پارهای از مربیان تعلیم و تربیت را عبارت از «هدایت یا راهنمایی رشد فرد» تلقی می کنند. مفهوم تعلیم و تربیت به عنوان «رشد» که از طرف «جان دیوئی» مطرح شده است برای بعضی از مربیان قابل قبول نیست. به نظر آنها رشد خود بخود نمی تواند هدف باشد، بلکه باید آن را به سوی هدفی مشخص و معین سوق داد. این دسته میگویند رشد در جهات مختلف سیر می کند و گاهی جریان رشد ممکن است به زیان فرد در جامعه باشد. فردی با هوش ممکن است فعالیتهای خود را در خرابکاری، آزار رساندن به دیگران و دزدی متمرکز سازد. از طرف دیگر رشد در زمینه های فکری، اخلاقی و اجتماعی باید به سوی هدفهایی حرکت کند.
جان دیوئی در اصل مخالف هدف نیست و فصلی از کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت را به هدف در تعلیم و تربیت اختصاص داده است. معذلک به نظر وی هدفهایی از قبیل کسب معلومات معین، حل مسائل مشخص، ایجاد عادات ثابت، جریان رشد را متوقف می سازند.
روی این زمینه باید از تحمیل هدفهایی که رشد را محدود می کنند خودداری نمود. دسته ای معتقدند که «دیوئی» روش را مهمتر از هدف تلقی می کند و برای تعلیم و تربیت از این لحاظ هدفی معین نمی نماید. در ضمن بررسی نظریات پرفسور « براملد» این مسأله را مورد بحث قرار خواهیم داد.
آنچه از لحاظ تربیتی مهم است روشن ساختن معنی رشد و ارتباط آن با تعلیم و تربیت است. در روانشناسی معمولا رشد را به عنوان تغییراتی که با پیشرفت همراه باشد و ضمنا از طرح و هدف مشخصی پیروی کند مورد بحث قرار میدهند و در اینجا طرح و هدف معین، زمینه ای است که رشد آدمی در آن صورت می گیرد. مطالعه رشد کودک آدمی بیان کننده این حقیقت است که کودک می توان بتدریج محیط خارج از خود را بشناسد، در مقابل حوادث و وقایع عکس العمل نشان دهد، مفاهیمی از امور مختلف در ذهن خود ایجاد کند، ارتباط مفاهیم و نتیجه آنها را دریابد، از تجربیات خود برای برخورد به مشکلات و حل مسائل استفاده کند، در زندگی جمعی شرکت نماید و مهارتهای لازم را جهت برخورد به همنوعان فرا گیرد و مقام و موقعیت خویش را در جامعه مشخص سازد. انجام این امور تا حدی به راهنمایی و کمک دیگران وابسته است. آنچه فرد را در فرا گرفتن اینگونه امور کمک کند جنبه تربیتی دارد. بنا براین تعلیم و تربیت در واقع سوق دادن جریان رشد فرد در مسیر طبیعی و عادی است. اینگونه امور با هدفهای محدود و مشخص مثل فرا۔ گرفتن چند شعر یا حل چند مسأله ریاضی با کسب چند عادت و مهارت فرق دارند. از طرف دیگر باید جنبه اساسی رشد را مشخص ساخت تا مربی یا معلم بتواند آنچه را که در تحقق رشد هر جنبه لازم است فراهم سازد. معمولا روانشناسان چهار جنیه اساسی را در رشد افراد آدمی مشخص می سازند:
جنبه عقلانی شامل ادراک، قضاوت، تفکر و پیش بینی مانند اینها می باشد. جنبه اجتماعی را بطه فرد را با دیگران مشخص می سازد. جنبه های عاطفی عبارت است از پیدایش و بروز عواطف در فرد و طرز کنترل آنها. جنبه بدنی نیز شامل تغییرات کیفی و کمی بدن می باشد. بدون تردید فرد در جریان رشد باید در زمینه های چهارگانه پیشرفت کند.
آنچه از لحاظ تربیتی مهم است روشن ساختن معنی رشد و ارتباط آن با تعلیم و تربیت است. در روانشناسی معمولا رشد را به عنوان تغییراتی که با پیشرفت همراه باشد و ضمنا از طرح و هدف مشخصی پیروی کند مورد بحث قرار میدهند و در اینجا طرح و هدف معین، زمینه ای است که رشد آدمی در آن صورت می گیرد.حال باید دید راهنمایی این جنبه ها بدون هدف یا جهت مشخص امکان دارد یا نه. در جریان تعلیم و تربیت «هدف» نقشی بسزا دارد. اما باید هدفهای رشد کننده یا هدفهایی را که درجات و مراتب وسیع دارند از هدفهای محدود کننده متمایز ساخت. بدون تردید شاگرد و معلم باید هدف فعالیتهای تربیتی را بدانند اما در انتخاب هدفها باید دقت کافی بخرج دهند و آنچه را که در تسریع رشد تأثیر داود برگزینند.
اگر جنبه عقلانی را به طرف رشد نیروی قضاوت صحیح متوجه سازیم، این هدف نه تنها جریان رشد عقلانی را محدود نمی سازد بلکه موجبات پیشرفت فرد را فراهم می کند. همینطور در زمینه اجتماعی اگر هدف پرورش قوه تفهیم و تفهم ، روح همکاری ، برخورد منطقی با جریانهای اجتماعی مانند مخالفت ، توافق ، تشابه وسازگاری اجتماعی باشد، شاگرد و مربی می دانند در چه مسیری حرکت می کنند و در عین حال این مسیر رشد فرد را متوقف نمی سازد.
در زمینه عاطفی نیز کمک به فرد در یادگیری ابراز عواطف مثل خشم، ترس، شادی و طرز کنترل کردن آنها موجبات رشد بیشتر فرد را فراهم می سازد. در زمینه بدنی ممکن است که از طریق ورزش و بوجود آوردن عادتهای متناسب برای داشتن بدنی سالم و اندامی ورزیده اقدام نمود.
بعد الهی یا معنوی شخصیت انسان کمتر مورد توجه مربیان غیر دینی است. پرورش این بعد با توجه به تعالیم دینی و زندگی پیشوایان معصوم در مراحل مختلف رشد وضعی خاص دارد. بنابراین انتخاب اینگونه هدفها جهت راهنمایی را مشخص می سازد و در عین حال جلوی مسیر طبیعی رشد فرد را نمی گیرد.
تعلیم و تربیت و جامعه:
مدرسه یک مؤسسه اجتماعی است. هرقدر جامعه پیچیده تر شود مدرسه نیز از لحاظ سازمان، برنامه، روش کار و هدف پیچیدگی خاصی پیدا خواهد کرد. ادامه حیات جمعی یا به عبارت دیگر انتقال میراث فرهنگی یک جامعه و گسترش و پیشرفت آن تا حدود زیادی از طریق مدرسه صورت می گیرد. اگر جامعه ای بخواهد میراث فرهنگی خود را حفظ کند، تنها مؤسسه ای که در آن جامعه به طور منظم از عهده انجام این کار برمی آید مدرسه است. مدرسه از طریق برنامه و روش تعلیم میتواند آنچه را که از گذشته رسیده به شاگردان منتقل کند و آنها را در فهم میراث فرهنگی یاری نماید. تحولات زندگی جمعی و پیدایش احتیاجات و مشکلات تازه تجدید نظر در میراث تمدنی را ایجاب می کند علاوه بر این حیات جمعی وقتی ادامه پیدا می کند که فرهنگی گسترش یابد و آنچه را که برای برخورد به شرایط تازه مورد نیاز است بوجود آورد. بدون تردید مدرسه یا مؤسسات تربیتی به طور کلی در ارزیابی و پیشرفت میراث فرهنگی نقشی بسزا دارند.
افراد دانشمند، مؤسسات سیاسی، مطبوعات، دستگاههای تبلیغاتی و سازمانهای خصوصی علمی نیز در انتقال و پیشرفت فرهنگ تأثیر دارند. اما کیفیت کار این افراد یا مؤسسات غالبأ غیر منظم و فاقد نقش اساسی است. در صورتی که مدرسه در هر سطح با گروهی از افراد تماس دارد و به طور کلی افراد یک جامعه باید در بعضی از مؤسسات تربیتی شرکت کنند تا بتوانند به عنوان عضوی مؤثر در جامعه زندگی نمایند. روی این زمینه نقش مدرسه در انتقال و پیشرفت فرهنگی یک جامعه اهمیتی خاص دارد.
تحکیم فلسفه اجتماعی جامعه در میان شاگردان، آماده کردن افراد برای برخورد به جریانهای اجتماعی مثل مخالفت، همکاری، سازگاری اجتماعی، توافق و تشابه و تشکیل مهارتهای لازم جهت زندگی جمعی در افراد و همچنین تأمین احتیاجات فنی و حرفه ای جامعه جزء وظایف اساسی مدرسه می باشد.
