تاریخ و آزادی (قسمت اول)

اگر دلیل دشوار بودن عبور از کوهستان برای فردی آن باشد که او از دیوهای درون آنها می ترسد، حماقت است که مورخ با موعظه برای او از آن سوی دره‌ی قرون به او بگوید: این خرافه ی محض است. دیو اصلا وجود ندارد. با واقعیات روبه رو شو و درک کن که کوهستان هیچ خطری ندارد، اما دیو در آنجا نیست.
جمعه، 28 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ و آزادی (قسمت اول)
تاریخ وعلوم طبیعی
 
چکیده:
اگر دلیل دشوار بودن عبور از کوهستان برای فردی آن باشد که او از دیوهای درون آنها می ترسد، حماقت است که مورخ با موعظه برای او از آن سوی دره‌ی قرون به او بگوید: «این خرافه ی محض است. دیو اصلا وجود ندارد. با واقعیات روبه رو شو و درک کن که کوهستان هیچ خطری ندارد، اما دیو در آنجا نیست.»

تعداد کلمات: 1311 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
تاریخ و آزادی (قسمت اول)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
ما به این دلیل تاریخ می خوانیم تا به خودشناسی نایل آییم اکنون، برای روشن کردن مطلب میکوشم نشان دهم که چگونه دانش ما مبنی بر این که فعالیت آدمی آزاد است، فقط از طریق کشف تاریخ به دست آمده است. در طرح تاریخی خود از مفهوم کلی تاریخ سعی کردم نشان دهم که تاریخ سرانجام از حالت شاگردی علم طبیعی نجات یافته است، اما امحای طبیعت۔ گرایی تاریخی نتیجه ی دیگری در پی دارد و آن این است که فعالیتی که انسان با آن جهان تاریخی دائما در حل تغییر خود را بنا میکند، فعالیتی آزاد است. هیچ نیرویی به جز این فعالیت وجود ندارد که آن را مهار یا تعدیل کند یا او را به این یا آن رفتار، به بنای یک نوع جهان و به نوع دیگر، مجبور کند.
 
منظور این نیست که انسان پیوسته آزاد است هر چه دلش می خواهد بکند. همه‌ی افراد در لحظاتی از حیات شان آزادند هر چه می خواهند بکنند. مثلا، اگر گرسنه اند، بخورند؛ اگر خسته اند، بخوابند؛ ولی این هیچ ربطی به مسئلهی مورد اشاره ندارد. خوردن و خوابیدن فعالیتهای حیوانی اند و تحت فشار شهوت حیوانی دنبال می شوند. تاریخ به شهوات حیوانی و ارضای یا سرکوب آنها کاری ندارد. در نزد مورخ، در مقام مورخ، مهم نیست که در منزل آدم فقیر غذا وجود نداشته باشد؛ اگر چه شاید و باید در مقام انسانی که نسبت به همنوعانش احساس دارد برایش مهم باشد؛ گرچه در مقام مورخ ممکن است سخت به چرخش هایی بپردازد که افراد دیگر با آن حیله کرده اند که این اوضاع و احوال را به وجود آورند تا خودشان توانگر و افرادی که از آنان مزد می گیرند، بینوا شوند، و به همان اندازه به عملی کار دارد که مرد بینوا ممکن است به آن کشانده شود، اما نه به خاطر این واقعیت که گرسنگی بچه های او فرو نشانده نشده که واقعیت فیزیولوژیک و واقعیت شکمهای خالی و بدنهای استخوانی است، بلکه به خاطر فکرش درباره ی آن واقعیت.

   بیشتر بخوانید:  تاریخ طبیعت وفلسفه

همچنین، به این معنا نیست که انسان هر چه را که انتخاب می کند انجام دهد؛ یعنی در قلمرو خاص تاریخ، متمایز از قلمرو شهوت حیوانی، افراد آزادند برای اعمال شان به نحوی که مناسب می پندارند نقشه بکشند و نقشه هاشان را اجرا کنند؛ هر کس کاری را که برای خود تعیین کرده است انجام دهد و مسئولیت کامل عواقب آن را بر عهده بگیرد، ناخدای روح خود باشد و همه ی قضیه هم همین است. هیچ چیز نمی تواند از این نادرست تر باشد. شعر هنلی چیزی بیش از خیال یک کودک بیمار را بیان نمی کند که پی برده است می تواند گریه اش را برای به دست آوردن ماه قطع کند، زیرا باورش شده که آن را به دست آورده است. فرد سالم می داند هنگامی که پای او به فضای خالی جلویش برسد که میخواهد آن را با فعالیت و نقشه های خوبش پر کند، آن وقت ابدة خالی نخواهد بود و افراد دیگری که همگی فعالیتهای خود را دنبال میکنند در آنجا ازدحام کرده اند. حتی هم اکنون آن طور که نشان میدهد خالی نیست بلکه مملو از محلول اشباع شدهی فعالیتی است که در آستانه ی تبلور قرار گرفته است. برای فعالیت او دیگر جایی نمانده است، مگر آن که قادر باشد طوری طرح ریزی کند که بتواند خلل و فرج فعالیتهای دیگران را پر کند.
 
فعالیت عقلانی که مورخان باید مورد مطالعه قرار دهند هرگز از اجبار آزاد نیست: اجبار روبه رو شدن با واقعیات وضعیت خودش. فعالیت هر چه عقلانی تر باشد، اجباری که بر آن وارد می شود بیشتر است. عقلانی بودن فکر کردن است، و برای فردی که عزم عمل می کند، چیزی که فکر کردن به آن مهم است وضعیتی است که در آن قرار دارد. با توجه به این وضعیت، او ابدا آزاد نیست. وضعیت همان است که هست، نه او و نه کس دیگر هیچ وقت نمی تواند آن را تغییر دهد، زیرا اگر چه وضعیت روی هم رفته از افکار خودش و افراد دیگر تشکیل می شود اما او یا دیگری با یک تغییر ذهن خود نمی توانند آن را عوض کنند. تغییر اذهان صرفا به این معنی است که به مرور زمان وضعیت تازه ای بروز کرده است. برای فردی که در آستانه ی عمل قرار گرفته است، وضعیت آقا، سروش غیبی و خدای اوست. موفقیت یا عدم موفقیت عملش به درک درست یا نادرستش از وضعیت بستگی دارد. اگر فردی خردمند باشد، تا با سروش غیبی خود مشورت نکرده باشد، تا آنچه را در توان دارد برای دریافتن وضعیت به کار نبرده باشد حتی ابتدایی ترین نقشه را تنظیم نخواهد کرد و اگر وضعیت را نادیده بگیرد، وضعیت او را نادیده نخواهد گرفت. این از خدایانی نیست که ناسزا را بی عقوبت میگذارند.
 ما به این دلیل تاریخ می خوانیم تا به خودشناسی نایل آییم اکنون، برای روشن کردن مطلب میکوشم نشان دهم که چگونه دانش ما مبنی بر این که فعالیت آدمی آزاد است، فقط از طریق کشف تاریخ به دست آمده است. در طرح تاریخی خود از مفهوم کلی تاریخ سعی کردم نشان دهم که تاریخ سرانجام از حالت شاگردی علم طبیعی نجات یافته است، اما امحای طبیعت۔ گرایی تاریخی نتیجه ی دیگری در پی دارد و آن این است که فعالیتی که انسان با آن جهان تاریخی دائما در حل تغییر خود را بنا میکند، فعالیتی آزاد است. هیچ نیرویی به جز این فعالیت وجود ندارد که آن را مهار یا تعدیل کند یا او را به این یا آن رفتار، به بنای یک نوع جهان و به نوع دیگر، مجبور کند.
آزادی ای که در تاریخ وجود دارد عبارت از این واقعیت است که اجبار بر فعالیت عقل آدمی جز به وسیله ی خود عقل به هیچ وسیله ی دیگری تحمیل نشده است. وضعیت - آقا، سروش، و خدای آن - وضعیتی است که عقل خود آن را آفریده است. منظورم این نیست که وضعیتی که یک فرد خود را در آن می یابد فقط به آن سبب وجود دارد که دیگران آن را با فعالیتی عقلانی خلق کرده اند که نوعا با فعالیتی که جانشین آنان خود را در آن می یابد و بر طبق راهنماهای خود در آن عمل میکند فرق ندارد، و نیز منظورم این نیست که چون عقل آدمی، صرفنظر از نام انسانی که عقل در او عمل می کند، همیشه عقل آدمی است، مورخ می تواند این تمایزات شخصی را ندیده بگیرد و بگوید عقل آدمی وضعیتی را که خود در آن قرار گرفته، به وجود آورده است. منظور من چیزی نسبتا متفاوت است. تاریخ تماما تاریخ فکر است و وقتی مو رخی میگوید فردی در فلان وضعیت است، مثل این است که بگوید او فکر میکند که در این وضعیت است. واقعیات سخت وضعیت که مواجه شدن او با آنها بسیار مهم است، واقعیت های راه و رسم درک وضعیت از جانب او به شمار می آیند.
 
اگر دلیل دشوار بودن عبور از کوهستان برای فردی آن باشد که او از دیوهای درون آنها می ترسد، حماقت است که مورخ با موعظه برای او از آن سوی درهی قرون به او بگوید: «این خرافه ی محض است. دیو اصلا وجود ندارد. با واقعیات روبه رو شو و درک کن که کوهستان هیچ خطری جز صخره ها، آب و برف و شاید گرگ و شاید هم آدم های بدسرشت ندارد، اما دیو در آنجا نیست.» مورخ می گوید اینها واقعیات اند برای این که او فراگرفته است به این طریق فکر کند. اما آن که از دیو می ترسد میگوید که دیوان واقعیت دارند، برای این که او فراگرفته است به آن طریق بیندیشد. مورخ فکر میکند این طریقه نادرست است، اما راه های نادرست تفکر درست به اندازه ی راه های درست واقعیت های تاریخی اند و تأثیر آن در تعیین وضعیت (همیشه وضعیت فکری) شخصی که در آنها قرار دارد، کم تر از راه های درست نیست. سختی واقعیت عبارت است از آن که انسان قادر نیست به وضعیت خود طور دیگری فکر کند. اجباری که کوهستانهای دیو زده به مردی تحمیل می کنند که می خواهد از آنها عبور کند، این است که او نمی تواند از اعتقاد به دیو دست بکشد که بی تردید خرافه ی محض است، اما این خرافه در وضعیتی که ما ملاحظه می کنیم، واقعیت بسیار مهمی است. فردی که به هنگام تلاش برای عبور از کوهستان مبتلای آن است، فقط مبتلای گناهان ( اگر گناهی باشند) پدرانش نیست که اعتقاد به دیو را به او آموخته اند؛ مبتلاست چون خود آن عقیده را پذیرفته و در گناه سهیم شده است. همان طور که مورخ امروزی اعتقاد به فقدان دیو در کوهستان را دقیقا به همان طریق پذیرفته است.

ادامه دارد..

منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  کروچه و خودمختاری تاریخ
  زمان و اراده‌ی آزاد
  شورش بر اثبات‌گرایی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط