الیاس و جهانی شدن (قسمت اول)

در این مقاله، رابطه نوشته های نوربرت الیاس را با دلمشغولی های اخیر در باره جهانی شدن بررسی میکنم و به مقایسه کارهای او با پارسونز می پردازم. به ویژه به این موضوع توجه خواهم کرد که تا چه حد کار الیاس به...
شنبه، 24 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الیاس و جهانی شدن (قسمت اول)
رابطه نوشته های نوربرت الیاس با جهانی شدن
 
چکیده:
در این مقاله، رابطه نوشته های نوربرت الیاس را با دلمشغولی های اخیر در باره جهانی شدن بررسی میکنم و به مقایسه کارهای او با پارسونز می پردازم. به ویژه به این موضوع توجه خواهم کرد که تا چه حد کار الیاس به موضوع شکل گیری جهان، جدا از شکل گیری دولت، مربوط می شود؛ هرچند که در اینجا نظرم را بر مناسبات بین دولت ها متمرکز می کنم.

تعداد کلمات: 1525 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
 
الیاس و جهانی شدن (قسمت اول)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی

 اکنون دیگر اصطلاح بشریت تنها واژه دیگری است برای کلیت جوامع، برای فرایند پیشرونده ساختاری که از واحدهای پایای جهان پدید می آید. در گذشته اصطلاح بشریت بیشتر فقط یک نماد بود برای ایده آلی غریب و دور از دسترس کنکاش اجتماعی. اکنون این واژه نه غریب است و نه دور از دسترس. در زمانی که همه قبایل و دولتهای جهان سخت درهم پیوند می خورند، بشریت هرروز بیش از پیش به قالبی برای مطالعات جامعه شناختی نه فقط جهت وارسی گذشته، بلکه جهت مطالعه مراحل کنونی تحول اجتماعی تبدیل می شود. (244.)Elias, 1987:

در این مقاله، رابطه نوشته های نوربرت الیاس را با دلمشغولی های اخیر در باره جهانی شدن بررسی میکنم و به مقایسه کارهای او با پارسونز می پردازم. به ویژه به این موضوع توجه خواهم کرد که تا چه حد کار الیاس به موضوع شکل گیری جهان، جدا از شکل گیری دولت، مربوط می شود؛ هرچند که در اینجا نظرم را بر مناسبات بین دولت ها متمرکز می کنم. اما به صراحت منکر آنم که تمرکز بر این مناسبات به تنهایی برای تصویر انگاره جهان کافی باشد. من همچنین در این بحث تا حد زیادی بر تجزیه و تحلیل گنگ (1984 ,Gong) در مورد «معیار مدنیت»، تا حدود کمتری بر نوشته های کودهی (1987 ,Cuddihy) در مورد «مدنیت» و اندکی نیز بر مفاهیم پارسونز مثل انفکاک، ارتقای هنجاری، انضمام و تعمیم ارزشی تکیه خواهم کرد.

در چشم انداز اخیر، مقوله تمدن عموما به غنای منحصربه فرد و «عمق» تاریخی شکل بندی اجتماعی - فرهنگی خاص اشاره می کند. من بی آنکه معقولیت این رویکردها را در تحلیل شکل بندیهای تمدنی نفی کنم، می خواهم نظرم را روی این موضوع متمرکز کنم که چگونه مفهوم تمدن در مقطعی مهم از تاریخ به یکی از اجزای مهم، شاید مهمترین جزء، فرایند جهانی شدن تبدیل شد، اما نه فقط به این دلیل که بیشتر برحسب این مفهوم به عنوان یک مفهوم حقوقی بود که فرایند جهانی شدن در شکل بنیادی خود به جریان مسلط جهانی تبدیل شد (1991 ,Lechner)
الیاس «جدید» فرایندهای بینادولتی را وارد مرکز صحنه بین المللی میکند به نحوی که اینها دیگر مثل قبل سازوکاری برای آغاز مرحله تازه ای از تمدن نیستند. البته این ها می توانند چنین اثری داشته باشند، اما به همان اندازه می توانند فرایندی باشند که به انتهای راه رسیده اند و به زوال و تخریب تمدن خواهند انجامید (546 :1987a).
الیاس و جهانی شدن
از میان مفسران و منتقدان کتاب الیاس تعداد کمی به ارتباط کار او با موضوع جهانی شدن توجه کرده اند(۱). منل از این حیث استثناست (1990 ,Mennel) منل به صراحت از آنچه آن را نظریه جهانی شدن الیاس می خواند بحث میکند. البته بحث او از جهتی گمراه کننده است، زیرا نمیگوید که الیاس از این مفهوم چه برداشتی داشته است یا خود او از آن دقیقا چه برداشتی دارد. او همچنین کتابهای الیاس را با هیچ یک از ادبیات جاری در باب جهانی شدن ارتباط نمی دهد. با این همه قطعا لازم است به سخنان او توجه کنیم. هیفرکمپ (1987a) نیز در مقاله ای، ضمن بررسی آثار الیاس، به اختصار به اندیشه های او در مورد روابط بینادولتی می پردازد و چنین می آورد که الیاس در حوالی ۱۹۸۰ به قدری خود را سرگرم «تمدن» بینادولتی میکند که آثار بعدی او مرحله جدید، یا در واقع «الیاس جدیدی» را می سازد، هیفرکمپ میگوید:
الیاس «جدید» فرایندهای بینادولتی را وارد مرکز صحنه بین المللی میکند به نحوی که اینها دیگر مثل قبل سازوکاری برای آغاز مرحله تازه ای از تمدن نیستند. البته این ها می توانند چنین اثری داشته باشند، اما به همان اندازه می توانند فرایندی باشند که به انتهای راه رسیده اند و به زوال و تخریب تمدن خواهند انجامید (546 :1987a).