با اینکه مدرسه یک مؤسسه اجتماعی است و خواه ناخواه تحت تأثیر زندگی جمعی و آنچه در آن جریان دارد قرار می گیرد معذلک اولیاء مدرسه ضمن تهیه برنامه، انتخاب مواد و بکار بردن روشهای معین تعلیماتی می توانند این واحد اجتماعی را بصورتی خاص درآورند. به عبارت دیگر مدرسه جامعه ای را که در آن تشکیل شده به شاگردان معرفی می کند.
اما جامعه جنبه های بد و خوب را دربردارد و در عین حال امور بصورتی پیچیده و بغرنج در آن ظاهر می گردند. علاوه بر این شاگردان مدرسه جزء گروهها و طبقات مختلف هستند. مدرسه جایی است که در آن باید میان گروهها تفاهم ایجاد نمود، اختلافات را تقلیل داد. افکار و عقاید گروهی را مبادله کرد و وحدتی را که لازمه ادامه حیات جمعی است در شاگردان بوجود آورد. با توجه به همین جهات «جان دیوئی» کار اجتماعی مدرسه را در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت مورد بحث قرار میدهد و در این زمینه سه وظیفه اساسی برای مدرسه تعیین می کند.
اول مدرسه باید جنبه های خوب اجتماعی را در خود منعکس سازد. به عبارت دیگر مدرسه باید جامعه تلطیف شده را به شاگردان معرفی کند. درست است که شاگردان خود بخود جنبه های به جامعه را درک خواهند کرد و باید آنها را آماده برای برخورد به اینگونه جنبه ها نمود معذلک حذف جنبه های بد اجتماعی در محیط جمعی مدرسه مخصوصا در دوره دبستان تا حدی منطقی بنظر می رسد.
بنابراین اولیاء مدرسه باید تا آنجا که امکان دارد جنبه پیچیده زندگی جمعی را بصورتی ساده تر ارائه دهند و بتدریج شاگردان را به سازمانهای پیچیده اجتماعی آشنا سازند. وظیفه سوم مدرسه ایجاد هماهنگی، تفاهم و صمیمیت میان شاگردان است. بدون تردید افراد جامعه باید در بعضی مسائل وحدت نظر داشته باشند یا لااقل افکار و عقاید یکدیگر را درک کنند، روی این زمینه مدرسه باید نفوذ عوامل گروهی یا طبقه ای را در رفتار افراد کم کند و همه را با توجه به مهارتهای اجتماعی و مبانی تربیتی متوجه ارزشها و آرمانهای انسانی نماید.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
جان دیوئی در اصل مخالف هدف نیست و فصلی از کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت را به هدف در تعلیم و تربیت اختصاص داده است. معذلک به نظر وی هدفهایی از قبیل کسب معلومات معین، حل مسائل مشخص، ایجاد عادات ثابت، جریان رشد را متوقف می سازند.
روی این زمینه باید از تحمیل هدفهایی که رشد را محدود می کنند خودداری نمود. دسته ای معتقدند که «دیوئی» روش را مهمتر از هدف تلقی می کند و برای تعلیم و تربیت از این لحاظ هدفی معین نمی نماید. در ضمن بررسی نظریات پرفسور « براملد» این مسأله را مورد بحث قرار خواهیم داد.
آنچه از لحاظ تربیتی مهم است روشن ساختن معنی رشد و ارتباط آن با تعلیم و تربیت است. در روانشناسی معمولا رشد را به عنوان تغییراتی که با پیشرفت همراه باشد و ضمنا از طرح و هدف مشخصی پیروی کند مورد بحث قرار میدهند و در اینجا طرح و هدف معین، زمینه ای است که رشد آدمی در آن صورت می گیرد. مطالعه رشد کودک آدمی بیان کننده این حقیقت است که کودک می توان بتدریج محیط خارج از خود را بشناسد، در مقابل حوادث و وقایع عکس العمل نشان دهد، مفاهیمی از امور مختلف در ذهن خود ایجاد کند، ارتباط مفاهیم و نتیجه آنها را دریابد، از تجربیات خود برای برخورد به مشکلات و حل مسائل استفاده کند، در زندگی جمعی شرکت نماید و مهارتهای لازم را جهت برخورد به همنوعان فرا گیرد و مقام و موقعیت خویش را در جامعه مشخص سازد. انجام این امور تا حدی به راهنمایی و کمک دیگران وابسته است. آنچه فرد را در فرا گرفتن اینگونه امور کمک کند جنبه تربیتی دارد. بنا براین تعلیم و تربیت در واقع سوق دادن جریان رشد فرد در مسیر طبیعی و عادی است. اینگونه امور با هدفهای محدود و مشخص مثل فرا۔ گرفتن چند شعر یا حل چند مسأله ریاضی با کسب چند عادت و مهارت فرق دارند. از طرف دیگر باید جنبه اساسی رشد را مشخص ساخت تا مربی یا معلم بتواند آنچه را که در تحقق رشد هر جنبه لازم است فراهم سازد. معمولا روانشناسان چهار جنیه اساسی را در رشد افراد آدمی مشخص می سازند:
جنبه عقلانی شامل ادراک، قضاوت، تفکر و پیش بینی مانند اینها می باشد. جنبه اجتماعی را بطه فرد را با دیگران مشخص می سازد. جنبه های عاطفی عبارت است از پیدایش و بروز عواطف در فرد و طرز کنترل آنها. جنبه بدنی نیز شامل تغییرات کیفی و کمی بدن می باشد. بدون تردید فرد در جریان رشد باید در زمینه های چهارگانه پیشرفت کند.
آنچه از لحاظ تربیتی مهم است روشن ساختن معنی رشد و ارتباط آن با تعلیم و تربیت است. در روانشناسی معمولا رشد را به عنوان تغییراتی که با پیشرفت همراه باشد و ضمنا از طرح و هدف مشخصی پیروی کند مورد بحث قرار میدهند و در اینجا طرح و هدف معین، زمینه ای است که رشد آدمی در آن صورت می گیرد.حال باید دید راهنمایی این جنبه ها بدون هدف یا جهت مشخص امکان دارد یا نه. در جریان تعلیم و تربیت «هدف» نقشی بسزا دارد. اما باید هدفهای رشد کننده یا هدفهایی را که درجات و مراتب وسیع دارند از هدفهای محدود کننده متمایز ساخت. بدون تردید شاگرد و معلم باید هدف فعالیتهای تربیتی را بدانند اما در انتخاب هدفها باید دقت کافی بخرج دهند و آنچه را که در تسریع رشد تأثیر داود برگزینند.
اگر جنبه عقلانی را به طرف رشد نیروی قضاوت صحیح متوجه سازیم، این هدف نه تنها جریان رشد عقلانی را محدود نمی سازد بلکه موجبات پیشرفت فرد را فراهم می کند. همینطور در زمینه اجتماعی اگر هدف پرورش قوه تفهیم و تفهم ، روح همکاری ، برخورد منطقی با جریانهای اجتماعی مانند مخالفت ، توافق ، تشابه وسازگاری اجتماعی باشد، شاگرد و مربی می دانند در چه مسیری حرکت می کنند و در عین حال این مسیر رشد فرد را متوقف نمی سازد.
در زمینه عاطفی نیز کمک به فرد در یادگیری ابراز عواطف مثل خشم، ترس، شادی و طرز کنترل کردن آنها موجبات رشد بیشتر فرد را فراهم می سازد. در زمینه بدنی ممکن است که از طریق ورزش و بوجود آوردن عادتهای متناسب برای داشتن بدنی سالم و اندامی ورزیده اقدام نمود.
بعد الهی یا معنوی شخصیت انسان کمتر مورد توجه مربیان غیر دینی است. پرورش این بعد با توجه به تعالیم دینی و زندگی پیشوایان معصوم در مراحل مختلف رشد وضعی خاص دارد. بنابراین انتخاب اینگونه هدفها جهت راهنمایی را مشخص می سازد و در عین حال جلوی مسیر طبیعی رشد فرد را نمی گیرد.
تعلیم و تربیت و جامعه:
مدرسه یک مؤسسه اجتماعی است. هرقدر جامعه پیچیده تر شود مدرسه نیز از لحاظ سازمان، برنامه، روش کار و هدف پیچیدگی خاصی پیدا خواهد کرد. ادامه حیات جمعی یا به عبارت دیگر انتقال میراث فرهنگی یک جامعه و گسترش و پیشرفت آن تا حدود زیادی از طریق مدرسه صورت می گیرد. اگر جامعه ای بخواهد میراث فرهنگی خود را حفظ کند، تنها مؤسسه ای که در آن جامعه به طور منظم از عهده انجام این کار برمی آید مدرسه است. مدرسه از طریق برنامه و روش تعلیم میتواند آنچه را که از گذشته رسیده به شاگردان منتقل کند و آنها را در فهم میراث فرهنگی یاری نماید. تحولات زندگی جمعی و پیدایش احتیاجات و مشکلات تازه تجدید نظر در میراث تمدنی را ایجاب می کند علاوه بر این حیات جمعی وقتی ادامه پیدا می کند که فرهنگی گسترش یابد و آنچه را که برای برخورد به شرایط تازه مورد نیاز است بوجود آورد. بدون تردید مدرسه یا مؤسسات تربیتی به طور کلی در ارزیابی و پیشرفت میراث فرهنگی نقشی بسزا دارند.
افراد دانشمند، مؤسسات سیاسی، مطبوعات، دستگاههای تبلیغاتی و سازمانهای خصوصی علمی نیز در انتقال و پیشرفت فرهنگ تأثیر دارند. اما کیفیت کار این افراد یا مؤسسات غالبأ غیر منظم و فاقد نقش اساسی است. در صورتی که مدرسه در هر سطح با گروهی از افراد تماس دارد و به طور کلی افراد یک جامعه باید در بعضی از مؤسسات تربیتی شرکت کنند تا بتوانند به عنوان عضوی مؤثر در جامعه زندگی نمایند. روی این زمینه نقش مدرسه در انتقال و پیشرفت فرهنگی یک جامعه اهمیتی خاص دارد.
تحکیم فلسفه اجتماعی جامعه در میان شاگردان، آماده کردن افراد برای برخورد به جریانهای اجتماعی مثل مخالفت، همکاری، سازگاری اجتماعی، توافق و تشابه و تشکیل مهارتهای لازم جهت زندگی جمعی در افراد و همچنین تأمین احتیاجات فنی و حرفه ای جامعه جزء وظایف اساسی مدرسه می باشد.
با اینکه مدرسه یک مؤسسه اجتماعی است و خواه ناخواه تحت تأثیر زندگی جمعی و آنچه در آن جریان دارد قرار می گیرد معذلک اولیاء مدرسه ضمن تهیه برنامه، انتخاب مواد و بکار بردن روشهای معین تعلیماتی می توانند این واحد اجتماعی را بصورتی خاص درآورند. به عبارت دیگر مدرسه جامعه ای را که در آن تشکیل شده به شاگردان معرفی می کند.
اما جامعه جنبه های بد و خوب را دربردارد و در عین حال امور بصورتی پیچیده و بغرنج در آن ظاهر می گردند. علاوه بر این شاگردان مدرسه جزء گروهها و طبقات مختلف هستند. مدرسه جایی است که در آن باید میان گروهها تفاهم ایجاد نمود، اختلافات را تقلیل داد. افکار و عقاید گروهی را مبادله کرد و وحدتی را که لازمه ادامه حیات جمعی است در شاگردان بوجود آورد. با توجه به همین جهات «جان دیوئی» کار اجتماعی مدرسه را در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت مورد بحث قرار میدهد و در این زمینه سه وظیفه اساسی برای مدرسه تعیین می کند.
اول مدرسه باید جنبه های خوب اجتماعی را در خود منعکس سازد. به عبارت دیگر مدرسه باید جامعه تلطیف شده را به شاگردان معرفی کند. درست است که شاگردان خود بخود جنبه های به جامعه را درک خواهند کرد و باید آنها را آماده برای برخورد به اینگونه جنبه ها نمود معذلک حذف جنبه های بد اجتماعی در محیط جمعی مدرسه مخصوصا در دوره دبستان تا حدی منطقی بنظر می رسد.
بنابراین اولیاء مدرسه باید تا آنجا که امکان دارد جنبه پیچیده زندگی جمعی را بصورتی ساده تر ارائه دهند و بتدریج شاگردان را به سازمانهای پیچیده اجتماعی آشنا سازند. وظیفه سوم مدرسه ایجاد هماهنگی، تفاهم و صمیمیت میان شاگردان است. بدون تردید افراد جامعه باید در بعضی مسائل وحدت نظر داشته باشند یا لااقل افکار و عقاید یکدیگر را درک کنند، روی این زمینه مدرسه باید نفوذ عوامل گروهی یا طبقه ای را در رفتار افراد کم کند و همه را با توجه به مهارتهای اجتماعی و مبانی تربیتی متوجه ارزشها و آرمانهای انسانی نماید.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391