شبهه: اهمیت محمدرضاشاه به آزادی بیان در دانشگاه‌ها

مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هشتم)

یکی از جلوه‌های جنگ نرم سیل شبهاتی است که از طرق مختلف به صورت بی‌وقفه، انقلاب و ملت ایران را هدف قرار داده است. در این جا به برخی شبهات اقتصادی رایج در فضای مجازی و حقیقی پیرامون انقلاب و ملت ایران می‌پردازیم.
يکشنبه، 14 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ساره سمیع زاده
موارد بیشتر برای شما
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هشتم)
یکی از جلوه‌های جنگ نرم سیل شبهاتی است که از طرق مختلف به صورت بی‌وقفه، انقلاب و ملت ایران را هدف قرار داده است. در این جا به برخی شبهات اقتصادی رایج در فضای مجازی و حقیقی پیرامون انقلاب و ملت ایران می‌پردازیم.

تعداد کلمات: 1548/ تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه.


مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هشتم)

شبهۀ 20ـ اهمیت محمدرضاشاه به آزادی بیان در دانشگاه‌ها

زمان شاه هر چه بود، دانشگاه‌ها آزادی داشتند که اعتراض می‌کردند و شاه هیچ‌وقت دوست نداشت مردم در تظاهرات آسیب ببینند.
 

پاسخ شبهه:

بهتر است برای درستی یا نادرستی این ادعا تاریخ را مرور کنیم:

و اما تاریخ...

در اول بهمن ۱۳۴۰ در پی دعوت‌های مکرر جبهه ملی برای تجمع علیه دخالت‌های دولت در نتیجه انتخابات مجلس، تجمعاتی در تهران برگزار شد.

یکی از این تجمعات در دانشگاه تهران بود. چتربازان شاه یا همان نیروی ویژه وارد دانشگاه شدند و به دانشجویان هجوم آوردند. این حمله بیش از پانصد نفر مجروح و نقص عضو در پی داشت.

دکتر احمد فرهاد رئیس دانشگاه تهران در نامه اعتراض‌آمیز به نخست‌وزیر نوشت:

«من هیچ‌گاه ندیده و نشنیده‌ام که تا این حد بی‌رحمی، سادیسم، خشونت و خراب‌کاری از جانب قوای دولتی اعمال شود.»

بعضی از دختران را سربازان در تالارهای درس دانشگاه ازاله بکارت کردند و صحنه‌هایی نظیر هجوم قشون وحشی به خاک ایران را در نظر مجسم ساختند.[1]

وقتی در انتقال وقایع تاریخی کم‌کاری کنیم، وقتی تاریخ را درست روایت نکنیم، دیگران به نسل جوان، تاریخ ساخته‌شده مدنظر خودشان را انتقال می‌دهند و محمدرضا شاهِ مستبد را دوست‌دار آزادی معرفی می‌کنند؛ به همین سادگی که می‌بینیم.

برای درک بهتری از آزادی به سبک پهلوی فرازی دیگر از تاریخ را مرور می‌کنیم:

بعد از کودتای 28 مرداد 1332، رژیم وابسته پهلوی که توانسته بود با کمک اربابان آمریکایی بر اریکه قدرت باز گردد، در صدد برآمد تا پایه‌های حکومت خود را تثبیت کند، اما غافل از اینکه مقاومت مردم به‌طور کامل از بین نرفته و ایران در اولین فرصت خشم و انزجار خویش را نشان خواهد داد.

نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا در سال 1332، راهی ایران گردید. در حقیقت او می‌آمد تا نتیجه سرمایه‌گذاری بیست‌ویک میلیون دلاری را که سازمان جاسوسی آمریکا – سیا - در راه کودتا و سرنگونی دولت مصدق هزینه کرده بود، از نزدیک مشاهده کند. ملت در حال افسردگی و از نفاق و تفرقه‌ای که استبداد توانسته بود در میان او ایجاد کند، ناراحت بود.

رهبری نهضت مقاومت، قصد رساندن صدای اعتراض مردم را به گوش جهانیان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را که می‌خواست با مشروع جلوه‌دادن رژیم کودتا، امتیازات مورد نظر خود را در محیط آرام به‌دست آورد، خنثی کند. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی دانشگاه تهران واگذار شده بود.

تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران، به عنوان اعتراض به ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس در ایران، از روز 14 آذر 1332، آغاز گردید...

و اما 16 آذر 1332، دانشگاه تهران، دانشکدۀ فنی...

اوضاع، کاملاً غیر عادی است. حضور چشم‌گیر نیروهای مسلح در دانشگاه تهران، بوی ناآرامی می‌دهد. دانشجویان، بی هیچ واکنشی، بدون سر و صدا، به کلاس‌ها رفتند. کلاس‌های ساعت اول، بدون اتفاق مهمی برگزار می‌شود؛ همه چیز آرام است که ناگاه سربازان، بی هیچ بهانه موجهی، با هجوم به دانشکده‌های مختلف دانشگاه، تعدادی از دانشجویان دانشکده‌های حقوق، داروسازی و علوم را همراه با برخی استادان، دستگیر کرده، پس از ضرب و شتم، به داخل خودروی مخصوص گارد می‌برند. رئیس دانشگاه، نگران جان دانشجویان است و دستور می‌دهد که دانشگاه، تعطیل شود و دانشجویان، به خانه‌هایشان بروند.
دانشجویان در حال ترک محوطه دانشگاهند که ناگاه هجوم سربازان به دانشکده فنی، همه چیز را به هم می‌ریزد. سربازان انگار شنیده‌اند که دو دانشجوی رشته ساختمان، به حضور آنان در دانشگاه اعتراض تمسخرآمیزی داشته‌اند.

گارد ارتش، برای دستگیری آن دو دانشجو، به کلاس درس مهندس شمس، حمله می‌کنند. استاد اعتراض که می‌کند، با مسلسل، او را به جای خود می‌نشانند و حتی برای دستگیری آن دو دانشجو، به مستخدم دانشگاه نیز رحم نکرده، او را مورد شکنجه قرار می‌دهند. حضور نظامیان در محوطه دانشکده فنی، موجب ناآرامی دانشجویان شده است. محوطه، کاملاً در محاصره ارتش است که دسته‌ای از سربازان با سرنیزه، به دانشگاه وارد می‌شوند. اوضاع، دیگر از کنترل خارج است. دانشجویان معترض به حضور نظامیان در صحن بزرگ‌ترین و معتبرترین مجموعه علمی کشور، به صدا در می‌آیند؛ دانشجویی شعار می دهد: «دو دست نظامیان از دانشگاه کوتاه»

ناگاه صدای ممتد رگبار گلوله بر سر دانشجویان، شنیده می‌شود. دانشجویان، غافلگیر شده‌اند. آنها انتظار تیراندازی از سوی مأموران را ندارند. هر یک به سمتی می‌گریزند؛ اما وجود پله‌های بین محوطه مرکزی دانشکدۀ فنی با قسمت جنوبی، موجب شد تا دانشجویان، قادر به فرار سریع نباشند. عده زیادی از دانشجویان، در همان لحظات اول درگیری، زخمی شده، روی زمین می افتند. «مصطفی بزرگ نیا»، دانشجوی 19 ساله دانشکده فنی، با سه گلوله، از پا در می‌آید. او همیشه می‌گفت: «مرگ افتخارآمیز را از زندگی ننگین، بهتر می‌دانم». این را برادرش سال‌ها بعد در گفت‌وگو با روزنامه کیهان درباره‌اش گفت.

مهدی شریعت رضوی، برادر همسر دکتر شریفی هم با اصابت گلوله‌ای، به زمین می‌افتد و در حالی که به سختی مجروح شده، بر زمین می‌خزد و ناله می‌کند.

احمد قندچی، دانشجوی دیگری است که به ضرب گلوله، مجروح می‌شود؛ همان‌طور که احمد بر زمین افتاده، ناگاه لوله شوفاژ مقابل او می‌ترکد و آب جوش، تمام سر و صورت او را می‌سوزاند.

ناچار، احمد را به بیمارستان می‌رسانند؛ اما مسئولان بیمارستان، حتی از تزریق خون به احمد، خودداری می‌کنند و او 24 ساعت مظلومانه درد می‌کشد و قطره قطره خون از دست می‌دهد؛ تا شهید می‌شود.

مسئولان دانشگاه و دانشجویان دانشکده پزشکی، برای رسیدگی به مجروحان، دست به کار می‌شوند؛ اما سربازان با تهدید اسلحه، مانع اقدامات درمانی آنها می‌شوند.

شهید چمران درباره اتفاق آن روز می‌نویسد: وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می‌بینم، صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک می‌شنوم. دانشکده فنی خون‌آلود را در آن روز و روزهای بعد به رای‌العین می‌بینم.[2]

 

شبهۀ 21ـ انقلابیونی که دروغگو از آب درآمدند!

سال ۵۷ جوان بودیم.

از سال ۵۸ شروع کردیم به پیر شدن. از درون و از بیرون.

شروع کردیم به غصه‌خوردن. بعضی چیزها را از همان اول نمی‌توانستیم باور کنیم. دلمان می‌خواست افکار و عقاید گذشته‌مان را قبول داشته باشیم؛ اما هر روز دریغ از دیروز و هر سال دریغ از پارسال.

فکر می‌کردیم آن‌هایی که می‌گفتند: وای بر دروغگویان؛ خودشان آدم‌های راستگویی هستند.

اما نه! به ما دروغ گفتند.

آن‌هایی که می‌گفتند دنیا مزرعه آخرت است؛

خودشان می‌دانستند که دروغ می‌گویند.

آن‌هایی که می‌گفتند: مال دنیا چرک کف دست است؛ خودشان بردند و خوردند و دزدیدند و اختلاس کردند؛ قاچاق کردند و تو بانک‌های بلاد کفر با پولی که می‌گفتند «بیت‌المال» است، حساب‌های میلیاردی برای خودشان و زن و بچه و حتی کُلفَتشان باز کردند.

که اگر روزی روزگاری تقّی به توقی خورد، کباب بوقلمون و خاویارشان دچار اِشکال نشود.

ما ماندیم و زور و تزویر و ریا و پیر شدیم.

 

پاسخ شبهه:

در پاسخ به این شبهه توجه کنید: اولا گوینده اگر از جوانان سال 57 بوده چرا بعد از انقلاب شروع به پیر شدن کرده؟ این ادعای گزاف در حالی طرح می شود که:

نسبت به زمان پهلوی از 46 درصد زیر خط فقر بیرون آمدیم.[3]

شکاف طبقاتی نسبت به زمان شاه نصف شده است.[4]

سفرهای خارجی مردم بیشتر از زمان گذشته شده و ملت سوار بر خودروهای بسیار بهتر و لوکس می‌شوند.

سالانه 24/3 میلیاد دلار هزینه مستشاران آمریکایی بود که اکنون این هزینه‌های کذایی پرداخت نمی‌شود.[5]

اقتدار نظامی ایران در منطقه با زمان پهلوی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست؛ به‌گونه‌ای که در حال حاضر نظامیان آمریکایی از هیمنه و اقتدار سپاه و ارتش ما ترس دارند و برای پس‌گرفتن پهباد یا نظامیان بزدل و گریان خود چندین دولت را واسطه می‌کنند و یا برای ارتباط کاری با نیروهای نظامی ما در منطقه به زبان فارسی سخن می‌گویند.

بعد از انقلاب و زمان فعلی ما، ایران به محور مقاومت منطقه تبدیل شده است درحالی‌که در زمان پهلوی برادرخوانده رژیم کودک‌کش و غاصب صهیونیستی بود.[6]

در زمان پهلوی ایران بازار تسلیحات آمریکایی بود؛ به‌طوری‌که یک‌سوم صادرات تسلیحاتی آمریکا به ایران می‌آمد و ما به عنوان کشور عقب‌افتاده اجناس نامرغوب آنها را خریداری می‌کردیم و آمریکایی‌ها هم گرانی نفتشان را جبران می‌کردند؛ در حالی‌که در حال حاضر ما در صنعت دفاعی خودکفا شده‌ایم.[7]

در زمان شاهنشاهی، آرارات را به آتاتورک و بخشی از شرق را به افغانستان و اروند را به عراق دادند. همچنین جزیره آریا و زرکوه را به امارات بخشیدند و بحرین را به خانه بخت! فرستادند؛ این در حالی است که در هشت سال جنگ تحمیلی، با جانفشانی‌های جوانان این مرز و بوم حتی یک وجب از خاک ما دست کسی نیفتاد.[8]

آن‌چه که باید یک جوان را حقیقتاً پیر و برآشفته کند فساد مالی، اخلاقی و سیاسی پشت پرده جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی[9] با وجود بدهی سه هزار میلیون دلار[10]، خبر گران‌ترین شام تاریخ بشر[11]، برافراشتن خیمه‌های ابریشمی با نخ‌هایی از جنس طلا[12]، خروج 35 میلیارد دلار حق ملت، چهار صندوق بزرگ از جواهرات سلطنتی و... در سال 1357 توسط شخص شاه از کشور[13]، بهره‌برداری چهل‌ساله ایل و تبار رژیم شاه از ثروتی که از این مملکت به سرقت بردند[14] است!!!

سن امید به زندگی بعد از انقلاب حدود 25 سال افزایش یافته است. از 54 سال به بالای 73 سال.[15]

از نظر رشد اقتصادی در حال حاضر دومین اقتصاد منطقه بعد از عربستان و امارات هستیم.[16]

بعد از انقلاب پیشرفت‌های خیره کننده‌ای در زمینه تسلیحات جنگی، علوم پزشکی، فنی مهندسی و کشاورزی و... داشتیم و در صنعت هوافضا رتبه اول خارومیانه و رتبه یازدهم دنیا را کسب کردیم.[17]

امنیت و استقلال ایران در زمان کنونی به شهادت دوست و دشمن نسبت به زمان پهلوی قابل مقایسه نیست.

 

پی نوشت

1. افراسیابی، ایران و تاریخ صفحه ص۱۴۳ و ۱۴۴
2. http://yon.ir/Tziuf
3. http://yon.ir/0v8J
4. http://yon.ir/Jzi8
5. http://yon.ir/ds0T
6. http://yon.ir/jO7o
7. http://yon.ir/30UW
8. http://yon.ir/4hl7
9. http://yon.ir/U6SJ
10. http://yon.ir/Pc4X
11. http://yon.ir/U6SJ
12. http://yon.ir/0uE5
13. http://yon.ir/f9Epr
14. http://yon.ir/h3ud
15. http://yon.ir/8zI3V
16. http://yon.ir/9Dk9
17. http://yon.ir/M5h



 

مطالب مرتبط
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هفتم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش ششم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش پنجم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش چهارم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش سوم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش دوم)
مه‌شکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش اول)
مه‌شکن | شبهات اقتصادی (بخش اول)
مه‌شکن | شبهات اقتصادی (بخش دوم)
  



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط