« پس مادامي که نماز انسان صورت نماز است و به مرتبه باطن و سر آن نرسيده، انسان متحقق نشده، انسان نيز صورت انسان است و به حقيقت آن محقق نگرديده، پس ميزان در کمال انسانيت و حقيقت آن عروج به معراج حقيقي و صعود به اوج کمال و وصول به باب الله با مرقات نماز است. » (3)
در اين قسمت مختصري از آداب عبادت و نماز از زبان امامان معصوم (ع) و نيز اهل نماز حقيقي، به خصوص امام خميني (ره) بيان مي شود:
امام خميني در آداب عمومي عبادت، به ويژه نماز مي فرمايند:
1- «يکي از آداب قلبيه در عبادت و وظايف باطنيه ي سالک طريق آخرت، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت است. » (4)
بنابراين نمازگزار بايد به هنگام عبادت، ناچيزي و ضعيف بودن خود را در مقابل عظمت بي انتهاي خالق خويش به يادآورد، تا از حجاب خودبيني بيرون آيد: « تا انسان را نظر به خويشتن و کمال و جمال متوهم خود است، از جمال مطلق و کمال صرف، محجوب و مهجور است، و اول شرط سلوک الي الله خروج از اين منزل است، بلکه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. » (6)
حاصل اين ادب در نماز، خشوع است: « يکي از اموري که براي سالک در جميع عبادت خصوصا نماز که سرآمد همه ي عبادات است و مقام جامعيت دارد لازم است، خشوع است و حقيقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب يا خوف. » (7) ( اگر قلب از قلوب شوقي باشد خضوع در عين حب اوست و ناشي از هيبت و عظمت و سطوت جمال حق است و اگر قلب خوفي باشد، خضوع او ناشي از ادراک عظمت و کبريا و جلال حق است. )
2- ادب طمأنينه
« در اول امر که زبان قلب گويا نشده، سالک راه آخرت بايد آن را تعليم دهد و با طمأنينه و سکونت، ذکر را به آن القا کند، همين که زبان قلب باز شد، قلب، قبله لسان و ساير اعضا مي شود. با ذکر، آن همه مملکت وجود انساني ذاکر گردد. و اما اگر اين ذکر شريف را بي سکونت قلب و طمأنينه آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواس گفت، از آن در قلب اثري حاصل نشود و از حد زبان و گوش حيواني ظاهري به باطن و سمع انساني نرسد... » (9)
3-ادب محافظت عبادت از تصرف شيطان (اخلاص داشتن)
« پس، بر سالک طريق آخرت لازم و حتم است که... با کمال دقت و تفتيش در حرکات و سکنات و طلب و مطلوب خود غور کند... و از حيله هاي نفس و شيطان غفلت نکند و از دام هاي نفس اماره و ابليس غافل نشود، و جميع حرکات و افعال سوء ظن کامل به خود داشته باشد و هيچ گاه آن را سرخود و رها نکند...» (11)
4- ادب نشاط و بهجت
امام خميني (ره) با اشاره به احاديث ذيل، مي فرمايند:
قال رسول الله (ص) يا علي، ان هذا الدين متين، فأوغل فيه برفق و لا تبغض الي نفسک عباده ربک؛ اي علي، اين دين متين و استوار است، با رفق و مدارا در آن گام نه و پرستش پروردگارت را مبغوض خود نکن. » (13)
امام عسکري (ع) مي فرمايند: اذا نشطت القلوب فاؤدعوها و اذا نفرت فودعوها؛ هنگامي که قلوب نشاط و بهجت دارند، به آن ها امانت بسپاريد و وقتي که گريزان اند آن ها را واگذاريد. » (14)
« و از اين احاديث و احاديث ديگر استفاده ي ادب ديگر شود که آن نيز از مهمات باب رياضت است، و آن عبارت از مراعات است و آن چنان است که سالک در هر مرتبه، که هست، چه در رياضات و مجاهدات علميه يا نفسانيه يا عمليه، مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نمايد و زايد بر طاقت و حالت خود تحميل آن نکند، خصوصا براي جوانها و تازه کارها اين مطلب از مهمات است...» (15)
5- ادب تفهيم
6- ادب حضور قلب
در احاديث و آيات قرآن ادب حضور قلب، مهم ترين ادبي است که درباره ي آن مطالب فراواني آمده است و حقيقت نماز با توجه به اين ادب محقق مي شود و تأثير نماز نيز که منع از فحشا و منکر است و اختلاف درجه ي نمازها به همين ادب است. حضور قلب به معناي حاضر بودن جان و روح و قلب انسان همراه با حرکات و ذکر نماز است که در روايات بيشتر به اقبال قلب از آن تعبير شده است. (تفصيل بيشتر اين مطلب مطابق روايت هاي ائمه (ع) در بخش دوم آمده است و در اينجا بيشتر درباره ي چگونگي کسب حضور قلب مطالبي آورده مي شود). امام خميني ضمن اشاره به موانع حضور قلب و راه علاج آن ها، مي فرمايند:
« پس اي عزيز، اگر ايمان به آنچه ذکر شد که گفته ي انبياء عليهم السلام است، آوردي و خود را براي تحصيل سعادت و سفرآخرت مهيا نمودي و لازم دانستي حضور قلب را نمايي و خارهاي طريق را از سر راه سلوک ريشه کن کني و پس از آن اقدام به خود آن کني. » (18)
موانع حضور قلب
1- عامل خارجي، اغلب از راه حواس ظاهر پنج گانه انسان بر تمرکز خاطر تأثير مي گذارد، مثلا گوش انسان در حالت عبادت بشنود و توجه به آن منشأ تخيل و افکار در مورد آن گردد و همين طور از طريق چشم و... در مورد راه علاج اين مشکل، گروهي گفته اند که بهتر است انسان در خانه ي تاريکي يا محل خلوت نماز بخواند، يا در نماز چشم خود را ببندد و در مواضعي که جلب نظر مي کند نماز نخواند.
امام خميني (ره) به رفع ظاهري اکتفا نکرده اند، بلکه معتقدند که بايد منشأ افکار و خيال کنترل شود که همان کنترل قوه ي خيال و وهم است: « ولي معلوم است اين، رفع مانع نکند و قطع ماده ننمايد؛ زيرا که عمده تصرف خيال است که با منشأ جزئي کار خود را انجام مي دهد، بلکه گاه شود که در خانه ي تاريک و کوچک و تنها، تصرف واهمه و خيال بيشتر شود... پس قلع ماده ي کلي به اصلاح خيال و وهم است... » (20)
2- عامل داخلي يا باطني؛ گاهي تشتت خاطر و مانع حضور قلب، از امور باطني است که دو منشأ دارد: يکي هرزه گري و فرار بودن طاير خيال است؛ زيرا که خيال قوه اي است بسيار فرار که دائما از شاخه اي به شاخه اي آويزد... و اين مربوط به حب دنيا و توجه به امور دنيه و مال و منال دنيوي نيست، بلکه فرار بودن خيال خود مصيبتي است که تارک دنيا نيز به آن مبتلا است...
