هاليوود و تروريسم
مترجم: عبدالحميد رياحي
بمبي در يكي از شهرهاي آمريكا منفجر ميشود، نخستين كسي كه مقصر شناخته ميشود، كيست؟ هنگامي كه واژههاي «تروريستهاي متعصب»، «بنيادگرا» و «افراطي» مورد استفاده قرار ميگيرند، نخستين نامي كه بيشتر به ذهن ميآيد، چيست؟ «بنياد گرايان»، «تروريستها» و «افراد افراطي» ممكن است به مسلمانان، مسيحيان، يهوديان، هندوها، شيطان پرستان يا ديگر آيينها تعلق داشته باشند، اما اين واژهها به سادگي با كدام يك پيوند ميخورد؟ آيا مجسم كردن يك مسلمان از تصور كردن يك عضو ارتش جمهوري خواه ايرلند آسان تر نيست؟ يك مسلمان افراطي يا يك فرد مخالف سقط جنين؟ يك بنياد گراي اسلامي اهل خاورميانه يا يك بنياد گراي آمريكايي انگليسي تبار مسيحي عضو جناح راست؟ به چه دليل مقصر قلمداد كردن «حماس» و «حزبالله» از مقصر شناختن حزب «بهاريتا جاناتا» يا «كاچ» ساده تر است؟ زنان در طول سدهها توسط پيروان تمام سنتها، معتقدان به كنفوسيوس، بوداييها، هندوها، يهوديان، مسيحيان، مسلمانان و سيكها در جهان ناديده گرفته و سركوب شدهاند؛ متون مقدس همواره طوري تعبير شده اند تا زن ستيزي را توجيه كنند. بدين ترتيب، چرا براي غربيان عموما آسان تر است كه اسلام را در مورد اين جنايات مقصر قلمداد كنند؟
بسياري از اهالي آمريكاي شمالي، مسلمانان را نه از روي تجربه شخصي، بلكه توسط نمادهايي كه ذهن ما را با تصاوير منفي تخريب ميكند، بازميشناسند.» پندارهاي قالبي راجع به مسلمانان به وسيله سياستهاي بينالمللي تقويت ميشوند و رسانههاي گروهي، هم به طور بصري و هم در متنها، آن را تداوم ميبخشند و آمريكاييها از «مارك تواين» تا «والت ديزني» در ادبيات و فيلم از آن حمايت كرده اند. افرادي كه در آمريكا زندگي ميكنند، همچنان با تصاويري از تعصب، خشونت، ستيزه جويي، عقب ماندگي و فقر، زن ستيزي كه با مسلمانان و سنت اسلامي پيوند ميخورد، بمباران ميشوند. صداي اذان را در كنار تصويري از چند زن كه در هاله اي سياه پوشيده شدهاند و از مقابل دوربين به سرعت ميگذرند، قرار دهيد، به اين تصاوير، دو تبهكار با چشمان وحشي و ريش سياه و ابروهاي كلفت اضافه كنيد كه قصد دارند عليه امنيت آمريكاييان انگليسي تبار معصوم يا شجاع، توطئهچيني كنند! بدين ترتيب طرحي خواهيد داشت كه دنياي خود را دارد. براي مخاطبان آمريكايي به توضيحي احتياج نخواهيد داشت؛ به هيچ شرح تاريخي، جغرافيايي، سياسي - يا بدتر مردم شناختي - نيازي نيست. از مساله ديگر، تهديد نيز آگاهيم، تشخيص آن آسان است؛ نيازي به مقدمه چيني نيست؛ دنياي غرب ميتواند با قدرت با اين تهديد رو به رو شود.
گفتن اينكه مسلمانان و عربها، چه به عنوان تامين كنندگان نفت و چه به عنوان تروريستهاي بالقوه، ذاتا بحثانگيز و رعب آورند، كمي اغراقآميز است. حتي گروهي كه حرفه آنها گزارش دادن از جهان اسلام است، جزئيات بسيار اندكي درباره تراكم جمعيت و شور و هيجان زندگي عربهاي مسلمان ميدانند. چيزي كه وجود دارد، مجموعههايي محدود از كاريكاتورهاي ناشيانه و كلي از جهان اسلام است كه به شيوه اي ارائه شده اند كه گويي ميكوشند آن دنيا را در مقابل تجاوز نظامي آسيب پذير جلوه دهند. در اين باره انديشيده ميشود كه چگونه توليدات پر بيننده هاليوود نظير «دروغهاي حقيقي»، «تصميم اجرايي»، «بدون دخترم هرگز»، «عمليات كندر» و «صلح ساز» در ارائه تصوير از جهان اسلام و مسلمانان در دنياي غيرمسلمان سهيم هستند؛ آسيب پذير در مقابل نفرت، تعصب، خشونت و تعرض.
در اين مقاله ديگر انگاري مسلمانان و عربها در فيلمهاي غربي بررسي مي شود. به كليشههاي اصلي مسلمانان در فيلمهاي غربي نگاهي خواهد شد و اين تصاوير كليشهاي با شيوه ارائه خود مسلمانان در فيلمهاي اسلامي مقايسه خواهد شد. اين موضوع، مسائل بسياري را در باره هويت مطرح خواهد كرد كه در پايان مختصرا به آن اشاره خواهد شد.
عربها لزوما مسلمان نيستند. گرچه عموما با اين عنوان در هاليوود شناخته ميشوند. با اين وجود به تصاوير هاليوود از عربهاي غيرمسلمان نيز اشاره خواهيم كرد. مهم ترين نقص تصاوير مربوط به مسلمانان در فيلمهاي هاليوودي، تك بعدي بودن آن است. روي هم رفته، ويژگيهاي معمولي خاصي بي چون و چرا با مسلمانان و اعراب رابطه دارند؛ عمومي ترين خصيصهها عبارتند از: قساوت، خشونت و خطرآفريني. تهديد سياسي، ستيزه جويي و نفرت؛ تعصب و بي منطق بودن در مذهب، مرد سالاري و نوكر صفتي در ميان زنان، فقر و عقب ماندگي و فقدان ظرافت و فرهيختگي. نگرش منفي عاملي نيست كه تنها به تصاوير مسلمانان در هاليوود محدود شود. گرچه، در حالي كه انحراف جنسي و فساد در فرامين مربوط به راهبان، اغلب توسط هاليوود زير پوشش قرار ميگيرد (كشيش)، تصاوير مثبت از مسلمانان تقريبا عملا در فيلمهاي هاليوود ديده نميشود. يافتن يك عرب مهربان و قهرمان از هر جهت در فرهنگ عوام همان قدر دشوار است كه يافتن سوزني در ميان تودهاي از شن. در ميان فيلمهاي قديمي، تعدادي فيلم ميبينيم كه به عربها، ارزشها و عادات كمتر منفي نسبت ميدهند و با اين حال آنها همچنان با معيارهاي تمدن اروپايي و آمريكايي مخالفند. «داگلاس فرنبكس» در «دزد بغداد»، تنبل اما جذاب است.
والنتينو در فيلم «شيخ» گرچه اساسا شرافتمند است، اما تندخو و شهوت پرست نيز نمايانده ميشود. به نظر ميرسد عربها در نخستين سالهاي پيدايش سينما در آمريكا، آميزهاي هستند از اساطير مردماني كه در طبيعت زندگي ميكنند و دو نقطه غايي در موردشان صدق ميكند؛ بدوي اصيل از ديدگاه روسو و وحشي از ديدگاه هابز كه در شخصيت ابتدايي منفردي تركيب شدهاند. گرچه، اين تصوير بالقوه دلنشين و بدجنس اما دوست داشتني، تصوير عمده ارائه شده در فيلمهاي هاليوودي نيست.
رايج ترين و عميق ترين تصوير از مسلمانان، تروريست و متعصب بودن آنهاست. در فيلمهاي «نيروي دلتا»، «راهي به سوي بهشت»، «عمليات كندر»، «فكهاي دريايي»، «به سوي خورشيد» «بيابانهاي مرگبار»، «دروغهاي حقيقي»، «تصميم اجرايي» و بسياري ديگر، مسلمانان و ساكنان خاورميانه تروريستند. ظواهري همچون رنگ پوست تيره، ابروهاي كلفت، ريشهاي سياه، پوشش سر عربي و الفباي عربي، به كرات به سوي بينندگان روانه ميشوند كه با ديگر انگاشته شدن مسلمانان و تهديد سياسي پيوند مييابند. تروريست اصلي فيلم «تصميم اجرايي»، ظاهرا مسلماني مومن تصور ميشود كه براي توجيه تروريسم از قرآن نقل قول ميكند و خداوند را به اين دليل كه «شمشير الله» را به او بخشيده، ستايش ميكند - شمشير الله اسلحه ويرانگر او محسوب ميشود - كه «عميقا به قلب فرد كافر اصابت ميكند.» هنگامي كه در ميانه عمليات هواپيماربايي نيايش ميكند، سجده او به تجسم نمادين وحشت مبدل ميشود. همنشيني مكرر عمل تروريستي متعصبانه و به جا آوردن تكاليف مسلماني مانند عبادت، خواندن قرآن، كتاب مقدس اسلام و صحبت كردن به زبان عربي.
فيلم «خيابانهاي مرگبار» درباره يك سرباز نيروي دريايي است كه فلسطينيها او را گروگان گرفته اند و قتل عام بعدي بسياري از فلسطينيان ناشناس، در حالي كه «به سوي خورشيد» ماجراي نظامي ديگري است كه پيرامون كشتار ناموجه عربهاي تروريست ساخته شده است. شليك تصادفي مسلسل توسط جيمي، گروهي از عربهاي تروريست را به هلاكت ميرساند و در همان حال تماشاگران سينماي فيلادلفيا كشتار تبهكاران عرب را با فرياد و شادماني تاييد ميكنند (دروغهاي حقيقي.) اين تصاوير، سنت بحث استعماري را تقويت ميكنند كه ميتواند در گفتههايي از يك سناتور آمريكايي اهل نبراسكا بازگو شود؛ «زندگي در دنياي عرب، به اندازه زندگي در دنياي غيرعرب، مهم نيست.» اين تصاوير به تماشاگر آمريكايي كمك ميكند كه به خاطر داشته باشد دشمن جايي در خارج قرار دارد. در فيلم «صلح ساز»، هواپيمايي سلاحهاي هسته اي را ربوده و به ايران ميبرد، گرچه دشمن عقيدتي در فيلم يك مسلمان اهل سارايوو است كه تصميم گرفته به منهتن حمله كند و انتقام مرگ همسر و دخترش را از گروهي كه در سازمان ملل براي ايجاد صلح در آن منطقه ميجنگيدند، بگيرد. دانشمند ديوانه فيلم يك پاكستاني دانشآموخته دانشگاه هاروارد است. «راهي به سوي بهشت» داستان ناگفته بمباران مركز تجارت جهاني، ادعا ميكند كه وقايع پشت پرده اين حمله را روايت ميكند. كارگردان اين فيلم «لري ويليام» ميگويد چالش اصلي او در ساختن اين فيلم اين بود كه داستاني را به فيلم تبديل كند كه در آن هفت يا هشت مرد با ريش و نامهايي مشابه حضور دارند و آنان را متمايز سازد. پليسها و ماموران FBI در فيلم به مسلمانان با عناويني چون «حرامزاده»، «عوضي» وا اشاره ميكنند. گرچه مديران، از فيلم با گفتن اين نكته كه فيلم «درباره تفاوتهاي فرهنگي است» دفاع ميكنند، رهبران مسلمان معتقدند كه فيلم تصويري كليشه اي از مسلمانان به دست ميدهد و شرايطي مي آفريند كه در آن انزجار از تبهكاري مسلمانان به امري عادي بدل ميشود. اين فيلم تمام مسلمانان را به تروريسم در آمريكا و اسلام را به خشونت ارتباط ميدهد و تاكيد ميكند كه ايمان، نفرت را در ميان غيرمسلمانان پرورش ميدهد، مسلمانان و اعراب را افراد مقصر در خشونتورزي ميپندارند نه به عنوان قرباني، به ويژه نه به عنوان قرباني تروريسم دولتي كه در «كرانه غربي» مشاهده ميشود. هيچ تصويري از اعرابي كه سلاح شان در هم شكسته ميشود، خانههايشان منفجر ميشود و تظاهر كنندگاني كه به آنها شليك ميشود و كشته ميشوند، وجود ندارد. تصاويري از افراد بي علاقه به سياست ديده نميشود. تماشاگران، مادران عرب را نميبينند كه براي كودك شان آواز ميخوانند. دكتر عربي را نميبينند كه از يك بيمار مراقبت ميكند، معلم عربي كه درس جبر ميدهد وا يك مرد عرب هرگز همسرش را در آغوش نميگيرد. خانوادهها جمع نميشوند كه به مسجد يا كليسا بروند. حتي آواز ملودي اصلي فيلم علاء الدين چنين ميگويد؛
«جايي كه در آن به اين دليل كه صورتت را دوست ندارند، گوشت را ميبرند. وحشيانه است، اما هي، اينجا وطن است.»
بدون دخترم هرگز (1991) همچون بسياري فيلمهاي ديگر، به «ديگري بودن» مذهبي و فرهنگي ميپردازد - اسلام و نمونه اصلي ديگران. در بررسي اين فيلم، «مايلز» از كوشش هاليوود در ارائه «ديگري بودن» انتقاد ميكند. با اين وجود، اين فيلم در هفته نخست نمايش، بيش از 14 ميليون دلارفروش كرد و به ابزار اصلي ارائه اسلام و مسلمانان در آمريكا مبدل شد.
بتي محمودي، يك زن آمريكايي، از شوهر ايراني اش، كتك ميخورد و منزوي ميشود. بتي و دخترش، مهتاب، جدا نگاه داشته و تهديد ميشوند، گويي خانواده بنياد گراي مودي، آنها را به دادگاه احضار كرده اند. از آنجا كه هيچ نمايش متضاد ديگري از زنان آمريكايي در ايران وجود ندارد، به نظر ميرسد كه داستان بتي، نمونه اصلي محسوب ميشود. فيلم كليشه شخصيت اهريمني ايراني را مورد استفاده قرار ميدهد. فيلم يك شكست تمام و كمال هنري است و وابستگي اش به كليشههاي فرهنگي انگيزه غالب است. بينندگان، تعصب را خصيصه شخصيت ملي ايرانيان ميپندارند. به گفته يك پروفسور ايراني - آمريكايي، دكتر توحيدي، فيلم «از تمايز قائل شدن ميان دولت و مردم بازميماند.» چرا فيلم، داستان زني آمريكايي است؟ بتي، زني است كه در فرهنگي خاورميانه اي گير افتاده است، هيچ زن خاورميانه اي در وضع مصيبت بار مشابهي به نمايش درنميآيد. يك آمريكايي، «خاورميانه ايهاي وحشي» را به چالش ميطلبد.
مردي مشابه در فيلم «پدر عروس: قسمت دوم» يافت ميشود، جايي كه همسايه اي رذل، آقاي حبيب، بر سر همسر فرمانبردارش به زبان عربي فرياد ميكشد و استيو مارتين را تهديد ميكند كه اگر نتواند حقوقش را بپردازد، خانه اش را خراب خواهد كرد. در «شكوفايي بچه»، زني مسلمان كه از سر تا پا پوشيده است، زني آمريكايي را مطمئن ميكند كه به دخترش خواهد آموخت كه چگونه از يك مرد اطاعت كند.
هدف اين كليشه اين نيست كه «بيگانگان» را مطمئن سازد چيزي با عنوان مرد مسلمان طرفدار مرد سالاري وجود ندارد - به هيچ وجه - مقصود آن مطمئن ساختن مردان مسلمان از استانداردهاي مساوات طلبانه رفتاري شان نيز نيست. اين كليشه صرفا اين مساله را بيان ميكند كه مردان مسلمان - همچون مردان مسيحي، يهودي، هندو و بي دين - ممكن است طرفدار مرد سالاري باشند يا نباشند و زنان مسلمان - همچون زنان مسيحي، يهودي، هندو و بي دين - ممكن است «ستمديده»، «برده وار»، مستقل يا طيفي ديگر از خصيصهها باشند. نسبت دادن خصلتي مشخص به آنها به شكلي پيوسته، مغرضانه نماياندن اين مساله است.
صنعت فيلمسازي غرب در نزديك شدن به مسلمانان و دنياي عرب، سنت نيرومند شهوتراني را همواره مد نظر داشته است. دنياي عرب «از دريچه تصوير تكراري زن محجبه به صورت جنسي تعبير ميشود»، اين زن عموما بيشتر از آنكه از انظار، پنهان نگاه داشته شود، در معرض ديد قرار ميگيرد. اين جريان در معرض ديد قرار دادن، يا به معناي واقعي كلمه، عرياني زني كه پوست تيره دارد، به شكلي تمثيلي قابليت استفاده از سرزمينهاي شرقي براي دانش و ثروت عميق غربي را بيان ميكند. در تصاوير نخستين عربها در سينماي آمريكا، عربها با قانون شكني، خشونت و تمايلات جنسي پيوند مييابند.
فيلمهاي «شيخ» و «پسر شيخ» ملودرام هاي ماجراجويانه نامتعارضي را به تصوير ميكشند كه در صحرا ميگذرد. در فيلمهاي «رقص»، «لا ابالي» و «صحرا»، هاليوود اجازه داشت كه پيكر را در معرض ديد قرار دهد و داستانهاي خيالي شرقي از رابطه جنسي و خشونت را به كار گيرد. در فيلم مراكشي «دري به بهشت»، در حالي كه تمايلات جنسي ژان فيليپ مرد جوان بيمار، سپاسگزاري ظريفي تلقي ميشود، باز هم «ناديا» از چشمهاي دوربين يا شخصيتي مذكر مورد بررسي قرار نميگيرد. هنگامي كه خانه مرد بيمار را ترك ميكند، دوربين نگاه ثابت او را دنبال مي نمايد. در فيلم «روياهاي هند و كامليا» هنگامي كه ايد، هند را اغوا ميكند، ما از حقيقت استثمار و رنجي كه اين صحنه تلويحا به آن اشاره ميكند، آگاهيم. در شيوه اي كه به علاقه افراطي هاليوود به رقص باله، پوششهاي بدن نما، حرمسرايي كه در آن دختران رقصنده نيمه برهنه اي براي مردشان چاپلوسي ميكنند، شباهت دارد، تمايلات جنسي تشخيص داده ميشود و مورد مطالعه قرار ميگيرد، اما صورت آرماني، به آنها داده نميشود.
طراحي كردن «ديگري» براي مقايسه تا هنگامي كه مطمئنيم آنها دشمن مان هستند، ميتوانيم براي خواستههاي نفتي غرب به جنگ شان برويم، يا ماليات بر درآمد را در درون مجتمعهاي نظامي صنعتي اعمال كنيم، يا توجه مردم را از موضوعات داخلي منحرف كنيم.
تمام اين كارها با رضايت ثمربخش طراحي شده مردمي صورت ميگيرد كه به شكلي غريزي دشمن را ميشناسند. در فيلم «تصميم اجرايي» افسران ارتش آمريكا، مسلمانان متعصب عرب را به جنگ ميطلبند. تقريبا تمام غيرمسلمانان، قرباني يا قهرمانند، در حالي كه هر مسلمان به تنهايي يك جنايتكار به تصوير كشيده ميشود. خصلت «ديگري بودن» اين گروه نژاد گراي مذهبي، مورد تاكيد قرار ميگيرد تا برادري را در پيكره سياست آمريكايي به وجود آورد. گروه مردان ارتش آمريكا از نظر نژادي گوناگونند - انگليسي، آسيايي و سياهپوست آمريكايي با آمريكاييان معصوم و شجاع و مهماندار زن سياهپوست آمريكايي همكاري ميكنند تا از امنيت ملي پاسداري كنند. مايلز معتقد است؛ «شناسايي و ناديده گرفتن مردمي كه از لحاظ نژادي، مذهي و جنسي با يكديگر متفاوتندا يك استراتژي كهن براي توصيف كردن خود غرب است، اما «ديگري بودن» پيش از آنكه كنار گذاشته شود بايد تجسم شود و فيلم پرطرفدار، ابزاري است كه در آن تصاوير اين اختلاف رواج داده ميشود.
منبع:http://www.bashgah.net /س
بسياري از اهالي آمريكاي شمالي، مسلمانان را نه از روي تجربه شخصي، بلكه توسط نمادهايي كه ذهن ما را با تصاوير منفي تخريب ميكند، بازميشناسند.» پندارهاي قالبي راجع به مسلمانان به وسيله سياستهاي بينالمللي تقويت ميشوند و رسانههاي گروهي، هم به طور بصري و هم در متنها، آن را تداوم ميبخشند و آمريكاييها از «مارك تواين» تا «والت ديزني» در ادبيات و فيلم از آن حمايت كرده اند. افرادي كه در آمريكا زندگي ميكنند، همچنان با تصاويري از تعصب، خشونت، ستيزه جويي، عقب ماندگي و فقر، زن ستيزي كه با مسلمانان و سنت اسلامي پيوند ميخورد، بمباران ميشوند. صداي اذان را در كنار تصويري از چند زن كه در هاله اي سياه پوشيده شدهاند و از مقابل دوربين به سرعت ميگذرند، قرار دهيد، به اين تصاوير، دو تبهكار با چشمان وحشي و ريش سياه و ابروهاي كلفت اضافه كنيد كه قصد دارند عليه امنيت آمريكاييان انگليسي تبار معصوم يا شجاع، توطئهچيني كنند! بدين ترتيب طرحي خواهيد داشت كه دنياي خود را دارد. براي مخاطبان آمريكايي به توضيحي احتياج نخواهيد داشت؛ به هيچ شرح تاريخي، جغرافيايي، سياسي - يا بدتر مردم شناختي - نيازي نيست. از مساله ديگر، تهديد نيز آگاهيم، تشخيص آن آسان است؛ نيازي به مقدمه چيني نيست؛ دنياي غرب ميتواند با قدرت با اين تهديد رو به رو شود.
گفتن اينكه مسلمانان و عربها، چه به عنوان تامين كنندگان نفت و چه به عنوان تروريستهاي بالقوه، ذاتا بحثانگيز و رعب آورند، كمي اغراقآميز است. حتي گروهي كه حرفه آنها گزارش دادن از جهان اسلام است، جزئيات بسيار اندكي درباره تراكم جمعيت و شور و هيجان زندگي عربهاي مسلمان ميدانند. چيزي كه وجود دارد، مجموعههايي محدود از كاريكاتورهاي ناشيانه و كلي از جهان اسلام است كه به شيوه اي ارائه شده اند كه گويي ميكوشند آن دنيا را در مقابل تجاوز نظامي آسيب پذير جلوه دهند. در اين باره انديشيده ميشود كه چگونه توليدات پر بيننده هاليوود نظير «دروغهاي حقيقي»، «تصميم اجرايي»، «بدون دخترم هرگز»، «عمليات كندر» و «صلح ساز» در ارائه تصوير از جهان اسلام و مسلمانان در دنياي غيرمسلمان سهيم هستند؛ آسيب پذير در مقابل نفرت، تعصب، خشونت و تعرض.
در اين مقاله ديگر انگاري مسلمانان و عربها در فيلمهاي غربي بررسي مي شود. به كليشههاي اصلي مسلمانان در فيلمهاي غربي نگاهي خواهد شد و اين تصاوير كليشهاي با شيوه ارائه خود مسلمانان در فيلمهاي اسلامي مقايسه خواهد شد. اين موضوع، مسائل بسياري را در باره هويت مطرح خواهد كرد كه در پايان مختصرا به آن اشاره خواهد شد.
