همه ما در زندگى نیاز داریم که بتوانیم به تنهائى با درون خود خلوت کرده و خلاقیتهاى درونى خود را بشناسیم.
چکیده
نگاهی به عربستان و عبادتگاهها و مراسمات مذهبی آنان در اواخر دوران جاهلیت (قبل از ظهور اسلام) و اینکه به نظر مى رسید که بسیارى از اعراب دیگر از این نحوه اعتقادات خود راضى نبوده و نوعى بى قرارى و مریضى روحى آنان را فرا گرفته بود.
تعداد کلمات: 1667/ تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه.
در عربستان با وجود زندگى وحشتناک و خسته کننده صحرا، وجود معابد ضرورتى حتمى براى بیرون راندن خستگى و اضطرابهاى زندگى به شمار مى رفت. همه ما در زندگى گاهى اوقات به مکان مخصوصى نیاز داریم که بتوانیم به تنهائى با درون خود خلوت کرده و خلاقیتهاى درونى خود را بشناسیم. در عربستان نیز با وجود زندگى وحشتناک و خسته کننده صحرا، وجود معابد ضرورتى حتمى براى بیرون راندن خستگى و اضطرابهاى زندگى به شمار مى رفت. در مراسم حج، اعراب مى توانستند براى مدتى خود را از فرسودگى هاى جنگهاى قبیله اى و غزوات دور داشته و، به آسودگى و بدون ترس از حمله و انتقام، به تزکیه درون خود پرداخته و در کنار آن به تجارت هم بپردازند، بخصوص اینکه در زیارتگاه هائى مانند مکه هر سال یکبار بازار مکارهاى براى تجارت و دادوستد برپا مى شد. و این مراسم پیوسته در میان اعراب مکه و حجاز جریان داشته است؛ ولى به تدریج از مسیر صحیح و اولیه خود و زمان مخصوص خود منحرف گردید.
ریشه مناسک حج، توحید است و توسط بزرگان و اولیاى دین اسلام نیز تبیین گردیده است.
پیامبر اکرم (ص) خصوصا در سال دهم هجرت و در حجه الوداع تمام مناسک حج را مشخصا بیان و تعلیم نمودند. البته ریشه مناسک حج، توحید است و توسط بزرگان و اولیاى دین اسلام نیز تبیین گردیده است. بدیهى است چنین مراسم عظیم و پرمعنویتى که همه ساله انجام گرفته و مسلمانان از دورترین نقاط دنیا از صدر اسلام تاکنون خود را با هر وسیله اى بدان مى رسانند و هر مسلمانى در دوران حیات خود آرزومند است تا بدفعات این مناسک را انجام دهد نمى تواند فقط برحسب عادت باشد براى زائرین ایجاد کرده بود. مراسم طواف، گوئى به اعراب نوعى مرکزیت براى مراجعه به خود و پیدا نمودن واقعیتهاى ابدى زندگانى اهدا مى کرد. خود معبد (خانه کعبه) احتمالا نمایانگر جهان بود. چهارگوشه آن نشانى از چهار سوى دنیا (شمال، جنوب، شرق، غرب) و دائره دور آن از نامتناهى بودن گردش زمان و ابدیت حکایت مى کرد. طواف، گردیدن به دور یک مرکز، چه از دیدگاه مادى و چه از نظر معنوى، به معناى بازگشت به ابتدا است. یعنى در انتهائى شما به ابتدا مى رسید و هر پایانى به معناى شروع جدیدى است. در مرکز دایره ابدیت قرار دارد که همه چیز و همه کس به دور آن مى چرخند، ولى هیچکس نمى تواند آن را بفهمد و یا درک کند. با چرخیدن به دور آن هر زائرى نهایتا خود را با گردش جهان همساز نموده و مرکزیت درونى خود را پیدا مى نماید. به هرحال، طواف را مى توان نوعى تأمل به حساب آورد. اکثر مراکز مقدس در سراسر جهان، مرکز دنیا به حساب مى آیند و زائرین آنها بر این باورند که این مراکز با نیروهاى معنوى آغاز آفرینش انباشته گردیده و با گردیدن به دور آنها در حقیقت خود را به قدرت لایزال ابدى نزدیک مى سازند. طبیعتا همه انسانها به اینچنین مراسم مذهبى نیازمندند، آنها با این تمرینات عادات درون خود را تغییر داده، براى مثال حس خدمت کردن به دیگران، و احترام به هم نوع را در خود زنده مى سازند.
اعراب براى نامگذارى معابدشان از اسامى مستعارى استفاده مى کردند.
اگرچه زیارتگاه هاى دیگرى هم وجود داشتند، ولى کعبه مهمترین آنها به شمار مى رفت، زیرا طواف و اقامت در عرفات از مراسم اصولى اعراب کل شبه جزیره به شمار مى رفت. به علاوه، محدوده حرام عربستان، که منطقه معینى از آن بود و کسى در آن مجاز به اعمال غیرمذهبى نبود، پناهگاهى براى کلیه موجودات زنده به شمار مى رفت. از معابد دیگر، آثارى برجا نمانده است، ولى مى دانیم که حداقل دو معبد دیگر، یکى در نجران به نام کعابا و دیگرى الابلات در جنوب مکه، وجود داشته است. اعراب براى نامگذارى از اسامى مستعارى استفاده مى کردند که به طور خلاصه معناى خاص خود را داشت، مثل بنات الدهر (دختران زمان) که معناى مجازى آن «بد اقبالى یا بدشانس» بود. بنات اللّه (دختران خدا) هم مجازا به معناى موجود روحانى بود. اعراب در هنگام پرستش این ستونها (بتها) تنها به آنها به عنوان یک مظهر نگاه نمى کردند، بلکه آنها را وسیله اى براى ارتباط ماورائى خود مى دیدند.اما در داستان ما سه معبد که بنات اللّه (دختران اللّه) نامیده شده اند و در نزدیکى مکه قرار داشتند از همه مهمتر هستند: أللات (به معناى بتها) در شهر طائف و به وسیله قبیله ثقیف بنا شده بود؛ العزّى در نخله قرار داشت و به معناى «مقدس» بود و مشهورترین و مهمترین به شمار مى رفت؛ و منات، به معناى خداى شانس و اقبال. آنها فقط مظهر ماوراء طبیعت بودند و روحانى به حساب مى آمدند. به همین دلیل هیچکدام شکل خاصى نداشتند و در حقیقت ستونهاى سنگى بزرگى بودند که به طور ایستاده در معابد قرار مى گرفتند. اعراب براى نامگذارى از اسامى مستعارى استفاده مى کردند که به طور خلاصه معناى خاص خود را داشت، مثل بنات الدهر (دختران زمان) که معناى مجازى آن «بد اقبالى یا بدشانس» بود. بنات اللّه (دختران خدا) هم مجازا به معناى موجود روحانى بود. اعراب در هنگام پرستش این ستونها (بتها) تنها به آنها به عنوان یک مظهر نگاه نمى کردند، بلکه آنها را وسیله اى براى ارتباط ماورائى خود مى دیدند.
شخصیت قومى اعراب جاهلی به وسیله معابدشان مشخص مى گردید!.
اعراب اگرچه لات، عزّى و منات را به صورت بت شخصى خود ننگریسته و عبادت نمى کردند، لیکن اشتیاق فراوانى در پرستش آنها نشان مى دادند.شخصیت قومى آنها به وسیله معابدشان مشخص مى گردید. آنان بتها را هیچگاه در داخل خانه نگهدارى نمى کردند و همیشه، برخلاف رومیان و یونانى ها که خدایان و بتچه (خداى کوچک) را در داخل منزل پرستش مى نمودند، در معابد به پرستش آنها دست مى زدند. شخصیت قومى آنها به وسیله معابدشان مشخص مى گردید. آنان بتها را هیچگاه در داخل خانه نگهدارى نمى کردند و همیشه، برخلاف رومیان و یونانى ها که خدایان و بتچه (خداى کوچک) را در داخل منزل پرستش مى نمودند، در معابد به پرستش آنها دست مى زدند. باستانى بودن این بتها یکى دیگر از دلائل عشق و علاقه اعراب بدانها بود. وقتى آنها را در معابد پرستش مى کردند گوئى احساس مى کردند که در کنار پدران و اجداد خود به راز و نیاز با بتان پرداخته اند و این، احساس جاودانگى خاصى به آنان مى بخشید. اگرچه تمام معابد به بزرگى و زیبائى کعبه نبود، لیکن مانند سایر محلهاى مقدس به شنزارهاى خشک و خشن عربستان زیبائى روحانى خاصى مى بخشید. همه آنها براساس هویت قومى ساخته شده بود و به همین جهت در صورت احساس فروپاشى این دین اجدادى بسیار نگران و وحشتزده مى گردیدند.
فردگرائى مطلق در عربستان جائى براى دیدگاه همگرائى و وحدت باقى نمى گذاشت.!
در اواخر دوران جاهلیت (قبل از ظهور اسلام) به نظر مى رسید که بسیارى از اعراب دیگر از این نحوه اعتقادات خود راضى نبوده و نوعى بىقرارى و مریضى روحى آنان را فرا گرفته بود. درست است که نظام قبیله اى عربستان براى چندین قرن از این روش سنتى براى اداره مردم سود جسته بود، مردم عربستان نیز کم وبیش با تمدن جدید آشنائى پیدا کرده بودند و به دنبال محرکهاى جدیدى براى تغییر زندگى بدوى بودند. اما این چرخش چگونه آغاز شد؟. ولى در قرن ششم میلادى اوضاع جهانى در حال تغییر بود و مردم عربستان نیز کم وبیش با تمدن جدید آشنائى پیدا کرده بودند و به دنبال محرکهاى جدیدى براى تغییر زندگى بدوى بودند. اما این چرخش چگونه آغاز شد؟ اعرابى که با ایران و سوریه در کار تجارت در رفت وآمد بودند داستانهاى جذاب بسیارى از این دو کشور همراه مى آوردند که توسط شعراى عرب به طرز باشکوهى بیان مى شد. اما به نظر مى رسید که این قوم بیابانگرد توان تشکیل چنین جوامع شکوهمندى را نخواهد داشت. قبائل در یک دور باطل از جنگهاى قبیله اى (انتقامگیرى ) و غزوات (راهزنى و دزدى) گرفتار بودند که گوئى پایانى نداشت. از جانب دیگر فردگرائى مطلق جائى براى دیدگاه همگرائى و وحدت باقى نمى گذاشت.
بیشتر بخوانید: قریش و ارتباطات آنان با عصر خود
قریش و جایگاه آنان در مکه.
قریش تقریبا در پایان قرن پنجم در مکه سکنى گزیده بود. جدّ آنها قصىّ و برادرش زهره و عمویش تیم در درّه مکه و در کنار معبد کعبه ساکن شدند. مخزوم پسر عموى دیگر و پسر عمه هایش جمح و سهم نیز همراه قصىّ در آن محل سکنى گرفتند. در آن زمان افسانهاى از آوردن بتهاى لات، عزّى و منات از سوریه توسط قصى و همچنین نصب خداى نبطى هبل در کعبه توسط او بر سر زبانها بود. در مبارزه اى که بین قریش و قبیله خزاعه بر سر پرده دارى کعبه در گرفت سرانجام طایقه قریش با زور و تدبیر آنان را خلع نموده و خود جاى آنان را گرفتند. پس از مرگ قصى، پسران او عبد الدّار و عبد مناف جنگ قدرتى را آغاز نمودند که طبیعتا سلسله هرکدام را در بر گرفت و تا زمان حضرت محمد (ص) ادامه یافت. قریش به فعالیتهاى تجارى اشتغال داشت و در کنار آن به پرورش احشام و گله دارى نیز مى پرداخت. قریش روز به روز موفقتر مى گردید. آنها امنیت شهر مکه را با جذب هم پیمانان صحرانشین اطراف مکه کاملا حفظ مى کردند. از آنجا که صحرانشینان جنگجویان شجاعترى بودند در مقابل خدمات جنگى که در اختیار اهل مکه قرار مى دادند در شرکتهاى تجارى آنان شریک بودند.اهل مکه با رواج «حلم»، یعنى رفتارى توأم با آرامش، هوش و حسابگرى در قرن ششم خود را به بزرگترین قدرت عربستان تبدیل کردند. آنها به خوبى تشخیص دادند که نباید وجه المصالحه دو قدرت بزرگ (ایران و روم) قرار گیرند. بنابراین، با وجود کمرنگ شدن قدرت پادشاهى جنوب عربستان، آنها در مناقشه بین این دو امپراطورى کاملا بى طرف باقى ماندند. ولى روابط با روم شرقى در حدود 560 میلادى به خرابى گرائید. اهل مکه با رواج «حلم»، یعنى رفتارى توأم با آرامش، هوش و حسابگرى در قرن ششم خود را به بزرگترین قدرت عربستان تبدیل کردند. آنها به خوبى تشخیص دادند که نباید وجه المصالحه دو قدرت بزرگ (ایران و روم) قرار گیرند. بنابراین، با وجود کمرنگ شدن قدرت پادشاهى جنوب عربستان، آنها در مناقشه بین این دو امپراطورى کاملا بى طرف باقى ماندند. ولى روابط با روم شرقى در حدود 560 میلادى به خرابى گرائید. در آن زمان عربستان جنوبى به عنوان یکى از ایالات حبشه و در نتیجه جزو هم پیمانان روم شرقى به حساب مى آمد. ابرهه فرماندار تعیین شده از جانب حبشه که پیشرفت و موفقیت مکه او را به حسادت واداشته بود تصمیم به تصرف این شهر گرفت. ابرهه فیل بزرگى را همراه سپاه خود آورده بود که بسیار باعث وحشت و ترس اهل مکه گردید، چون تا آن زمان حیوانى به این بزرگى ندیده بودند. گفته مى شود وقتى فیل به منطقه مقدس اطراف مکه رسید بر روى دو زانو نشست و دیگر از جاى برنخواست. سپس گروهى از مرغان کوچک (ابابیل) درحالىکه دانه هاى سنگ بر منقار داشتند بر سر سپاه ابرهه ظاهر شده و با پرتاب این سنگها سپاهیان او را به وحشت و فرار واداشتند. سال فیل (عام الفیل) براى قریشیان بسیار مهم و ارزشمند شد. چنانکه محمد بن اسحاق (وفات 767 م)، اولین زندگىنامه نویس حضرت محمد (ص)، شرح مى دهد: «پس از این واقعه صحرانشینها قریش را به چشم احترام بیشترى نگاه مى کردند و باور داشتند که اینها فرستادگان خدا هستند، زیرا خداوند از آنها محافظت کرد و براى آنان جنگید و دشمنان آنان را شکست داد.»(آرمسترانگ، کارن، حشمتی، کیانوش، محمد؛ زندگی نامه پیامبر اسلام، 1383ش، صص 79-84 با تلخیص و تصرف).
ادامه دارد در شماره های بعدی با ما همراه باشید.
منبع:
(آرمسترانگ، کارن، حشمتی، کیانوش، محمد؛ زندگی نامه پیامبر اسلام، ایران، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1383ش.)