اوباما و لابی یهودی و عربی
نویسنده: دکتر محمد قیراط
باراک اوباما چندی پیش در حضور بیش از دو میلیون نفر رسما متصدی منصب ریاست جمهوری آمریکا شد تا نام خود را به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور این کشور و اولین چهره آفریقایی به ثبت برساند که موفق به کسب چنین پستی شده است.
وی بعد از پایان دوره هشت ساله حاکمیت جرج بوش بر آمریکا و در وضعیتی زمام اداره امور را به دست گرفته است که رئیس جمهور پیشین با اقدامات خود ایالات متحده را گرفتار مشکلات فراوانی کرده است که از جمله آنها می توان به حادثه یازده سپتامبر، جنگ عراق و افغانستان و اخیرا نیز بحران مالی جهانی و رکود خطرناک اقتصادی اشاره کرد که از دهه سی تا کنون بی سابقه بوده است. به هر حال، به اعتقاد بسیاری از افراد، راه یابی اوباما به عرصه قدرت یک نقطه عطف تاریخی برای آمریکا و جهان به شمار می رود.
سوالی که در اینجا مطرح می شود، آن است که رئیس جمهور جدید آمریکا می تواند در تصمیم گیری هایش درباره سیاست های خاورمیانه ای کاخ سفید خود را از سیطره نفوذ لابی یهودی برهاند؟ آیا وی توان آن را دارد تا دست از حمایت بی چون و چرا از رژیم صهیونیستی بردارد، رژیمی که حمایت از آن جزء اولویت های تمامی کسانی بوده است که بر کرسی ریاست آمریکا تکیه زده اند.
در محافل سیاسی آمریکا رسم بر این است که اگر سیاستمداران در پی پیروزی در انتخابات و راه یافتن به کاخ سفید، مجلس سنا و مجلس نمایندگان هستند، باید از فیلتر لابی یهودی بگذرند و موافقت و حمایت مجامع یهودی و در راس آنها ایپک و کنگره بین المللی یهود را کسب کند و بهترین گواه بر این امر موضع روسای جمهور آمریکا در قبال مسئله فلسطین است که هرگز با ورود یک نفر جدید به کاخ سفید تغییر نمی کند و وابستگی حزبی رئیس به دموکرات ها یا جمهوریخواه ها نیز در آن تاثیری نمی گذارد. از دیگر شواهدی که برای ضرورت عبور یک مقام آمریکایی از فیلتر لابی ها وجود دارد، همان شخصیت های سیاسی است که امروز اوباما آنها را به عنوان تیم همراهش در کاخ سفید برگزیده است ؛ زیرا بیشتر آنها خود را در خصوص خدمت به رژیم عبری و نیز حمایت از اهداف و منافع لابی یهودی ملزم می دانند.
از سوی دیگر، نباید این نکته را فراموش کرد که رئیس جمهور آمریکا نمی تواند در تصمیم گیری های خود کاملا مستقل عمل کند، بلکه برخی از تصمیمات هستند که اتخاذ می شوند بدون آنکه رئیس جمهور اعتقادی به درستی آنها داشته باشد. ضمنا ممکن است فردی که ریاست کاخ سفید را بر عهده می گیرد، تحت فشار لابی یهودی موضع مشخصی را اتخاذ کند که در بیشتر اوقات هیچ اعتقادی به آن ندارد و همین فرد بعد از پایان دوره ریاستش مواضع خود را تغییر داده و در مسائل مختلف جهانی همچون مسئله فلسطین جانب حق را بگیرد که بارزترین نمونه آن جیمی کارتر و نیز کتابی است که وی در خصوص اقدامات نژادپرستانه رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین نگاشته و علاوه بر لابی یهودی، باعث رنجش خاطر افکار عمومی آمریکا، طبقه فرهیخته این کشور و طیف وسیعی از رسانه ها که همه تحت تاثیر لابی مذکور می باشند، شده است.
به هر حال، جیمی کارتر بعد از سال ها دست از سکوت برداشت و از نظام آپارتاید صهیونیستی سخن گفت و با استناد به آمار و ارقام، اقدامات رژیم اشغالگر قدس را نژادپرستانه توصیف و زبان به انتقاد از آن گشود. البته ناخشنودی آمریکایی ها از این اقدام کارتر به حدی رسید که دانشگاه های ایالات متحده با درخواست و پیشنهاد کارتر مبنی بر فراهم آوردن عرصه مناسب در دانشگاه ها برای معرفی کتابش و نیز بیان دیدگاه هایش در خصوص ایجاد کانال های گفتگو میان یهودیان و فلسطینیان مخالفت کردند.
امروز آمریکایی ها در سرزمین خود اسیر دست لابی صهیونیستی شده اند. جیمز پتراس در کتاب خود تحت عنوان "نفوذ اسرائیل در آمریکا" به نقل از ملک حسین می نویسد: «ایالات متحده هرگز در تصمیم گیری های خود در خصوص منطقه مستقل عمل نمی کند ؛ بلکه خود را مجبور به جلب رضایت لابی یهودی و دولت اسرائیل می داند.»
از جمله قربانیان بیشمار لابی یهودی در نهاد سیاستگذاری آمریکا پل ویندلی، نماینده ایالت "الینو" است. وی در کتاب پرآوازه خود با نام "آنها جرات حرف زدن دارند" پرده از سیطره کامل لابی یهودی بر سیاست خارجی آمریکا در خصوص خاورمیانه برداشت. از دیگر کسانی که به جمع قربانیان لابی مذکور پیوسته اند، می توان به آندره یونگ، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل اشاره کرد.
لابی یهودی در ایالات متحده به عنوان یک لابی فعال از یک سازماندهی منظم، برنامه ریزی مناسب و قدرت مالی، رسانه ای و تبلیغاتی گسترده ای بهره مند است. یهودیان با وجود آنکه تنها 2.5 درصد از ساکنان ایالات متحده را تشکیل می دهند ؛ ولی نفوذ آنها در نهادهای سیاسی بیش از 70 درصد است و صد البته در وضعیتی که بیست درصد از میلیادرهای آمریکایی، یهودی هستند دیگر انتظاری غیر از این نمی توان داشت.
مسئله ای که امروز عرب ها و مسلمانان باید کمال اهتمام را نسبت به آن نشان دهند، سیاست ها و تصمیم گیری های اوباما در خصوص خاورمیانه نیست ؛ بلکه مهم شکل تعامل با آمریکا، تشکیل لابی بانفوذ، تاثیرگذاری بر افکار عمومی این کشور و نیز تعیین استراتژی ها و راهبردهای لازم جهت خدمت به منافع و اهداف ملل عربی و اسلامی است.
سوالی که سیاستمداران عرب باید از خود بپرسند، این است که باید برای تاثیرگذاری بر نهادهای تصمیم گیری در آمریکا چه کرد؟ نسخه مناسب برای راهیابی به افکار عمومی ایالات متحده که تاثیر فراوانی بر تصمیم گیری های کاخ سفید و کنگره دارند، چیست؟
به هر حال، مسئله مهم تعیین اهداف و اولویت ها از یک سو و راه ها و مکانیزم های تحقق این اهداف از سوی دیگر است. ضمنا باید به دنبال یافتن کانال های ارتباطی با آمریکا باشیم که البته برای رسیدن به چنین هدفی باید به گزینه گفتگو و رسانه متوسل شویم تا از این طریق، موفق به ایجاد تصویری شویم که در اندیشه انتقال آن به افکار عمومی هستیم.
نکته ای که در اینجا نباید از یاد برد، آن است که افکار عمومی آمریکا، گروه های فشار و نیز لابی ها نقش محوری و اصلی را در ترسیم سیاست ها و جهت دهی به تصمیمات سیاسی این کشور بازی می کنند و یکی از مهم ترین مشکلاتی که عرب ها و مسلمانان در رابطه با افکار عمومی آمریکا با آن رو به رو هستند، توصیفات کلیشه ای منفی و دروغینی است که رسانه ها و نهادهای مختلف فرهنگی غرب از وضعیت جهان عرب و اسلام ارائه کرده اند، وضعیتی که هر انسانی از آن تنفر دارد و گریزان است.
نهادهای فرهنگی و رسانه ای غرب همیشه مدعی ارتباط تروریسم با عرب ها و مسلمانان می باشند و حال آنکه این ادعا هیچ پایه و اساسی ندارد. ذکر این مسئله نیز خالی از لطف نیست که چهره ترسیم شده کنونی از عرب ها و مسلمانان، نتیجه وجود ضعف در همکاری های مشترک میان اعضای اتحادیه عرب و اقلیت عرب ساکن آمریکا است که از تجربه و مهارت و نیز تاثیر لازم بر نهادهای تصمیم گیری در آمریکا بی بهره می باشد.