عربها لزوما مسلمان نيستند. گرچه عموما با اين عنوان در هاليوود شناخته ميشوند. با اين وجود به تصاوير هاليوود از عربهاي غيرمسلمان نيز اشاره خواهيم كرد. مهم ترين نقص تصاوير مربوط به مسلمانان در فيلمهاي هاليوودي، تك بعدي بودن آن است. روي هم رفته، ويژگيهاي معمولي خاصي بي چون و چرا با مسلمانان و اعراب رابطه دارند؛ عمومي ترين خصيصهها عبارتند از: قساوت، خشونت و خطرآفريني. تهديد سياسي، ستيزه جويي و نفرت؛ تعصب و بي منطق بودن در مذهب، مرد سالاري و نوكر صفتي در ميان زنان، فقر و عقب ماندگي و فقدان ظرافت و فرهيختگي. نگرش منفي عاملي نيست كه تنها به تصاوير مسلمانان در هاليوود محدود شود. گرچه، در حالي كه انحراف جنسي و فساد در فرامين مربوط به راهبان، اغلب توسط هاليوود زير پوشش قرار ميگيرد (كشيش)، تصاوير مثبت از مسلمانان تقريبا عملا در فيلمهاي هاليوود ديده نميشود. يافتن يك عرب مهربان و قهرمان از هر جهت در فرهنگ عوام همان قدر دشوار است كه يافتن سوزني در ميان تودهاي از شن. در ميان فيلمهاي قديمي، تعدادي فيلم ميبينيم كه به عربها، ارزشها و عادات كمتر منفي نسبت ميدهند و با اين حال آنها همچنان با معيارهاي تمدن اروپايي و آمريكايي مخالفند. «داگلاس فرنبكس» در «دزد بغداد»، تنبل اما جذاب است.
والنتينو در فيلم «شيخ» گرچه اساسا شرافتمند است، اما تندخو و شهوت پرست نيز نمايانده ميشود. به نظر ميرسد عربها در نخستين سالهاي پيدايش سينما در آمريكا، آميزهاي هستند از اساطير مردماني كه در طبيعت زندگي ميكنند و دو نقطه غايي در موردشان صدق ميكند؛ بدوي اصيل از ديدگاه روسو و وحشي از ديدگاه هابز كه در شخصيت ابتدايي منفردي تركيب شدهاند. گرچه، اين تصوير بالقوه دلنشين و بدجنس اما دوست داشتني، تصوير عمده ارائه شده در فيلمهاي هاليوودي نيست.
رايج ترين و عميق ترين تصوير از مسلمانان، تروريست و متعصب بودن آنهاست. در فيلمهاي «نيروي دلتا»، «راهي به سوي بهشت»، «عمليات كندر»، «فكهاي دريايي»، «به سوي خورشيد» «بيابانهاي مرگبار»، «دروغهاي حقيقي»، «تصميم اجرايي» و بسياري ديگر، مسلمانان و ساكنان خاورميانه تروريستند. ظواهري همچون رنگ پوست تيره، ابروهاي كلفت، ريشهاي سياه، پوشش سر عربي و الفباي عربي، به كرات به سوي بينندگان روانه ميشوند كه با ديگر انگاشته شدن مسلمانان و تهديد سياسي پيوند مييابند. تروريست اصلي فيلم «تصميم اجرايي»، ظاهرا مسلماني مومن تصور ميشود كه براي توجيه تروريسم از قرآن نقل قول ميكند و خداوند را به اين دليل كه «شمشير الله» را به او بخشيده، ستايش ميكند - شمشير الله اسلحه ويرانگر او محسوب ميشود - كه «عميقا به قلب فرد كافر اصابت ميكند.» هنگامي كه در ميانه عمليات هواپيماربايي نيايش ميكند، سجده او به تجسم نمادين وحشت مبدل ميشود. همنشيني مكرر عمل تروريستي متعصبانه و به جا آوردن تكاليف مسلماني مانند عبادت، خواندن قرآن، كتاب مقدس اسلام و صحبت كردن به زبان عربي.
فيلم «خيابانهاي مرگبار» درباره يك سرباز نيروي دريايي است كه فلسطينيها او را گروگان گرفته اند و قتل عام بعدي بسياري از فلسطينيان ناشناس، در حالي كه «به سوي خورشيد» ماجراي نظامي ديگري است كه پيرامون كشتار ناموجه عربهاي تروريست ساخته شده است. شليك تصادفي مسلسل توسط جيمي، گروهي از عربهاي تروريست را به هلاكت ميرساند و در همان حال تماشاگران سينماي فيلادلفيا كشتار تبهكاران عرب را با فرياد و شادماني تاييد ميكنند (دروغهاي حقيقي.) اين تصاوير، سنت بحث استعماري را تقويت ميكنند كه ميتواند در گفتههايي از يك سناتور آمريكايي اهل نبراسكا بازگو شود؛ «زندگي در دنياي عرب، به اندازه زندگي در دنياي غيرعرب، مهم نيست.» اين تصاوير به تماشاگر آمريكايي كمك ميكند كه به خاطر داشته باشد دشمن جايي در خارج قرار دارد. در فيلم «صلح ساز»، هواپيمايي سلاحهاي هسته اي را ربوده و به ايران ميبرد، گرچه دشمن عقيدتي در فيلم