هیفرکمپ به استدلال خود اینطور ادامه میدهد که الیاس به اثری که فرایندهای مدنیت بخش بیناجامعه ای بر فرایندهای بینادولتی اعمال می کند، کم بها می دهد و «تجارب هژمونیک» را چیزواره می کند (555 : Haferkomp, 1987a ) هیفرکمپ بر آنچه که آن را بدبینی ناموجه الیاس یا فقدان بصیرت او می خواند ایراد میگیرد و می پرسد که «الیاس پذیرش گسترده حقوق بشر، لغو بردگی در سطح جهان و وضع قانون علیه نسل کشی را چگونه توجیه میکند؟» این خرده گیری ها به نظر من مهمند، گو اینکه هیفرمپ ناگزیر بود در چهارچوب نظام دوقطبی ابرقدرت های دنیای دهه ۱۹۸۰ به نقد نظر الیاس اقدام کند. به عقیده من ارزیابی خود او نیز به حد کافی جسورانه نیست.

   بیشتر بخوانید :    گلوبالیسم یا جهانی شدن

از طرف دیگر منل استدلال میکند که «الیاس جدیدی» وجود ندارد وهیفرکمپ نیز «بین فرایندهای فرادولتی و بینادولتی» که در اندیشه الیاس دو طرف یک سکه واحد بوده اند، قطب بندی ناصوابی قایل شده است. (559 :1987 ,Mennell). تنها کاری که الیاس کرده است این است که در بخش اخیر نوشته های خود به فرایندهای بینادولتی توجه بیشتری مبذول داشته است. منل اشاره میکند که در کتاب فرایند مدنیت «فرایندهای بینادولتی با تفصیل بسیار بررسی شده است» و استدلال اصلی الیاس (به شیوه زیمل) این بوده است که «کاهش نسبی خشونت های بیناجامعه ای با بقای خشونت لجام گسیخته بین دولت ها همطراز به پیش رفته است.» اما چنانکه هیفرکمپ (1987b) اشاره می کند، یک جنبه از کار الیاس هست که در آن به این موضوع توجه شده است که چگونه منازعات بینادولتی عرصه تمدن را گسترش داده است. منل (369 :1990) در مقاله جداگانه ای که به طور مشخص در باره نوشته های الیاس در باره جهانی شدن بحث می کند، به تأیید این موضوع می پردازد که «نوشته های خود الیاس در باره جهانی شدن جامعه انسانی اساسا بر خطر جنگ اتمی متمرکز است»، اما «در راهبرد نظری او» چیزهای زیادی وجود دارد که می تواند کمک زیادی برای کسانی باشد که می خواهند «سایر وجوه جامعه جهانی» را تجزیه و تحلیل کنند. منل (369 :1990) نمونه ای از نوشته های نخستین الیاس در مورد نزاکت بین المللی را معرفی میکند و در باره چشم انداز جهانی شدن نزاکت» می پرسد. این موضوع اهمیت زیادی دارد و کمی بعد به آن برمیگردم. در این قسمت از بحثم میخواهم به موضوع کلی تری بپردازم.
چنان که منل به طور ضمنی بیان می کند، خود الیاس در مجلد دوم فرایند مدنیت سخنانی در این زمینه دارد که چیزی بیش از حد اشاره است. با این حال به نظر من الیاس حتا هنگام بحث از مناسبات بینادولتی در شرایط جنگ سرد از این بصیرت خود بهره کافی نگرفته است. منل میگوید الیاس در واقع در مورد نتایجی که از کتاب اولش حاصل میشود بدبین بود. بنابه آنچه منل میگوید، ون دن برگ (1990 ,1983) بین فرایندهای مدنیت پذیری بیناجامعه ای در نظر الیاس و نقش سلاح های هسته ای به مثابه الزامات بیرونی ایجاب کننده خویشتنداری در مناسبات بین المللی رابطه می بیند. بنابراین به گفته منل «اصل» نابودی حتمی متقابل می تواند در «روابط بین المللی نقش مدنیت آفرین» ایفا کند. منل با نقل قول از گودس بلوم مفهوم «خویشتنداری متقابل» را به میان می کشد. ظاهرة الیاس با این تفکر موافق نبود.