« منشأ ديگر، حب دنيا و تعلق خاطر به حيثيات دنيوي است که رأس خطيئات و ام الامراض باطنه است که خار طريق اهل سلوک و سرچشمه ي مصيبات است...» (21)
راه علاج
« بدان که هر يک از قواي ظاهره و باطنه ي نفس قابل تعليم و تربيت است با ارتباض مخصوص؛ مثلا چشم انسان قادر نيست که به يک نقطه معينه يا در نور شديد، مثل نور عين شمس، مدتي طولاني نگاه کند بدون به هم خوردن پلکهاي آن، ولي اگر انسان چشم را تربيت کند چنانچه بعضي از اصحاب رياضيات باطنه براي مقاصدي عمل مي کنند، ممکن است چند ساعت متمادي در قرص آفتاب نظر را بدوزد بدون آن که چشم به هم بخورد يا خستگي پيدا کند... و از قوايي که قابل تربيت است قوه ي خيال و قوه ي واهمه است... و طريق عمده ي رام نمودن آن عمل به خلاف است و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهيا کند که حفظ خيال در نماز کند و آن را حبس در عمل نمايد و به مجرد اين که بخواهداز چنگ انسان فرار کند، آن ر ا استرجاع نمايد... و اين در اول امر کاري صعب به نظر مي آيد، ولي پس از مدتي عمل و دقت و علاج حتما رام مي شود...» (22)
در علاج حب دنيا نيز مي فرمايد:
« علاج اين مرض مهلک و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است، اما علم نافع براي اين مرض، تفکر در ثمرات و نتايج آن و مقايسه کردن بين آن ها و مضار و مهالک حاصله از آن است.» (23)
« و چون معلوم شد که حب دنيا مبدأ و منشأ تمام مفاسد است، بر انسان عاقل علاقمند به سعادت خود لازم است اين درخت را از دل ريشه کن کند و طريق علاج عملي آن است که معامله به ضد کند: پس اگر به مال ومنال علاقه دارد، با بسط يد و صدقات واجبه و مستحبه ريشه آن را از دل بکند... و اگر علاقه به فخر و تقدم و رياست و استطاعت دارد، اعمال ضد آن را بکند و دماغ نفس اماره را به خاک بمالد و اصلاح شود. » (24)
« پس عزم خود را قوي کن و اراده ي خويش را محکم نما که اول شرط سلوک عزم است و بدون آن راهي نتوان پيمود و به کمالي نتوان رسيد. » (25)
مراتب حضور قلب:
« اول مرتبه حضور قلب در عبادات، حضور قلب در عبادت است اجمالا، و آن از براي همه کس ميسور است و آن چنان است که انسان به قلب خود بفهماند که باب عبادت باب ثناي معبود است. »
« مثل طفلي که شعري را در مدح کسي بخواند و اجمالا بداند که دارد مدح مي کند، اگر چه معني جملات را نداند. مرتبه ي دوم از حضور، حضور قلب در عبادت است تفصيلا، و آن چنان است که قلب عابد در جميع عبادات حاضر باشد و بداند که حق را به چه توصيف مي کند و چطور مناجات مي کند، و از براي آن مراتب و مقدماتي است بسيار متفاوت...پس يک طايفه هستند که از نماز و ساير عبادات جز صورت و قشر و هيئت ملکي آن چيزي نمي دانند، ولي مفاهيم عرفيه اذکار و ادعيه و قرائت را مي فهمند... و طايفه ديگر آنان اند که حقايق عبادات و اذکار را مي فهمند به قدم عقلي و فکري...و اين طايفه حضور قلبشان در عبادت آن است که تفصيلا قلبشان در ذکر اين حقايق و... حاضر باشد و بفهمند چه مي کنند و چطور ثنا و حمد حق مي گويند.
« و طايفه ديگر آنان اند که حقايقي را که با قدم فکري و عقلي ادارک کرده اند، با قلم عقلي به لوح قلب رسانند و قلب آن ها نيز به آن حقايق آشنا شده و ايمان آورده؛ زيرا که مرتبه ي ايمان قلبي با ادراک عقلي بسيار فرق دارد...
و طايفه ديگر آنان اند که علاوه بر آن که اين حقايق را به قلب رسانده و به مقام کمال اطمينان رسيدند، با مجاهدات و رياضيات به مرتبه ي کشف و شهود رسيده و حقايق را با چشم ملکوتي و بصيرت الهيه به مشاهده ي حضوريه و حضور عيني دريابند. » (26)
سومين مرتبه حضور قلب، حضور قلب در معبود است که خود داراي مراتبي است:
«بالجمله مرتبه ي اول حضور قلب در معبود آن است که با علم برهاني عالم را محضر ربوبيت بداند و عبادت خود و جميع حرکات باطن و ظاهر خود را عين حضور و نفس خود بداند...
« مرتبه ي دوم از حضور قلب در تجلي فعلي، مرتبه ي ايمان و اطمينان است که از تذکر حبيب در سر و علن و مناجات با ذات اقدس و خلوت با او حاصل گردد...
« پس قلب لذت حضور را دريابد و لذت فيض حضور، او را از عبادت غافل کند. سپس از خود و عبادت محجوب شود و از عالم فاني گردد و به تجلي فعلي مشغول شود و اين حال که در حد تمکين رسيد و از تلوين خارج شد کم کم نمونه ي تجليات اسمائيه از قلب سالک بروز کند که مرتبه ديگر از حضور قلب در معبود است (مرتبه سوم) » (27)
آداب اقامه نماز در احاديث:
ادب قيام
هنگامي که مقابل قبله ايستادي پس دنيا و آنچه که در آن است و خلق و آنچه که به آن مشغول اند، را فراموش کن و يادآور ايستادنت را در مقابل او (پروردگار)؛ روزي که هرکس هر چه پيش فرستاده است اشکار ببيند. »
همچنين مي فرمايند:
« اذا صليت صلوه فريضه فصلها لوقتها صلاه مودع يخاف آن لا يعود اليها ابدا؛ (29)
هنگامي که نماز واجبي بگزاري پس آن را در وقتش به جا آور، همانند وداع کننده ي با نماز که مي ترسد که ديگر هيچ گاه به او باز نگردد.
و در آداب تکبير مي فرمايد:
« اذا کبرت، فاستصغر ما بين العلا و الثري دون کبريائه...؛ (30)
چون تکبير گفتي، کوچک شمار در محضر کبرياي آن ذات مقدس بين عرش تا فرش را؛ زيرا که خداوند تعالي اگر بنده اي را ببيند که تکبير گويد ولي در قلبش اشکالي است؛ يعني آنچه به زبان آروده، قلب موافقت نکند، فرمايد: « اي دروغگو، با من خدعه مي کني ؟ به عزت و جلالم قسم که از شيريني ذکر خود تو را محروم مي کنم و از قرب خود تو را محجوب نمايم و از سرور مناجات خويش، تو را محتجب کنم. »
در مورد ادب رکوع مي فرمايد:
«... فارکع رکوع خاضع لله بقلبه، متذلل و جل تحت سلطانه، خافض له بجوارحه خفض خائف حزن علي ما يفوته من فائده الراکعين؛ (31)
رکوع کن، رکوع کسي کد با قلبش براي خداوند خضوع کند. و (رکوع کسي که) ذليل و ترسان [ داخل در] سلطنت او شود و با اعضايش براي او فروتني نمايد، فروتني فرد نگران و غمزده بر از دست رفتن فايده هاي رکوع کنندگان.»
در ادب سجود هم مي فرمايد:
« فاسجد سجود متواضع لله ذليل، علم انه خلق من تراب يطأه الخلق و انه اتخذک من نطفه يستقذرها کل احد، و کون ما لم يکن؛ (32)
پس سجده کن، سجده تواضع کننده ذليل براي خداوند، اين که بداند او از خاکي خلق شده است که پامال مردم است، و او (خدا) از نطفه اي که هر کسي از آن بي زار است تو را پديد آورده و او آنچه را که نبود هستي داد.
تاويل نماز از زبان امام علي (ع)
جابربن عبدالله انصاري گويد: با امام علي (ع) بودم که مردي را ديد که به نماز ايستاده بود، پس به او فرمود: اي مرد آيا تأويل نماز را مي داني؟
مرد گفت: اي مولاي من آيا براي نماز غير از عبادت تأويلي هست؟
فرمود: بله، قسم به کسي که محمد (ص) را به نبوت برانگيخت، و نبي خود را به کاري برانگيخته نکرد مگر اينکه آن کار را، تشابه (متشابه) و تأويل و تنزيلي است و تمام آن ها به تعبد و بندگي دلالت دارند. مرد گفت: مرا تعليم فرما که آن تأويل چيست؟
فرمود: تأويل تکبير اول براي احرام بستن تو آن است که هنگامي که «الله اکبر» گفتي، به قلب خود خطور دهي که خدا برتر است از اين که به قيام و قعود (برخاستن و نشستن) متصف گردد؛
و در تکبير دوم (به قلبت خطور دهي) که خدا برتر است از اينکه به حرکت و جمود (توقف) وصف شود؛
و در تکبير سوم، از اين که خدا به جسم يا به دليل شباهت داشتن به چيزي قياس شود، برتر است؛
و در تکبير چهارم به قلب خود خطور دهي که او برتر است از اين که چيزي بر او عارض شود، يا مرضي او را ناراحت کند ؛
و در تکبير پنجم خطور دهي که خدا برتر است از اين که به جوهر و عرض وصف شود، يا آن که در چيزي حلول کند و يا چيزي در او حلول نمايد.
و در تکبير ششم به قلب خود خطور دهي که خدا برتر است از زوال و انتقال (تبديل حال) که بر پديده ها جايز است؛
ودر تکبير هفتم آن که خدا برتر است از اينکه حواس پنج گانه او را دريابد.
پس تأويل کشيدن گردن در رکوع، آن است که در عمق جانت به خاطر آوري که به تو ايمان آوردم حتي اگر گردن مرا بزني، سپس سربرداشتن از رکوع، هنگامي که مي گويي: « سمع الله لمن حمده الحمدلله رب العالمين » تأويلش آن است که (تو کسي هستي که) مرا از عدم به عالم وجود آوري، و تأويل سجده اول آن است که در حالي که در سجده هستي به خاطر آوري که مرا از خاک آفريدي و سربرداشتن تأويلش آن است که مرا از آن بيرون مي آوري؛
و سجده ي دوم يعني، و به آن مرا برمي گرداني و در سر برداشتن، به قلب خود خطور مي دهي که مرا بار ديگر از آن خارج مي کني.
و تأويل نشستن برطرف راست خود (در حالت تورک) آن است که به قلبت خطور دهي که پروردگارا، من حق را بر پا داشتم و باطل را کنار زدم، (چون در حالت تورک پاي راست بر چپ نهاده مي شود و اين به معناي اقامه ي حق و سرکوب باطل است)
و تأويل تشهد، تجديد ايمان و برگشت به اسلام و اعتراف به برانگيخته شدن بعد از مرگ است؛ و تأويل خواندن تحيات، تمجيد از پروردگار سبحان و تعظيم و منزه کردن او از آن چيزهايي است که ظالمان مي گويند و ملحدان وصفش مي کنند، و تأويل «السلام عليکم و رحمه الله و برکاته» ترحمي است از پروردگار سبحان و معنايش آن است که: اين اماني براي شما از عذاب روز قيامت است.
سپس اميرالمومنين (ع) فرمود: « هر کس اين گونه تأويل نمازش را نداند، پس نمازش ناقص است.» (33)
پی نوشت:
1. نهج الفصاحه، ص 643.
2. آداب الصلوه، ص 2.
3. امام خميني، اسرار نماز يا معراج السالکين و صلوه العارفين، ص 7.
4. آداب الصلاه، ص 7.
5. همان، ص 9.
6. همان، ص 8.
7. آداب الصلوه، ص 13.
8. همان، ص 16.
9. همان ، ص 17.
10. آداب الصلوه، ص 20.
11. همان، ص 21.
12. آداب الصلوه، ص 23.
13. همان، ص 26.
14. همان، ص 25.
15. همان، ص 25.
16. همان، ص 28.
17. همان، ص 31.
18. آداب الصلوه، ص 42.
19. همان، ص 42.
20. همان، ص 42-43.
21. آداب الصلوه، ص 43.
22. همان، ص 43-44.
23. همان، ص 50.
24. آداب الصلوه، ص 50-51.
25. آداب الصلوه، ص 52.
26. اسرار نماز ( يا معراج السالکين و صلوه العارفين )، امام خميني، ص 19-22.
27. اسرار نماز، امام خميني، ص 25-24.
28. بحارالانوار، ج 81، ص 369 به نقل از مصباح الشريعه.
29. همان، ج 80، ص 10.
30. همان، ج 81، ص 369.
31. بحارالانوار، ج 82، ص 533.
32. همان، ص 549.
33. بحارالانوار، ج 81، ص 385-384 - باب آداب الصلوه ( ترجمه ).
/خ