يك مسلمان اهل سارايوو است كه تصميم گرفته به منهتن حمله كند و انتقام مرگ همسر و دخترش را از گروهي كه در سازمان ملل براي ايجاد صلح در آن منطقه ميجنگيدند، بگيرد. دانشمند ديوانه فيلم يك پاكستاني دانشآموخته دانشگاه هاروارد است. «راهي به سوي بهشت» داستان ناگفته بمباران مركز تجارت جهاني، ادعا ميكند كه وقايع پشت پرده اين حمله را روايت ميكند. كارگردان اين فيلم «لري ويليام» ميگويد چالش اصلي او در ساختن اين فيلم اين بود كه داستاني را به فيلم تبديل كند كه در آن هفت يا هشت مرد با ريش و نامهايي مشابه حضور دارند و آنان را متمايز سازد. پليسها و ماموران FBI در فيلم به مسلمانان با عناويني چون «حرامزاده»، «عوضي» وا اشاره ميكنند. گرچه مديران، از فيلم با گفتن اين نكته كه فيلم «درباره تفاوتهاي فرهنگي است» دفاع ميكنند، رهبران مسلمان معتقدند كه فيلم تصويري كليشه اي از مسلمانان به دست ميدهد و شرايطي مي آفريند كه در آن انزجار از تبهكاري مسلمانان به امري عادي بدل ميشود. اين فيلم تمام مسلمانان را به تروريسم در آمريكا و اسلام را به خشونت ارتباط ميدهد و تاكيد ميكند كه ايمان، نفرت را در ميان غيرمسلمانان پرورش ميدهد، مسلمانان و اعراب را افراد مقصر در خشونتورزي ميپندارند نه به عنوان قرباني، به ويژه نه به عنوان قرباني تروريسم دولتي كه در «كرانه غربي» مشاهده ميشود. هيچ تصويري از اعرابي كه سلاح شان در هم شكسته ميشود، خانههايشان منفجر ميشود و تظاهر كنندگاني كه به آنها شليك ميشود و كشته ميشوند، وجود ندارد. تصاويري از افراد بي علاقه به سياست ديده نميشود. تماشاگران، مادران عرب را نميبينند كه براي كودك شان آواز ميخوانند. دكتر عربي را نميبينند كه از يك بيمار مراقبت ميكند، معلم عربي كه درس جبر ميدهد وا يك مرد عرب هرگز همسرش را در آغوش نميگيرد. خانوادهها جمع نميشوند كه به مسجد يا كليسا بروند. حتي آواز ملودي اصلي فيلم علاء الدين چنين ميگويد؛
«جايي كه در آن به اين دليل كه صورتت را دوست ندارند، گوشت را ميبرند. وحشيانه است، اما هي، اينجا وطن است.»
بدون دخترم هرگز (1991) همچون بسياري فيلمهاي ديگر، به «ديگري بودن» مذهبي و فرهنگي ميپردازد - اسلام و نمونه اصلي ديگران. در بررسي اين فيلم، «مايلز» از كوشش هاليوود در ارائه «ديگري بودن» انتقاد ميكند. با اين وجود، اين فيلم در هفته نخست نمايش، بيش از 14 ميليون دلارفروش كرد و به ابزار اصلي ارائه اسلام و مسلمانان در آمريكا مبدل شد.
بتي محمودي، يك زن آمريكايي، از شوهر ايراني اش، كتك ميخورد و منزوي ميشود. بتي و دخترش، مهتاب، جدا نگاه داشته و تهديد ميشوند، گويي خانواده بنياد گراي مودي، آنها را به دادگاه احضار كرده اند. از آنجا كه هيچ نمايش متضاد ديگري از زنان آمريكايي در ايران وجود ندارد، به نظر ميرسد كه داستان بتي، نمونه اصلي محسوب ميشود. فيلم كليشه شخصيت اهريمني ايراني را مورد استفاده قرار ميدهد. فيلم يك شكست تمام و كمال هنري است و وابستگي اش به كليشههاي فرهنگي انگيزه غالب است. بينندگان، تعصب را خصيصه شخصيت ملي ايرانيان ميپندارند. به گفته يك پروفسور ايراني - آمريكايي، دكتر توحيدي، فيلم «از تمايز قائل شدن ميان دولت و مردم بازميماند.» چرا فيلم، داستان زني آمريكايي است؟ بتي، زني است كه در فرهنگي خاورميانه اي گير افتاده است، هيچ زن خاورميانه اي در وضع مصيبت بار مشابهي به نمايش درنميآيد. يك آمريكايي، «خاورميانه ايهاي وحشي» را به چالش ميطلبد.
مردي مشابه در فيلم «پدر عروس: قسمت دوم» يافت ميشود، جايي كه همسايه اي رذل، آقاي حبيب، بر سر همسر فرمانبردارش به زبان عربي فرياد ميكشد و استيو مارتين را تهديد ميكند كه اگر نتواند حقوقش را بپردازد، خانه اش را خراب خواهد كرد. در «شكوفايي بچه»، زني مسلمان كه از سر تا پا پوشيده است، زني آمريكايي را مطمئن ميكند كه به دخترش خواهد آموخت كه چگونه از يك مرد اطاعت كند.