منبع:http://www.rohama.org /س
وی بعد از پایان دوره هشت ساله حاکمیت جرج بوش بر آمریکا و در وضعیتی زمام اداره امور را به دست گرفته است که رئیس جمهور پیشین با اقدامات خود ایالات متحده را گرفتار مشکلات فراوانی کرده است که از جمله آنها می توان به حادثه یازده سپتامبر، جنگ عراق و افغانستان و اخیرا نیز بحران مالی جهانی و رکود خطرناک اقتصادی اشاره کرد که از دهه سی تا کنون بی سابقه بوده است. به هر حال، به اعتقاد بسیاری از افراد، راه یابی اوباما به عرصه قدرت یک نقطه عطف تاریخی برای آمریکا و جهان به شمار می رود.
سوالی که در اینجا مطرح می شود، آن است که رئیس جمهور جدید آمریکا می تواند در تصمیم گیری هایش درباره سیاست های خاورمیانه ای کاخ سفید خود را از سیطره نفوذ لابی یهودی برهاند؟ آیا وی توان آن را دارد تا دست از حمایت بی چون و چرا از رژیم صهیونیستی بردارد، رژیمی که حمایت از آن جزء اولویت های تمامی کسانی بوده است که بر کرسی ریاست آمریکا تکیه زده اند.
در محافل سیاسی آمریکا رسم بر این است که اگر سیاستمداران در پی پیروزی در انتخابات و راه یافتن به کاخ سفید، مجلس سنا و مجلس نمایندگان هستند، باید از فیلتر لابی یهودی بگذرند و موافقت و حمایت مجامع یهودی و در راس آنها ایپک و کنگره بین المللی یهود را کسب کند و بهترین گواه بر این امر موضع روسای جمهور آمریکا در قبال مسئله فلسطین است که هرگز با ورود یک نفر جدید به کاخ سفید تغییر نمی کند و وابستگی حزبی رئیس به دموکرات ها یا جمهوریخواه ها نیز در آن تاثیری نمی گذارد. از دیگر شواهدی که برای ضرورت عبور یک مقام آمریکایی از فیلتر لابی ها وجود دارد، همان شخصیت های سیاسی است که امروز اوباما آنها را به عنوان تیم همراهش در کاخ سفید برگزیده است ؛ زیرا بیشتر آنها خود را در خصوص خدمت به رژیم عبری و نیز حمایت از اهداف و منافع لابی یهودی ملزم می دانند.
از سوی دیگر، نباید این نکته را فراموش کرد که رئیس جمهور آمریکا نمی تواند در تصمیم گیری های خود کاملا مستقل عمل کند، بلکه برخی از تصمیمات هستند که اتخاذ می شوند بدون آنکه رئیس جمهور اعتقادی به درستی آنها داشته باشد. ضمنا ممکن است فردی که ریاست کاخ سفید را بر عهده می گیرد، تحت فشار لابی یهودی موضع مشخصی را اتخاذ کند که در بیشتر اوقات هیچ اعتقادی به آن ندارد و همین فرد بعد از پایان دوره ریاستش مواضع خود را تغییر داده و در مسائل مختلف جهانی همچون مسئله فلسطین جانب حق را بگیرد که بارزترین نمونه آن جیمی کارتر و نیز کتابی است که وی در خصوص اقدامات نژادپرستانه رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین نگاشته و علاوه بر لابی یهودی، باعث رنجش خاطر افکار عمومی آمریکا، طبقه فرهیخته این کشور و طیف وسیعی از رسانه ها که همه تحت تاثیر لابی مذکور می باشند، شده است.
به هر حال، جیمی کارتر بعد از سال ها دست از سکوت برداشت و از نظام آپارتاید صهیونیستی سخن گفت و با استناد به آمار و ارقام، اقدامات رژیم اشغالگر قدس را نژادپرستانه توصیف و زبان به انتقاد از آن گشود. البته ناخشنودی آمریکایی ها از این اقدام کارتر به حدی رسید که دانشگاه های ایالات متحده با درخواست و پیشنهاد کارتر مبنی بر فراهم آوردن عرصه مناسب در دانشگاه ها برای معرفی کتابش و نیز بیان دیدگاه هایش در خصوص ایجاد کانال های گفتگو میان یهودیان و فلسطینیان مخالفت کردند.
امروز آمریکایی ها در سرزمین خود اسیر دست لابی صهیونیستی شده اند. جیمز پتراس در کتاب خود تحت عنوان "نفوذ اسرائیل در آمریکا" به نقل از ملک حسین می نویسد: «ایالات متحده هرگز در تصمیم گیری های خود در خصوص منطقه مستقل عمل نمی کند ؛ بلکه خود را مجبور به جلب رضایت لابی یهودی و دولت اسرائیل می داند.»
از جمله قربانیان بیشمار لابی یهودی در نهاد سیاستگذاری آمریکا پل ویندلی، نماینده ایالت "الینو" است. وی در کتاب پرآوازه خود با نام "آنها جرات حرف زدن دارند" پرده از سیطره کامل لابی یهودی بر سیاست خارجی آمریکا در خصوص خاورمیانه برداشت. از دیگر کسانی که به جمع قربانیان لابی مذکور پیوسته اند، می توان به آندره یونگ، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل اشاره کرد.
لابی یهودی در ایالات متحده به عنوان یک لابی فعال از یک سازماندهی منظم، برنامه ریزی مناسب و قدرت مالی، رسانه ای و تبلیغاتی گسترده ای بهره مند است. یهودیان با وجود آنکه تنها 2.5 درصد از ساکنان ایالات متحده را تشکیل می دهند ؛ ولی نفوذ آنها در نهادهای سیاسی بیش از 70 درصد است و صد البته در وضعیتی که بیست درصد از میلیادرهای آمریکایی، یهودی هستند دیگر انتظاری غیر از این نمی توان داشت.
مسئله ای که امروز عرب ها و مسلمانان باید کمال اهتمام را نسبت به آن نشان دهند، سیاست ها و تصمیم گیری های اوباما در خصوص خاورمیانه نیست ؛ بلکه مهم شکل تعامل با آمریکا، تشکیل لابی بانفوذ، تاثیرگذاری بر افکار عمومی این کشور و نیز تعیین استراتژی ها و راهبردهای لازم جهت خدمت به منافع و اهداف ملل عربی و اسلامی است.
سوالی که سیاستمداران عرب باید از خود بپرسند، این است که باید برای تاثیرگذاری بر نهادهای تصمیم گیری در آمریکا چه کرد؟ نسخه مناسب برای راهیابی به افکار عمومی ایالات متحده که تاثیر فراوانی بر تصمیم گیری های کاخ سفید و کنگره دارند، چیست؟
به هر حال، مسئله مهم تعیین اهداف و اولویت ها از یک سو و راه ها و مکانیزم های تحقق این اهداف از سوی دیگر است. ضمنا باید به دنبال یافتن کانال های ارتباطی با آمریکا باشیم که البته برای رسیدن به چنین هدفی باید به گزینه گفتگو و رسانه متوسل شویم تا از این طریق، موفق به ایجاد تصویری شویم که در اندیشه انتقال آن به افکار عمومی هستیم.
نکته ای که در اینجا نباید از یاد برد، آن است که افکار عمومی آمریکا، گروه های فشار و نیز لابی ها نقش محوری و اصلی را در ترسیم سیاست ها و جهت دهی به تصمیمات سیاسی این کشور بازی می کنند و یکی از مهم ترین مشکلاتی که عرب ها و مسلمانان در رابطه با افکار عمومی آمریکا با آن رو به رو هستند، توصیفات کلیشه ای منفی و دروغینی است که رسانه ها و نهادهای مختلف فرهنگی غرب از وضعیت جهان عرب و اسلام ارائه کرده اند، وضعیتی که هر انسانی از آن تنفر دارد و گریزان است.
نهادهای فرهنگی و رسانه ای غرب همیشه مدعی ارتباط تروریسم با عرب ها و مسلمانان می باشند و حال آنکه این ادعا هیچ پایه و اساسی ندارد. ذکر این مسئله نیز خالی از لطف نیست که چهره ترسیم شده کنونی از عرب ها و مسلمانان، نتیجه وجود ضعف در همکاری های مشترک میان اعضای اتحادیه عرب و اقلیت عرب ساکن آمریکا است که از تجربه و مهارت و نیز تاثیر لازم بر نهادهای تصمیم گیری در آمریکا بی بهره می باشد.
منبع:http://www.rohama.org /س