مطمئن باشید اگر به او توجه بیشتری بکنید، به عقیده او احترام بیشتری بگذارید و در عمل واقعا برایش احترام قائل شوید او بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه و منفی را دیگر انجام نمی دهد. به او یاد دهید که احساس و فکرش را در مورد مسائل مختلف بیان کند؛ همین که فرزندتان بتواند خودش را کنترل کند و یاد بگیرد که با مسائل روبه رو شود و نیاز و خواسته هایش را با زبان خوش به شما توضیح دهد، دیگر از دست او نمی رنجید و او را «بچه» بد خطاب نمی کنید. دبستان جای خوبی است. در این مکان، انسان درس می خواند و دوستان زیادی پیدا می کند و باید آنها را اجتماعی بار بیاورند و نباید از کودکان، موجودات قالبی بسازند که نهایت موفقیت را در شاگرد اول شدن بدانند و به آنها یاد بدهند که از تو تلاش و پشتکار میخواهم.از میان این ۳ عامل، چگونه یاد گرفتن و حل مسئله در میان کارشناسان و معلمان بسیار مورد بحث قرار گرفته و روش های مناسبی نیز ارائه شده است و اعتقاد نیز بر این بوده که کودکان باهوش و عادی قادر به یادگیری این روش ها هستند.
اما بسیاری از والدین و حتی مربیان بر این اعتقادند که خلاقیت از ویژگیهای دانش آموزان تیزهوش است و قابل آموختن نیست، لکن روان شناسان به این باور عقیده ای ندارند و اظهار می کنند که میان هوش و خلاقیت رابطه معناداری وجود ندارد؛ حتی یکی از پژوهشگران نشان داد که بسیاری از مخترعان و مبتکران مشهور دنیا بهره هوشی ۱۳۰ و کمتر داشته اند و لذا مدعی هستند که خلاقیت را می توان آموزش داد. به نظر روان شناسان آنچه تفکر خلاق را از تفکر عادی جدا می کند، اصالت و تازگی نظر یا فرضیه ای است که فرد متفکر عرضه می دارد.
در تفکر عادی فرد از تجربیات گذشته خود استفاده می کند، اما در تفکر خلاق راههای غیر عادی نظر فرد را به خود جلب می کند و ممکن است مسائل تازه ای را مطرح کند، یا فرضیه ای کاملا غیرعادی با آنچه مورد قبول دیگران است ارائه کند. از این رو شاید بتوان خلاقیت را تشکیل ترکیب های نو از عناصر به هم مرتبط برای رفع ضرورت های خاص یا مقصودی سودمند تعریف کرد و یا اظهار داشت که خلاقیت عبارت است از ایجاد ارتباط میان موضوعات و نظراتی که پیش از این بی ارتباط بوده اند.
اضطراب، دشمن یادگیری
مسئله ای که در سال های اخیر بیشتر با آن در کلاس برخورد کردهام، اضطراب پیش از حد تعدادی از شاگردان کلاس است. این امر فکر مرا مشغول کرد تا : عواملی که باعث این اضطراب می شود را جست و جو کنم. متاسفانه رفتار ناآگاهانه ای به وجود آمده که همه دانش آموزان باید شاگردان اول شوند و نمره ۲۰ بگیرند و این خودخواهی والدین است که این مسئله باعث از دست رفتن سلامت جسم و روان بچه ها می شود.حال به تعریف اضطراب می پردازیم و پاسخ به این پرسش که آیا مقداری استرس و اضطراب در زندگی تحصیلی و یا شغلی خوب است یا نه؟ گرچه اضطراب، خود نگران کننده است اما وجود آن در حد متعادل و معقول خوب است.
برای مثال دانش آموزی که می خواهد سر وقت به مدرسه برود کمی اضطراب باعث می شود که به موقع حاضر شود یا اگر از درس دور شود، احساس می کند وقت او تلف شده؛ در نتیجه زود به سراغ درس می رود، اما اگر این مسئله موجب نگرانی شود این اضطراب منفی است و اگر به آن دچار شده باید با واقع بینی سعی شود که به نحوی از آن دوری کند مثلا درس را به خاطر خود درس بخواند.
وجود میزان معینی از اضطراب در زندگی امروزی طبیعی است. درواقع استرس غالبا به ما انرژی و انگیزه می دهد و به ما کمک می کند در زندگی و رقابت، خودمان را در سطح بالاتری نشان دهیم. این مسئله را والدین گرامی و مربیان دلسوز و مهربان، باید توجه داشته باشند که چه عواملی باعث شکست فرزندانمان در رشته تحصیلی و همچنین در زندگی می شود.
بیایید ساده تر صحبت کنیم. ما هر روز با والدینی روبرو می شویم که می خواهند با زور معلم خصوصی، پارتی بازی و یا ارفاق، فرزندانشان را که ضریب هوشی کمی دارند یا در حد مرز هستند از تحصیلات متوسطه گذرانده و یا به زور و برخلاف میل دانش آموز او را وارد دانشگاه کنند. آنها فرزندان خود را قربانی خودخواهی خود می نمایند که اگر به استعداد و توانایی فرزندانشان کمی توجه کنند، می توانند از آنها یک تکنیسین خوب، یک مغازه دار و یا یک تاجر، یک خیاط، یک نقاش و... که قابل پیشرفت باشند بسازند که آنها هم احساس خوشبختی کنند و بیشتر به درد جامعه و خودشان بخورند.
متأسفانه در بعضی مواقع به مراکز خصوصی ای بر می خوریم که بدون هیچگونه مدرک علمی چنین کودکان ضعیفی را در شمار کودکان با استعداد درخشان قرار می دهند و به والدین آنها می قبولانند که دیگران اشتباه کرده و فرزندانشان شایستگی و توانایی ورود به دانشگاه را دارند. چرا هنوز در اجتماع ما جا نیفتاده که یک تکنیسین باتجربه به اندازه یک استاد دانشگاه قابل احترام است.
در نتیجه همین تفکر نادرست است که ما سعی می کنیم به هر قیمت، فرزند خود را راهی دانشگاه کنیم و به نتیجه آن هم کاری نداریم. متأسفانه این افراد در دانشگاه یک انسان مضطرب خواهند شد که تمام مدت دچار دلهره و اضطراب است. شبها خوابش نمی برد. احساس سردرد و سرگیجه می کند، پس از مدتی احساس می کند که چیزی که خوانده بی ارزش است . اضطراب علاوه بر جنبه ذاتی و ژنتیکی، در درون خانواده و از رفتار و کردار خود والدین به فرزندان می تواند القاء شود. یک مادر که با زمین خوردن فرزندش، دچار دلهره و دلشوره می شود. چطور می تواند الگوی صبر و مقاومت باشد؟
وظیفه پدران، مادران و مربیان این است که در همان سال های کودکی به آنها بیاموزند که دبستان جای خوبی است. در این مکان، انسان درس می خواند و دوستان زیادی پیدا می کند و باید آنها را اجتماعی بار بیاورند و نباید از کودکان، موجودات قالبی بسازند که نهایت موفقیت را در شاگرد اول شدن بدانند و به آنها یاد بدهند که از تو تلاش و پشتکار میخواهم.
به آنها بیاموزند که افراد موفق کسانی نیستند که بیشتر درس می خوانند بلکه کسانی هستند که در حد توانایی خود و البته عمیق تر درس می خوانند و در رفع اشتباهات خود می کوشند. باید به کودکان انگیزه مثبت داده شود به طوری که احساس کنند درس را به خاطر خود درس و به خاطر آموختن مهارت زندگی بخوانند و نه به خاطر نمره و شاگرد اول شدن.
به آنها آموخته شود که با والدین و مربیان دلسوز مشورت نمایند. باید باورهای مذهبی و اعتقادی کودکان را تقویت کنیم و قوت قلب بدهیم و به آنها بگوییم که خداوند از نیت خوب او باخبر است و حامی و حافظ اوست. با یک چهره خونسرد اضطراب را از او دور کنیم و امید به زندگی و آرامش را در دل او بکاریم .
منبع: روانشناسی کودک، بتول جعفری گلستان، چاپ دوم، نوید حکمت، قم 1396