هدف اين كليشه اين نيست كه «بيگانگان» را مطمئن سازد چيزي با عنوان مرد مسلمان طرفدار مرد سالاري وجود ندارد - به هيچ وجه - مقصود آن مطمئن ساختن مردان مسلمان از استانداردهاي مساوات طلبانه رفتاري شان نيز نيست. اين كليشه صرفا اين مساله را بيان ميكند كه مردان مسلمان - همچون مردان مسيحي، يهودي، هندو و بي دين - ممكن است طرفدار مرد سالاري باشند يا نباشند و زنان مسلمان - همچون زنان مسيحي، يهودي، هندو و بي دين - ممكن است «ستمديده»، «برده وار»، مستقل يا طيفي ديگر از خصيصهها باشند. نسبت دادن خصلتي مشخص به آنها به شكلي پيوسته، مغرضانه نماياندن اين مساله است.
صنعت فيلمسازي غرب در نزديك شدن به مسلمانان و دنياي عرب، سنت نيرومند شهوتراني را همواره مد نظر داشته است. دنياي عرب «از دريچه تصوير تكراري زن محجبه به صورت جنسي تعبير ميشود»، اين زن عموما بيشتر از آنكه از انظار، پنهان نگاه داشته شود، در معرض ديد قرار ميگيرد. اين جريان در معرض ديد قرار دادن، يا به معناي واقعي كلمه، عرياني زني كه پوست تيره دارد، به شكلي تمثيلي قابليت استفاده از سرزمينهاي شرقي براي دانش و ثروت عميق غربي را بيان ميكند. در تصاوير نخستين عربها در سينماي آمريكا، عربها با قانون شكني، خشونت و تمايلات جنسي پيوند مييابند.
فيلمهاي «شيخ» و «پسر شيخ» ملودرام هاي ماجراجويانه نامتعارضي را به تصوير ميكشند كه در صحرا ميگذرد. در فيلمهاي «رقص»، «لا ابالي» و «صحرا»، هاليوود اجازه داشت كه پيكر را در معرض ديد قرار دهد و داستانهاي خيالي شرقي از رابطه جنسي و خشونت را به كار گيرد. در فيلم مراكشي «دري به بهشت»، در حالي كه تمايلات جنسي ژان فيليپ مرد جوان بيمار، سپاسگزاري ظريفي تلقي ميشود، باز هم «ناديا» از چشمهاي دوربين يا شخصيتي مذكر مورد بررسي قرار نميگيرد. هنگامي كه خانه مرد بيمار را ترك ميكند، دوربين نگاه ثابت او را دنبال مي نمايد. در فيلم «روياهاي هند و كامليا» هنگامي كه ايد، هند را اغوا ميكند، ما از حقيقت استثمار و رنجي كه اين صحنه تلويحا به آن اشاره ميكند، آگاهيم. در شيوه اي كه به علاقه افراطي هاليوود به رقص باله، پوششهاي بدن نما، حرمسرايي كه در آن دختران رقصنده نيمه برهنه اي براي مردشان چاپلوسي ميكنند، شباهت دارد، تمايلات جنسي تشخيص داده ميشود و مورد مطالعه قرار ميگيرد، اما صورت آرماني، به آنها داده نميشود.
طراحي كردن «ديگري» براي مقايسه تا هنگامي كه مطمئنيم آنها دشمن مان هستند، ميتوانيم براي خواستههاي نفتي غرب به جنگ شان برويم، يا ماليات بر درآمد را در درون مجتمعهاي نظامي صنعتي اعمال كنيم، يا توجه مردم را از موضوعات داخلي منحرف كنيم.
تمام اين كارها با رضايت ثمربخش طراحي شده مردمي صورت ميگيرد كه به شكلي غريزي دشمن را ميشناسند. در فيلم «تصميم اجرايي» افسران ارتش آمريكا، مسلمانان متعصب عرب را به جنگ ميطلبند. تقريبا تمام غيرمسلمانان، قرباني يا قهرمانند، در حالي كه هر مسلمان به تنهايي يك جنايتكار به تصوير كشيده ميشود. خصلت «ديگري بودن» اين گروه نژاد گراي مذهبي، مورد تاكيد قرار ميگيرد تا برادري را در پيكره سياست آمريكايي به وجود آورد. گروه مردان ارتش آمريكا از نظر نژادي گوناگونند - انگليسي، آسيايي و سياهپوست آمريكايي با آمريكاييان معصوم و شجاع و مهماندار زن سياهپوست آمريكايي همكاري ميكنند تا از امنيت ملي پاسداري كنند. مايلز معتقد است؛ «شناسايي و ناديده گرفتن مردمي كه از لحاظ نژادي، مذهي و جنسي با يكديگر متفاوتندا يك استراتژي كهن براي توصيف كردن خود غرب است، اما «ديگري بودن» پيش از آنكه كنار گذاشته شود بايد تجسم شود و فيلم پرطرفدار، ابزاري است كه در آن تصاوير اين اختلاف رواج داده ميشود.
منبع:http://www.bashgah.net /س