تاریخ به سبک برادلی (قسمت دوم)

شاهد ناظری است به آگاهی خود من، و او نیز مشاهده‌ی خود را به همان طریق محقق ساخته است؛ در این صورت حکم او برای من دقیقا به منزله ی حکم خودم خواهد بود. به بیان دیگراو نباید بگذارد عقایدش درباره ی آن چه اتفاق افتاده است از جهان بینی دینی یا نوع دیگری که من در آن سهیم نیستم متأثر شود
پنجشنبه، 20 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ به سبک برادلی (قسمت دوم)
نگاهی به سبک تاریخ نگاری برادلی
 
چکیده:
شاهد ناظری است به آگاهی خود من، و او نیز مشاهده‌ی خود را به همان طریق محقق ساخته است؛ در این صورت حکم او برای من دقیقا به منزله ی حکم خودم خواهد بود. به بیان دیگراو نباید بگذارد عقایدش درباره ی آن چه اتفاق افتاده است از جهان بینی دینی یا نوع دیگری که من در آن سهیم نیستم متأثر شود
 
تعداد کلمات: 1029 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تاریخ به سبک برادلی (قسمت دوم)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان

معضل هنگامی پدید می آید که شاهی ما واقعه ای را مطرح کند که در تجربه ی خود ما به کلی نظیر نداشته است. آیا می توانیم حرف او را باور کنیم یا باید آن قسمت از گواهی او را رد کنیم؟ پاسخ برادلی این است که اگر ما در تجربه ی خودمان به واقعه ای برخورد کنیم خلاف هر چه قبلا برخورد کرده ایم، باید خود را محق بدانیم که واقعیت آن را فقط هنگامی باور کنیم که بتوانیم حقیقت آن را با «دقیق ترین بررسی که چندین بار تکرار می شود» اثبات کنیم. پس، اینها تنها شرایطی اند که بر اساس آنها می توانم چنین واقعه یا گواهی ای را باور کنم. باید اطمینان یابم که شاهد ناظری است به آگاهی خود من، و او نیز مشاهده ی خود را به همان طریق محقق ساخته است؛ در این صورت «حکم او برای من دقیقا به منزله ی حکم خودم خواهد بود. به بیان دیگر، او نباید بگذارد عقایدش درباره ی آن چه اتفاق افتاده است از جهان بینی دینی یا نوع دیگری که من در آن سهیم نیستم متأثر شود، زیرا در این صورت، حکم او نمی تواند برای من همان باشد که حکم خودم هست؛ و او باید برای روشن کردن واقعه به اندازه ی من زحمت کشیده باشد. اما احتمالا این شرایط را نمی توان در تاریخ فراهم کرد؛ شاهد پیوسته فرزند زمانه ی خویشتن است و صرف گسترش معرفت آدمی، مطابقت دیدگاه و معیار صحت و سقم او را با دیدگاه و معیار من تضمین نمی کند. در نتیجه، هیچ شهادت تاریخی نمی تواند حقیقت واقعاتی را تثبیت کند که در تجربه ی کنونی ما نظیر ندارند. در مواردی که می کوشد این کار را انجام بدهد، اما عاجز می ماند، تمام کاری که می توانیم بکنیم این نتیجه گیری است که شاهد اشتباه کرده است، و با این اشتباه به سان واقعیتی تاریخی رفتار کنیم که باید درباره ی آن توضیح داده شود. گاهی می توان استنباط کرد که واقعیتی که اینگونه اشتباه گزارش شده چه بوده؛ گاهی این کار شدنی نیست و ما فقط می توانیم بگوییم گواهی وجود دارد، اما برای بازسازی واقعیث معلومات لازم را نداریم.

   بیشتر بخوانید:  هرودوت هیچ جانشینی نداشت

این خلاصه ی بحث براڈلی بود. این بحث در کل چندان غنی است و او آنقدر عمیق به موضوع خود پرداخته که هیچ تفسیر مختصری نمی تواند حق مطلب را ادا کند. ولی من خواهم کوشید نکات رضایتبخش و کمتر رضایتبخش آن را جدا کنم.
 
در جنبه ی مثبت قضیه، براذلی کاملا حق دارد که می گوید دانش تاریخی صرفا قبولر انفعالی گواهی نیست، بلکه تفسیر انتقادی آن است و این انتقاد متضمن معیاری است و معیار چیزی است که مورخ با خود به کار تفسیر می آورد. به عبارت دیگر، معیاز خود مورخ است. او درست می گوید که قبول گواهی به معنای آن است که فکر شاهد را به جامهی فکر خودمان درآوریم؛ یعنی، آن فکر را در ذهن خودمان بازآفرینیم. مثلا، اگر شاهدی بگوید که سزار به قتل رسید و من گفته ی او را بپذیرم، گفته ی خود من، «این مرد راست می گفت که سزار به قتل رسید»، متضمن گفته ای از خود من است: «سزار به قتل رسید»، و این گفته ی اصلی شاهد است. لکن، برادلی در بر داشتن گام بعدی و پی بردن به این نکته کم می آورد که مورخ در ذهن خود نه فقط فکر شاهد، بلکه فکر عاملی را که شاهد عمل او را گزارش کرده است، می آفریند.
 معضل هنگامی پدید می آید که شاهی ما واقعه ای را مطرح کند که در تجربه ی خود ما به کلی نظیر نداشته است. آیا می توانیم حرف او را باور کنیم یا باید آن قسمت از گواهی او را رد کنیم؟ پاسخ برادلی این است که اگر ما در تجربه ی خودمان به واقعه ای برخورد کنیم خلاف هر چه قبلا برخورد کرده ایم، باید خود را محق بدانیم که واقعیت آن را فقط هنگامی باور کنیم که بتوانیم حقیقت آن را با «دقیق ترین بررسی که چندین بار تکرار می شود» اثبات کنیم. پس، اینها تنها شرایطی اند که بر اساس آنها می توانم چنین واقعه یا گواهی ای را باور کنم. باید اطمینان یابم که شاهد ناظری است به آگاهی خود من، و او نیز مشاهده ی خود را به همان طریق محقق ساخته است؛ در این صورت «حکم او برای من دقیقا به منزله ی حکم خودم خواهد بود. به بیان دیگر، او نباید بگذارد عقایدش درباره ی آن چه اتفاق افتاده است از جهان بینی دینی یا نوع دیگری که من در آن سهیم نیستم متأثر شود
جایی که خطا میرود، به نظر من، پندار او از رابطه ی بین معیار مورخ است و آن چیزی است که آن معیار را در ارتباط با آن به کار می برد. به نظر او مورخ هیئتی از تجربه های ساخته و آماده را به کار خود می آورد تا دربارهی گفته های مراجعش داوری کند. به سبب آن که این هیئت تجارب ساخته و آماده تصور می شود، آن را با کار خود مورخ به عنوان مورخ نمی توان تعدیل کرد و قبل از آن که او کار تاریخی خود را شروع کند، باید کامل و بدون نقص وجود داشته باشد. در نتیجه، این تجربه نه به این عنوان که حاوی دانش تاریخی است، بلکه به عنوان شناخت دیگری تلقی می شود و در واقع، براذلی آن را به عنوان شناخت علمی یعنی شناخت قوانین طبیعت درک می کند. در این جاست که اثبات گرایی عصر او بر فکرش تأثیر می گذارد. او دانش علمی مورخ را چنان تلقی می کند که وسیله ی تمیز میان آنچه می تواند اتفاق بیفتد و آنچه نمی تواند اتفاق بیفتد را به او می بخشد و به شیوهی اثبات گرایی تصور می کند که این دانش علمی، مطابق این اصل که آینده به گذشته و نامعلوم به معلوم شبیه است، بر استقرا از واقعیات مشاهده شده مبتنی است.
 
منطق استقرایی جان استوارت میل بر این بخش رسالهی براذلی سایه گسترده است. اما در خود این منطق گسستهایی پدید می آید. این منطق از یک سو مدعی است که تفکر علمی قوانینی از طبیعت را بر ما مکشوف می کند که در آنها استثنا نمی تواند باشد. از سوی دیگر، معتقد است که این مکشوف کردن بر پایه ی استقرا از تجربه مبتنی است، و بنابراین هیچگاه نمی تواند معرفت کلی بیش از آنچه محتمل است به ما بدهد. از این جهت، در تحلیل نهایی، تلاش برای استوار ساختن تاریخ بر شالودهی علم درهم می شکند، زیرا با این که ممکن است وقایعی مغایر با قوانین طبیعت با پنداری که ما از آنها داریم وجود داشته باشد (یعنی، ممکن است معجزه اتفاق بیفتد)، حدوث این وقایع چندان نامحتمل است که هیچ شهادت احتمالی ما را به آن قانع نخواهد کرد. این بن بست تمام نظریه را از هم می پاشاند؛ زیرا آنچه در مورد افراطی معجزه صادق است، در اصل در مورد هر حادثه ای به طور اعم نیز صدق می کند. بی تردید آگاهی براڈلی بود که باعث شد او پس از تصنیف این رساله همت خود را به بررسی محققانهی منطق میل صرف کند و نتیجه ی آن را نه سال بعد در اصول منطق خود انتشار دهد.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  محدودیت‌های تاریخ‌نگاری یونانی
  بررسی مکاتب تاریخ نگاری در تمدن اسلامی
  ساختارهای تاریخ قرون وسطی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط