مشغول کردن افکار عمومی به مسائل مصنوعی
چکیده:
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و به طور کلی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی از زمینه های کاربردی مهم شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است.
تعداد کلمات: 1742 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و به طور کلی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی از زمینه های کاربردی مهم شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است.
تعداد کلمات: 1742 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: شاپور رواسانی
از نظر اجتماعی در جامعه مستعمراتی مشغول کردن افکار عمومی به مسائل مصنوعی با کمک رسانه های گروهی است تا از طرح مسائل اساسی و توجه جامعه به رویدادهای مهم سیاسی و اقتصادی جلوگیری شود. این جنبه از فرهنگ استعماری بر حسب احتیاج و ضرورتی که برای طبقه حاکم به خصوص برای پوشاندن و انکار روابطش با دول و انحصارات سرمایه داری استعماری از نظر توده های محروم پیش می آید، تضعیف یا تشدید می گردد. در این زمینه، هدف اصلی به ویژه مشغول و گمراه کردن افراد و گروهها و اقشاری از طبقه زحمتکشان تهیدست است که باورها و اعتقادات دینی و مذهبی شان قویست و در زندگی روزمره با کمال صمیمیت و صداقت بر اجرای اصول و مبانی دینی اصرار دارند. آنچه به طور عمده از دید توده های وسیع بر اثر جنجال تبلیغاتی پوشیده می ماند، این است که در این بازی سیاسی میان افراد و گروههای طبقه وابسته به استعمار که خود را به عنوان موافق یا مخالف موضوع مورد بحث به جامعه عرضه می کنند و از هرگونه عمل و اظهاری برای تهییج توده های وسیع محرومان و معتقدان پاکدل ابا ندارند، هماهنگی و توافق وجود دارد و نقش بازیگران در صحنه با توافق قبلی تعیین شده است و زمانی که مراد مشترک حاصل شود دیگر آبی به آسیابی نمی ریزد.
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و به طور کلی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی از زمینه های کاربردی مهم شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است. در این حالت نیز ناگهان پیشوایان خلق الساعة در میان فرقه های مختلف یک دین یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف ظهور می کنند و با کمکهای مالی علنی یا مخفیانه دول و انحصارات سرمایه داری استعماری و طبقه حاکم وابسته به استعمار توده های محروم را به غارت اموال و کشتار یکدیگر وامی دارند.
بیشتر بخوانید : سرمایه گذاری مستقیم خارجی
اصل تفرقه بینداز و حکومت کن که محتوای اصلی فرهنگ استعماری است نه فقط به کمک فرضیه های نژادی بلکه به کمک شبه دین و در بسیاری موارد هر دو با هم از ابزارهای سلطه استثمارگران و استعمارگران بر جوامع مستعمراتی است. دول و انحصارات استعماری و طبقات حاکم در جوامع مستعمراتی جانبدار و حامی آن نوع تفسیر و تعبیر از تعالیم دینی و تاریخ ادیان هستند که نه فقط مخالفتی با شیوه تولید مستعمراتی و به طور کلی نظام سرمایه داری نداشته باشد، بلکه وجود اکثریت محروم و فقیر و اقلیت ثروتمند را چه در جامعه مستعمراتی و چه در جامعه جهانی مشیت الهی دانسته، امری جاودانی و خلل ناپذیر جلوه داده و از آن دفاع کند. نکته ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد این است که بر خلاف رفتار جانبداران فرضیههای نژادی و شبه دین که با یکدیگر در حفظ شیوه تولید مستعمراتی و منافع طبقاتی خود همکاری و شراکت همه جانبه دارند نیروهای اجتماعی مخالف با فرضیه های نژادی و شبه دین که یا براساس اعتقادات دینی یا نظریات اجتماعی مخالف شیوه تولید مستعمراتی و ظلم و استثمار طبقاتیند و در ترکیب طبقه زحمتکشان تهیدست شرکت دارند، نه فقط در مبارزات اجتماعی همکاری و معاضدتی با یکدیگر ندارند و در پی ایجاد تفاهم و برنامه مشترکی نیستند، بلکه از مخالفت و ضدیت باهم نیز کوتاهی نمی کنند و می توان گفت در تاریکی دشمن را عوضی گرفته اند.
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و به طور کلی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی از زمینه های کاربردی مهم شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است. در این حالت نیز ناگهان پیشوایان خلق الساعة در میان فرقه های مختلف یک دین یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف ظهور می کنند و با کمکهای مالی علنی یا مخفیانه دول و انحصارات سرمایه داری استعماری و طبقه حاکم وابسته به استعمار توده های محروم را به غارت اموال و کشتار یکدیگر وامی دارند.
مفاهیم تحریف شده؛ گذشته از فرضیه های نژادی و شبه دین که محتوا و چگونگی ترویج و تبلیغ آنها در جوامع مستعمراتی و سرمایه داری استعماری با احتساب و رعایت داده های اجتماعی هر جامعه مستعمراتی در دوره معین تاریخی شکل می گیرد، ترفندهای دیگری نیز برای سرگرم کردن روشنفکران جوامع مستعمراتی و بازداشتن آنان از بررسیهای مستقیم تاریخی، اقتصادی و فرهنگی جامعه خود از جانب محافل سرمایه داری استعماری به کار برده می شود؛ بدین صورت که با کمک سازمانهای اقتصادی و فرهنگی بین المللی که ظاهرا مستقلند یک سلسله تعاریف و مفاهیم غلط و انحرافی درباره جوامع مستعمراتی و موقعیت آنها در جامعه جهانی در سطح وسیع انتشار می یابد تا با تمرکز دادن بحثهای موافق و مخالف در محدوده این مفاهیم و تعاریف چارچوب بررسیهای اقتصادی، اجتماعی و تاریخی در باب جوامع مستعمراتی و روابط اقتصادی و فرهنگی آنها در جامعه جهانی از قبل معین و مشخص شده باشد.
ابداع مفاهیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی معین و ترویج آنها در محافل فرهنگی، یکی از ابزارهای مهم توسعه فرهنگ استعماری و تحمیل آن بر روشنفکران در همه جوامع و به ویژه جوامع مستعمراتی است. چه آنان که موافق مفاهیم ساخته و پرداخته محافل سرمایه داری استعماریند، آگاهانه یا ناآگاهانه این تصور را به وجود آورده و تقویت میکنند که کاری علمی صورت گرفته و در مفاهیمی که به کار می رود شائبه ای از فرهنگ استعماری یا علاقه مندیهای طبقاتی و استعماری وجود ندارد و آنان که مخالفند و از این مفاهیم انتقاد کرده و آنها را رد می کنند نیز نمی توانند از شبکه این دام فرهنگی خارج شوند، زیرا بخش عمده ای از نیرو و توان فکری خود را به جای این که صرف بررسیهای علمی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی ضروری در جامعه خود نمایند، آن را در اثبات غلط بودن مفاهیمی که بی پایه و سست است صرف کرده و از دست می دهند و دیگر نیرو و فرصتی برای ساخت و خلق نظریات علمی و ورود به مرحله ارائه نظریات و مفاهیم مطابق با واقعیتهای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی جامعه خود و جامعه جهانی ندارند؛ در هر دو صورت، فرهنگ استعماری به هدف خود می رسد. در مورد مفاهیم انحرافی که به وسیله رسانه های گروهی و محافل و مؤسسات علمی و دانشگاهی وابسته به سرمایه داری استعماری در رابطه با نامگذاری و تعریف موقعیت مستعمرات در اقتصاد جهان به بازارهای جهانی عرضه میگردد می توان به عنوان نمونه از تعاریفی مانند «کشورهای در حال رشد»، «کشورهای عقب مانده»، «کشورهای آستانه ای»، «کشورهای فقیر»، «جنوب» و از نامگذاریها و تعریف موقعیت کشورهای سرمایه داری استعماری در اقتصاد جهانی از تعاریفی مانند «کشورهای پیشرفته»، «کشورهای پیشرفته صنعتی»، «شمال»، و «کشورهای ثروتمند» یاد کرد. بدیهی است که در هر یک از تعاریف فوق، بخشی از حقیقت گنجانده شده اما در همان حال بخش بزرگتری از حقیقت کنار گذاشته شده و مسکوت مانده و آن حضور فعال کنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری و آثار آنها در جوامع مستعمراتی است.
اصل تفرقه بینداز و حکومت کن که محتوای اصلی فرهنگ استعماری است نه فقط به کمک فرضیه های نژادی بلکه به کمک شبه دین و در بسیاری موارد هر دو با هم از ابزارهای سلطه استثمارگران و استعمارگران بر جوامع مستعمراتی است. دول و انحصارات استعماری و طبقات حاکم در جوامع مستعمراتی جانبدار و حامی آن نوع تفسیر و تعبیر از تعالیم دینی و تاریخ ادیان هستند که نه فقط مخالفتی با شیوه تولید مستعمراتی و به طور کلی نظام سرمایه داری نداشته باشد، بلکه وجود اکثریت محروم و فقیر و اقلیت ثروتمند را چه در جامعه مستعمراتی و چه در جامعه جهانی مشیت الهی دانسته، امری جاودانی و خلل ناپذیر جلوه داده و از آن دفاع کند.
در نشریات محافل سرمایه داری استعماری و بخش عمده ای از رسانه های گروهی جوامع مستعمراتی از طبقه حاکم وابسته به استعمار در این جوامع تحت عنوان «نخبه ها»، «سرپل»، دول مستقل» و در پاره ای موارد «دیکتاتورهای محلی» و... یاد می شود، اما کمترین اشاره ای به وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان و این که این طبقات وابسته به استعمار پایه اجتماعی دول وابسته به استعمار در این سرزمینها هستند نمی شود. گویا رویدادهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در مستعمرات - بخش بزرگی از کره زمین - اصولا در رابطه تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و به طور کلی ساختاری با کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری قرار ندارند و گویا طبقات حاکم استثمارگر در جوامع مستعمراتی مستقل بوده و به هیچ وجه و در هیچ زمانی تحت حمایت همه جانبه دول و انحصارات سرمایه داری استعماری نبوده اند و نیستند. درست است که کشورهای سرمایه داری استعماری به طور عمده در بخش شمالی کره زمین بالای خط استوا قرار دارند، اما به کار بردن اصطلاح شمال به جنوب برای متمایز کردن جوامع سرمایه داری استعماری از مستعمرات نه فقط از نظر اقتصادی و اجتماعی بلکه از نظر جغرافیایی هم غلط است؛ زیرا بسیاری از مستعمرات هم در بخش شمالی خط استوا قرار دارند و اگر منطقه معتدل شمالی را شمال بدانیم در این منطقه هم کشورهای سرمایه داری استعماری و هم بخشی از کشورهای مستعمره در یک موقعیت جغرافیایی قرار دارند. اصولا به کار بردن مفاهیم جغرافیایی برای نشان دادن تفاوتها در سازمانهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشورها و جماعات مختلف نادرست است. اصطلاح شمال و جنوب یک اصطلاح نژاد پرستانه است و در علوم طبیعی به نظریات «بوفون» و «لامارک» متکی است. با تعمیم این نظریات به علوم اجتماعی چنین ادعا می شود که ساکنان شمال، محصول شرایط جغرافیایی شمالند و تا زمانی که در شمال باشند ویژگیهای فرهنگی و سیاسی خود را حفظ می کنند و ساکنان جنوب محصول شرایط جغرافیایی جنوبند و تا زمانی که در جنوب باشند مشخصات فرهنگی و سیاسی و اخلاقیشان را حفظ خواهند نمود. چنین تعمیم بی پایه علوم طبیعی به علوم اجتماعی و انکار امکان تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در همه جوامع بشری، بر اثر تغییر شرایط اجتماعی و به کار بردن اصطلاح جغرافیایی و نژادپرستانه شمال به جنوب برای توضیح موقعیت جوامع انسانی در جامعه جهانی یکسره به معنی انکار کلنیالیسم، امپریالیسم سرمایه داری و به طور کلی تاریخ، جامعه شناسی و اقتصاد است. ربط دادن سطح رشد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی یک جامعه انسانی به شرایط جغرافیایی در هر حال، سست و بی پایه است، زیرا اگر چنین نظریه ای را بپذیریم چگونه می توان وجود تفاوت در شرایط اجتماعی، ساختار طبقاتی و نظام اقتصادی میان کشورهای سرمایه داری استعماری و مستعمراتی را که همه در منطقه معتدله شمالی و در یک عرض جغرافیایی قرار دارند توضیح داد؟
در نتیجه سلطه فرهنگ استعماری همراه با سیاست خفقان فرهنگی و به طور کلی اجتماعی طبقه حاکم وابسته به استعمار که با زور یا ایجاد محدودیتهای فراوان، مانع شکوفایی استعدادهای علمی و فرهنگی موجود در جوامع مستعمراتی در جهت کشف و بررسی تاریخ و علل بروز و توسعه مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در درون این جوامع می گردند، حرکت فکری و تمایل بخش عمده ای از روشنفکران این جوامع به سوی بحث پیرامون مسائل جهانی با رویدادها در سایر کشورها و به خصوص جوامع سرمایه داری جهت می یابد و زمینه برای انتشار و جذب مفاهیم نادرستی که به نام علم از جانب محافل سرمایه داری استعماری عرضه میگردد آماده می شود. یک روشنفکر استعمار زده به طور عمده از تاریخ، جغرافیا، فلسفه، ایدئولوژیها و حرکات سیاسی در جوامع سرمایه داری استعماری بیشتر و دقیقتر آگاه است تا درباره همان مقولات در جامعه ای که بدان تعلق دارد؛ چنین روشنفکری به طور عمده در باب مسائل جهانی و آنچه کلی و عمومی است نظر دارد. اما نسبت به ساختار جامعه خود و مسائل آن به کلی بیگانه است و به علت این ضعف و بیگانگی و جاذبه ای که تبلیغات استعماری دارند به طور مخفی یا علنی در فکر فرار است.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و به طور کلی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی از زمینه های کاربردی مهم شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است. در این حالت نیز ناگهان پیشوایان خلق الساعة در میان فرقه های مختلف یک دین یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف ظهور می کنند و با کمکهای مالی علنی یا مخفیانه دول و انحصارات سرمایه داری استعماری و طبقه حاکم وابسته به استعمار توده های محروم را به غارت اموال و کشتار یکدیگر وامی دارند.
مفاهیم تحریف شده؛ گذشته از فرضیه های نژادی و شبه دین که محتوا و چگونگی ترویج و تبلیغ آنها در جوامع مستعمراتی و سرمایه داری استعماری با احتساب و رعایت داده های اجتماعی هر جامعه مستعمراتی در دوره معین تاریخی شکل می گیرد، ترفندهای دیگری نیز برای سرگرم کردن روشنفکران جوامع مستعمراتی و بازداشتن آنان از بررسیهای مستقیم تاریخی، اقتصادی و فرهنگی جامعه خود از جانب محافل سرمایه داری استعماری به کار برده می شود؛ بدین صورت که با کمک سازمانهای اقتصادی و فرهنگی بین المللی که ظاهرا مستقلند یک سلسله تعاریف و مفاهیم غلط و انحرافی درباره جوامع مستعمراتی و موقعیت آنها در جامعه جهانی در سطح وسیع انتشار می یابد تا با تمرکز دادن بحثهای موافق و مخالف در محدوده این مفاهیم و تعاریف چارچوب بررسیهای اقتصادی، اجتماعی و تاریخی در باب جوامع مستعمراتی و روابط اقتصادی و فرهنگی آنها در جامعه جهانی از قبل معین و مشخص شده باشد.
ابداع مفاهیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی معین و ترویج آنها در محافل فرهنگی، یکی از ابزارهای مهم توسعه فرهنگ استعماری و تحمیل آن بر روشنفکران در همه جوامع و به ویژه جوامع مستعمراتی است. چه آنان که موافق مفاهیم ساخته و پرداخته محافل سرمایه داری استعماریند، آگاهانه یا ناآگاهانه این تصور را به وجود آورده و تقویت میکنند که کاری علمی صورت گرفته و در مفاهیمی که به کار می رود شائبه ای از فرهنگ استعماری یا علاقه مندیهای طبقاتی و استعماری وجود ندارد و آنان که مخالفند و از این مفاهیم انتقاد کرده و آنها را رد می کنند نیز نمی توانند از شبکه این دام فرهنگی خارج شوند، زیرا بخش عمده ای از نیرو و توان فکری خود را به جای این که صرف بررسیهای علمی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی ضروری در جامعه خود نمایند، آن را در اثبات غلط بودن مفاهیمی که بی پایه و سست است صرف کرده و از دست می دهند و دیگر نیرو و فرصتی برای ساخت و خلق نظریات علمی و ورود به مرحله ارائه نظریات و مفاهیم مطابق با واقعیتهای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی جامعه خود و جامعه جهانی ندارند؛ در هر دو صورت، فرهنگ استعماری به هدف خود می رسد. در مورد مفاهیم انحرافی که به وسیله رسانه های گروهی و محافل و مؤسسات علمی و دانشگاهی وابسته به سرمایه داری استعماری در رابطه با نامگذاری و تعریف موقعیت مستعمرات در اقتصاد جهان به بازارهای جهانی عرضه میگردد می توان به عنوان نمونه از تعاریفی مانند «کشورهای در حال رشد»، «کشورهای عقب مانده»، «کشورهای آستانه ای»، «کشورهای فقیر»، «جنوب» و از نامگذاریها و تعریف موقعیت کشورهای سرمایه داری استعماری در اقتصاد جهانی از تعاریفی مانند «کشورهای پیشرفته»، «کشورهای پیشرفته صنعتی»، «شمال»، و «کشورهای ثروتمند» یاد کرد. بدیهی است که در هر یک از تعاریف فوق، بخشی از حقیقت گنجانده شده اما در همان حال بخش بزرگتری از حقیقت کنار گذاشته شده و مسکوت مانده و آن حضور فعال کنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری و آثار آنها در جوامع مستعمراتی است.
اصل تفرقه بینداز و حکومت کن که محتوای اصلی فرهنگ استعماری است نه فقط به کمک فرضیه های نژادی بلکه به کمک شبه دین و در بسیاری موارد هر دو با هم از ابزارهای سلطه استثمارگران و استعمارگران بر جوامع مستعمراتی است. دول و انحصارات استعماری و طبقات حاکم در جوامع مستعمراتی جانبدار و حامی آن نوع تفسیر و تعبیر از تعالیم دینی و تاریخ ادیان هستند که نه فقط مخالفتی با شیوه تولید مستعمراتی و به طور کلی نظام سرمایه داری نداشته باشد، بلکه وجود اکثریت محروم و فقیر و اقلیت ثروتمند را چه در جامعه مستعمراتی و چه در جامعه جهانی مشیت الهی دانسته، امری جاودانی و خلل ناپذیر جلوه داده و از آن دفاع کند.
در نشریات محافل سرمایه داری استعماری و بخش عمده ای از رسانه های گروهی جوامع مستعمراتی از طبقه حاکم وابسته به استعمار در این جوامع تحت عنوان «نخبه ها»، «سرپل»، دول مستقل» و در پاره ای موارد «دیکتاتورهای محلی» و... یاد می شود، اما کمترین اشاره ای به وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان و این که این طبقات وابسته به استعمار پایه اجتماعی دول وابسته به استعمار در این سرزمینها هستند نمی شود. گویا رویدادهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در مستعمرات - بخش بزرگی از کره زمین - اصولا در رابطه تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و به طور کلی ساختاری با کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری قرار ندارند و گویا طبقات حاکم استثمارگر در جوامع مستعمراتی مستقل بوده و به هیچ وجه و در هیچ زمانی تحت حمایت همه جانبه دول و انحصارات سرمایه داری استعماری نبوده اند و نیستند. درست است که کشورهای سرمایه داری استعماری به طور عمده در بخش شمالی کره زمین بالای خط استوا قرار دارند، اما به کار بردن اصطلاح شمال به جنوب برای متمایز کردن جوامع سرمایه داری استعماری از مستعمرات نه فقط از نظر اقتصادی و اجتماعی بلکه از نظر جغرافیایی هم غلط است؛ زیرا بسیاری از مستعمرات هم در بخش شمالی خط استوا قرار دارند و اگر منطقه معتدل شمالی را شمال بدانیم در این منطقه هم کشورهای سرمایه داری استعماری و هم بخشی از کشورهای مستعمره در یک موقعیت جغرافیایی قرار دارند. اصولا به کار بردن مفاهیم جغرافیایی برای نشان دادن تفاوتها در سازمانهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشورها و جماعات مختلف نادرست است. اصطلاح شمال و جنوب یک اصطلاح نژاد پرستانه است و در علوم طبیعی به نظریات «بوفون» و «لامارک» متکی است. با تعمیم این نظریات به علوم اجتماعی چنین ادعا می شود که ساکنان شمال، محصول شرایط جغرافیایی شمالند و تا زمانی که در شمال باشند ویژگیهای فرهنگی و سیاسی خود را حفظ می کنند و ساکنان جنوب محصول شرایط جغرافیایی جنوبند و تا زمانی که در جنوب باشند مشخصات فرهنگی و سیاسی و اخلاقیشان را حفظ خواهند نمود. چنین تعمیم بی پایه علوم طبیعی به علوم اجتماعی و انکار امکان تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در همه جوامع بشری، بر اثر تغییر شرایط اجتماعی و به کار بردن اصطلاح جغرافیایی و نژادپرستانه شمال به جنوب برای توضیح موقعیت جوامع انسانی در جامعه جهانی یکسره به معنی انکار کلنیالیسم، امپریالیسم سرمایه داری و به طور کلی تاریخ، جامعه شناسی و اقتصاد است. ربط دادن سطح رشد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی یک جامعه انسانی به شرایط جغرافیایی در هر حال، سست و بی پایه است، زیرا اگر چنین نظریه ای را بپذیریم چگونه می توان وجود تفاوت در شرایط اجتماعی، ساختار طبقاتی و نظام اقتصادی میان کشورهای سرمایه داری استعماری و مستعمراتی را که همه در منطقه معتدله شمالی و در یک عرض جغرافیایی قرار دارند توضیح داد؟
در نتیجه سلطه فرهنگ استعماری همراه با سیاست خفقان فرهنگی و به طور کلی اجتماعی طبقه حاکم وابسته به استعمار که با زور یا ایجاد محدودیتهای فراوان، مانع شکوفایی استعدادهای علمی و فرهنگی موجود در جوامع مستعمراتی در جهت کشف و بررسی تاریخ و علل بروز و توسعه مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در درون این جوامع می گردند، حرکت فکری و تمایل بخش عمده ای از روشنفکران این جوامع به سوی بحث پیرامون مسائل جهانی با رویدادها در سایر کشورها و به خصوص جوامع سرمایه داری جهت می یابد و زمینه برای انتشار و جذب مفاهیم نادرستی که به نام علم از جانب محافل سرمایه داری استعماری عرضه میگردد آماده می شود. یک روشنفکر استعمار زده به طور عمده از تاریخ، جغرافیا، فلسفه، ایدئولوژیها و حرکات سیاسی در جوامع سرمایه داری استعماری بیشتر و دقیقتر آگاه است تا درباره همان مقولات در جامعه ای که بدان تعلق دارد؛ چنین روشنفکری به طور عمده در باب مسائل جهانی و آنچه کلی و عمومی است نظر دارد. اما نسبت به ساختار جامعه خود و مسائل آن به کلی بیگانه است و به علت این ضعف و بیگانگی و جاذبه ای که تبلیغات استعماری دارند به طور مخفی یا علنی در فکر فرار است.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
بیشتر بخوانید :
طبقهی وابسته به استعمار
جامعه مدنی چیست؟
تشکیل طبقات غلط در اروپا