وقتی فرزند شما کار خوبی انجام میدهد، طبیعی است که شما او را تشویق می کنید و از حرفهایتان، نگاه مثبتتان پیداست. این نگاه مثبت را حتی در زمانی که فرزندتان به موفقیت نمیرسد، از دست ندهید و با همین نگاه با او سخن بگویید. برای مثال، وقتی فرزند شما در مسابقه ای امتیاز دلخواه خود را نمی گیرد، به جای اینکه به او بگویید: «واقعا حیف شد که امتیاز نیاوردی»؛ یا اینکه بگویید: «من بعد به تو خواهم گفت چه کار کنی تا موفق شوی»، به او بگویید: «میدانم همه تلاش خود را کردی و این امتیاز اصلی شماست». با این سخن، شما با او همدلی کرده و او را پذیرفته اید. همچنین وقتی میان او و دوستش مشاجره ای رخ میدهد و از اشتباهی که کرده است، به شدت ناراحت می شود، به جای اینکه به او بگویید: «نمیفهمی چه کار میکنی و کار بسیار زشتی انجام دادی»؛ به او بگویید: «همه ما گاه اشتباه می کنیم. مهم این است که درصدد جبران اشتباهمان باشیم». وقتی فرزند شما از درس خواندن می نالد و مدام گله می کند، به جای اینکه بگویید: «تازگیها خیلی لوس و پرتوقع شدی و تنبلی می کنی»؛ بگویید: «هیچ کس همیشه بیکار نیست و همه چیز بر وفق مراد انسان رخ نمیدهد». وقتی از درسهای فهمیدنی، مثل ریاضی نمره هایی پایین می آورد، به جای اینکه بگویید: «افتضاح است. به طور حتم، با این نمرهها میخواهی کنکور هم قبول شوی»؛ بگویید: «در درسهای حفظی نمره های عالی داشتی و با مهارت های شناختی می توانی از درسهای فهمیدنی نیز نمره های خوبی بگیری».
احمد نوجوانی هفده ساله بود و میخواست فرصتی داشته باشد تا به صورت قانونی رانندگی کند. اما آیین نامه رانندگی این فرصت را از او گرفته بود و باید صبر می کرد تا هیجده ساله شود. او به پدرش گفت: به نظر من این منصفانه نیست قانونی تصویب کنند که فرصتها را از دیگران بگیرد و آنها را از استعدادهایی که دارند، باز دارد. بهتر بود به جای شرط سنی به تواناییهای فرد نگاه می کردند؛ آنگاه قانونی تصویب می کردند که با واقعیات انطباق بیشتری داشته باشد. پدر گفت: مسلم این است که شما با اینکه هفده ساله هستی، تواناییهای سنین بالاتر از خود را داری و این به نظر من اهمیت ویژه ای دارد که باید بدان توجه کرد. پدر با این سخن، توجه فرزند را از نکته منفی به نکته مثبتی که با توجه به این قانون، قابل دریافت بود، جلب کرد.
احمد نوجوانی هفده ساله بود و میخواست فرصتی داشته باشد تا به صورت قانونی رانندگی کند. اما آیین نامه رانندگی این فرصت را از او گرفته بود و باید صبر می کرد تا هیجده ساله شود. او به پدرش گفت: به نظر من این منصفانه نیست قانونی تصویب کنند که فرصتها را از دیگران بگیرد و آنها را از استعدادهایی که دارند، باز دارد. بهتر بود به جای شرط سنی به تواناییهای فرد نگاه می کردند؛ آنگاه قانونی تصویب می کردند که با واقعیات انطباق بیشتری داشته باشد. پدر گفت: مسلم این است که شما با اینکه هفده ساله هستی، تواناییهای سنین بالاتر از خود را داری و این به نظر من اهمیت ویژه ای دارد که باید بدان توجه کرد. پدر با این سخن، توجه فرزند را از نکته منفی به نکته مثبتی که با توجه به این قانون، قابل دریافت بود، جلب کرد.
نیاز به محبوب بودن
جوانان و نوجوانان از پدر و مادر می خواهند که آنها را بی قیدوشرط دوست بدارند. فرزندان می خواهند به طور کامل از محبت والدین برخوردار باشند و با این دیدگاه در زندگی خود احساس امنیت کنند. پسر و دختر شما میخواهد همیشه به او بگویید دوستت دارم، و حتی زمانی که اشتباهی مرتکب می شود، به او بگویید: طوری نیست، اشکالی ندارد، گرچه کار بدی کردی، تو را دوست داریم. باید پدر و مادر، فرزند خود را مطمئن سازند که در هر شرایطی در کنار او هستند و او را دوست دارند. والدین در عین اینکه از رفتار ابراز نارضایتی میکنند، اصلا از فرزند که انجام دهنده رفتار بوده است، ناراحت نیستند و او را مورد لطف و محبت خود قرار میدهند. گاه بعضی از صاحب نظران می گویند: حتی اگر کارهای دخترتان را نمی پسندید یا با پسری آشنا شده که آدم شایستهای نیست، شما باید نوجوان خود را تأیید کنید و او را دوست بدارید. در چنین مواقع حادی «فرد» را دوست بدارید، نه «عمل» او را! این واقعیت را درک کنید که «او» با «عملی» که انجام داده است، فرق دارد. همان گونه که خداوند عمل میکند، شما نیز از خطا، اشتباه و گناه نفرت داشته باشید، اما گناهکار و خطاکار را دوست بدارید و راهنمایی اش کنید.در این زمینه، دو نکته حایز اهمیت است:
یکی اینکه آیا در همه موارد می توان فرد را جدا از کارش در نظر گرفت و در عین حال که کار را تقبیح کرد، به کننده کار لطف و محبت کرد یا فقط در بعضی از موارد می توان چنین کرد؟ در بخش «پذیرش فرزند و نپذیرفتن رفتار او» به این نکته اشاره کردیم که فقط در یک صورت این سخن ممکن است واقعیت داشته باشد که البته نمونه هایش فراوان نیست و آن هم در صورتی است که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که از زشتی رفتار مطلع شد، خودش نیز از آن بیزار شود. در این صورت، والدین در عین اینکه از رفتار ابراز نارضایتی میکنند، اصلا از فرزند که انجام دهنده رفتار بوده است، ناراحت نیستند و او را مورد لطف و محبت خود قرار میدهند. در این صورت می توان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، و فاعل را به زیبایی وصف کرد، اما در صورتیکه فرزند از زشتی کار در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و والدین مدعی شوند که او را با همین رفتاری که انجام داده است، دوست دارند، ادعایی مطرح کرده اند که نمی توان آن را باور کرد.
دومین نکته مهم این است که به نظر می رسد میان دو واژه «محبت» و «دل سوزی» باید تفاوت قائل شد. به طورقطع، در صورتی که فرزند تخلفی کند و کار اشتباهی انجام دهد، ما دل سوز او هستیم و این دل سوزی، با عنوان «والدین» گره خورده است. ما نه تنها درباره فرزندان، بلکه درباره همه انسانها حتی دشمنان خود نیز دل سوزیم و از خدا میخواهیم زمینه های خوشبختی را برای همه آنها فراهم کند، اما این از محبت متمایز است. آیا می توان به کسی محبت ورزید که از روی دشمنی کارشکنی می کند و به انواع ظلم رو می آورد تا به خواسته نامقدس خویش برسد؟
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391
یکی اینکه آیا در همه موارد می توان فرد را جدا از کارش در نظر گرفت و در عین حال که کار را تقبیح کرد، به کننده کار لطف و محبت کرد یا فقط در بعضی از موارد می توان چنین کرد؟ در بخش «پذیرش فرزند و نپذیرفتن رفتار او» به این نکته اشاره کردیم که فقط در یک صورت این سخن ممکن است واقعیت داشته باشد که البته نمونه هایش فراوان نیست و آن هم در صورتی است که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که از زشتی رفتار مطلع شد، خودش نیز از آن بیزار شود. در این صورت، والدین در عین اینکه از رفتار ابراز نارضایتی میکنند، اصلا از فرزند که انجام دهنده رفتار بوده است، ناراحت نیستند و او را مورد لطف و محبت خود قرار میدهند. در این صورت می توان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، و فاعل را به زیبایی وصف کرد، اما در صورتیکه فرزند از زشتی کار در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و والدین مدعی شوند که او را با همین رفتاری که انجام داده است، دوست دارند، ادعایی مطرح کرده اند که نمی توان آن را باور کرد.
دومین نکته مهم این است که به نظر می رسد میان دو واژه «محبت» و «دل سوزی» باید تفاوت قائل شد. به طورقطع، در صورتی که فرزند تخلفی کند و کار اشتباهی انجام دهد، ما دل سوز او هستیم و این دل سوزی، با عنوان «والدین» گره خورده است. ما نه تنها درباره فرزندان، بلکه درباره همه انسانها حتی دشمنان خود نیز دل سوزیم و از خدا میخواهیم زمینه های خوشبختی را برای همه آنها فراهم کند، اما این از محبت متمایز است. آیا می توان به کسی محبت ورزید که از روی دشمنی کارشکنی می کند و به انواع ظلم رو می آورد تا به خواسته نامقدس خویش برسد؟
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391