بحث حاضر بخشی از یک طرح گسترده تر است که در آن قصد دارم برخی از اندیشه های مهم را که به بحث معاصر در باره جهانی شدن مرتبط است، از درون سنت های جامعه شناسی بیرون بکشم. در چنین طرحی نوشته های الیاس اهمیت زیادی دارد. علاقه پایدار الیاس به آنچه که آن را فرایند مدنیت یا تمدن گزینی میخواند و به همین ترتیب جامعه شناسی استعاری او در کل از دلمشغولی او به چیزی حکایت میکند که من آن را شرایط جهانی - بشری نامیده ام. نقل قولی که در ابتدای فصل آوردم معطوف به این مطلب است. شایان ذکر است که برخى الیاس را به صورت ریشخندآمیز سنتگرا خوانده اند. اگر چه من در اینجا با اساس این اتهام یا مسائل آکادمیک مربوط به آن کاری ندارم، اما ذکر این نکته را خالی از فایده نمیدانم که در پرتوی شتابی که بحث های مربوط به جهانی شدن پیدا کرده است، دیدگاههای کنت و سن سیمون در مورد مسائل جهانی زیر روشنایی تازه ای قرار گرفته است یکی از هدف های بحث حاضر این است که نگرش تحول گرا و تکامل انگار الیاس را با چشم انداز زمینی تر و جهان نگرتری تعدیل کند، به وجهی که امکان الزامات فزاینده بین المللی از «بالا» و از «پایین» را بر «واحدهای پایای» جهان به رسمیت بشناسد؛ گو اینکه الیاس ظاهرة تشخیص داده است که سرانجام بشریت یا همین جهان به مثابه کل است که واحد اصلی پایا در تاریخ خواهد بود. توجه اصلی من در این جا اصلاح و مرتبط کردن کارهای الیاس با دیگر کارهایی است که در همین زمینه انجام شده است.

هدفم در این جا ارائه یک ارزیابی کلی از نظریه مدنیت پذیری الیاس نیست. به همین ترتیب قطعا نمیخواهم جامعه شناسی استعاری الیاس را بررسی کنم. آنچه من در پی آنم این است که نقاط ضعف و نقاط قوت نظریة الیاس در باره تمدن گزینی را در باره علاقه فزاینده به موضوع جهانی شدن ارزیابی کنم. به طور کلی به نظر من تفکر الیاس در باره درونی کردن عارضی الزامات درون جامعه ای در مورد نظامهای بیناجامعه ای با نظام معاصر جهانی نیز مصداق دارد. چنان که منل به طور ضمنی بیان می کند، خود الیاس در مجلد دوم فرایند مدنیت سخنانی در این زمینه دارد که چیزی بیش از حد اشاره است. با این حال به نظر من الیاس حتا هنگام بحث از مناسبات بینادولتی در شرایط جنگ سرد از این بصیرت خود بهره کافی نگرفته است. منل میگوید الیاس در واقع در مورد نتایجی که از کتاب اولش حاصل میشود بدبین بود. بنابه آنچه منل میگوید، ون دن برگ (1990 ,1983) بین فرایندهای مدنیت پذیری بیناجامعه ای در نظر الیاس و نقش سلاح های هسته ای به مثابه الزامات بیرونی ایجاب کننده خویشتنداری در مناسبات بین المللی رابطه می بیند. بنابراین به گفته منل «اصل» نابودی حتمی متقابل می تواند در «روابط بین المللی نقش مدنیت آفرین» ایفا کند. منل با نقل قول از گودس بلوم مفهوم «خویشتنداری متقابل» را به میان می کشد. ظاهرة الیاس با این تفکر موافق نبود.
 
ادامه دارد..
 
پینوشت:
1. Figurational Sociology.
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   جهانی شدن، مفاهیم و دیدگاه ها
   جهانی شدن چیست؟
   نظریه‌های جهانی شدن
   عوامل جهانی شدن و ارتباط آن با فرایند توسعه

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط