رابطه دین و سیاست

کاتولیک‌های فرانسه به این دلیل که سیاست‌های ضد هابسبورگی ریشیلیو آرمان کاتولیسم را تضعیف می کند، با آنها مخالفت کردند. آنها ریشیلیو را در سیاست مداری به ماکیاول گرایی متهم می کردند. در عوض، ریشیلیو سیاست‌های خود را در راستای منافع درازمدت کاتولیسم توجیه می کرد.
دوشنبه، 17 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه دین و سیاست
آیا تصور مبنی تمایز دین و سیاست لزوما دین را به حاشیه می راند و آن را در تحلیل سیاست، متغییری بیرونی قلمداد می کند؟ میتوان گفت از برخی لحاظ، این تصور چنین عمل می کند. در این راستا، استدلال هایی که فرضیه های سکولاریستی را درباره دین تکرار می کنند، مطرح می کنیم: دین از پدیده های سیاسی فراتر می رود ، آنها را "شکل میدهد" یا "با آنها آمیخته می شود. حتی برخی از طرفداران "گنجاندن دین در نظریه روابط بین الملل" این چارچوب را با این استدلال ها می پذیرند که "تمرکز بر نتایج عملی دین، کلید اصلی است و این که "تاکید کنیم دین چه نقشی در جامعه ایفا می کند." اما خود این افراد می پذیرند که جدا کردن دین از سیاست (و همچنین فرهنگ و اجتماع) می تواند سخت باشد: "این واقعیت که دین گاهی ابزار است و گاهی نیرویی مستقل، تمایز بین دین و نیروهای سیاسی و اجتماعی دیگر را کمرنگ می کند"(177 ,176 ,2006 Fox and Sandler).
 
در واقع، شواهد برگرفته از نهضت اصلاحات، ماهیت مشروط جدایی دین و سیاست را به لحاظ تاریخی و اجتماعی تحکیم می کند زیرا اکثر بازیگران در این دوره، تفاوتی بین این دو حوزه قائل نبودند، موضوعی که از مناظره های پروتستانی انجام گرفته درباره شکل گیری اتحاد دفاعی در آلمان (که قبلا بحث شد) و هزاران روشی که طی آنها موضوع مالیات، اقتدار مرکزی و موضوعات سیاسی دیگر با مشاجره های متقابل مذهبی درهم آمیخته شده بود، آشکار است. در این راستا، حتى وضعیت سیاسی حاکم در طول جنگ های مذهبی فرانسه نیز منجر به سکولاریسم-ابتدایی نشد Holt 109 ,1995).) همانطور که روئلکر اشاره می کند، سیاستمداران معتقدند در شرایط جنگ داخلی، اعطای امتیازهای موقت به گروه های مختلف برای حفظ وحدت مذهبی را باید بر نابودی جامعه ملی ترجیح دهیم ( ,Roelker 238 ,1996). تمرکز مناظره اصلی بر این موضوع است که آیا بر خلاف خشونت و اجبار، تحمل و مدارای عقاید مذهبی مخالف می تواند کمک بیشتری به ایجاد نظم اجتماعی صلح آمیز و عادلانه مسیحی کند.به همان نگرانی که در زمان ادعای جانبداری مادی گرایی مطرح شده بود بر می گردیم: این که ما به آسانی دین را کم اهمیت تلقی می کنیم. بنابراین راه حل آشکار این است که در مقابل انجام چنین اقدامی موضع بگیریم.تفسیر‌های اشتباه از وضعیت سیاسی، خطرات جانبداری سکولاریستی را در ارتباط با تمایز دین و سیاست نشان میدهد. برای مثال، هال درصدد است تا این مساله را تبیین کند که چگونه فرانسه با پشتیبانی از قدرت های پروتستان در مقابل خاندان هابسبورگ توانست "هویت مشترک" کاتولیک خود را نقض کند. جواب وی این است؛ پیروزی عمل گرایان مذهبی در فرانسه که با افزایش خشونت مذهبی همراه شده بود، این پیام را با خود داشت که فرانسه "هویت مذهبی را از هویت جمعی اش جدا کرده است و لذا "فرانسه کمی زودتر از بقیه اروپا وارد عصر مدرن شد، واقعیتی که قبلا با جدایی هویت مذهبی از سیاست خارجی فرانسه نشان داده شده بود" (8- 57 ,1999 ,Hall).
 
در واقع، کاتولیک‌های فرانسه به این دلیل که سیاست های ضد هابسبورگی ریشیلیو آرمان کاتولیسم را تضعیف می کند، با آنها مخالفت کردند. آنها ریشیلیو را در سیاست مداری به ماکیاول گرایی متهم می کردند. در عوض، ریشیلیو سیاست های خود را در راستای منافع درازمدت کاتولیسم توجیه می کرد. کنت - دوک اولیوارز همتای کاستیل ریشیلیو نیز حمایت از شورش های پروتستانی را به دلیل تضعیف منافع بوربن ها مورد تایید قرار داد. او برای توجیه اقداماتش، گروهی از عالمان دینی را به تشکیل جلسه ای فراخواند، اما آنچه آنها تدوین کردند به تفکرات ریشیلیو شباهت بیشتری داشت (7-125 ,1984 Elliot).()
همانطور که الیوت می گوید "این ضروری به نظر میرسد که هر تصویری از سیاست خارجی اسپانیا که صرفا به واسطه ملاحظات مذهبی دیکته شده بود و هرگونه برداشتی از سیاست خارجی فرانسه که صرفا در هماهنگی با الزامات سیاسی عمل می کرد را دور بریزیم." او در پایان نتیجه می گیرد؛ دلیل این که فرانسه بیشتر از اسپانیا فرا مذهبی رفتار می کرد، این واقعیت بود که فرانسوی ها برای انجام چنین اقداماتی در راستای حمایت از اهداف استراتژیک شان از فرصت های بیشتری برخوردار بودند( 127 ,1984 ,Elliot)
 
اما چرا این شواهد به نفع جدایی فرا تاریخی دین و سیاست نیست؟ شاید بتوان استدلال کرد که مقامات فرانسوی و اسپانیایی زمینه ای را فراهم کردند تا از بازیگران با گرایش های مذهبی مخالف حمایت کنند؛ از آنجا که دفاع از منافع سلسله های امپراطوری به تکلیفی مذهبی تبدیل شده بود، در زمان کمک به مرتدین و افراد بی دین- تحت شرایط خاص- نوعی ملاحظات مذهبی توصیه می شد. به عبارت دیگر، آنها به این تصمیم رسیده بودند که از مرتدین نه صرفا به دلیل مصلحت حمایت کنند، اما آیا چنین کاری "مورد قبول خدا" بود. این مساله که درخواستی "مدرن" در جهت منافع دولت به معنای واقعی آن بود، مناظره بعدی را شکل داد.
 
ا گرچه، در این نوع استدلال اشکالاتی نیز وجود دارد. از آنجا که هنوز سوالاتی در مورد مرز بین دین و سیاست وجود دارد، واضح است که ما نمی توانیم بین این دو حوزه رابطه ثابتی را تصور کنیم (2008 ,Hallward). اگر نمیتوانیم چنین رابطه ثابتی را تصور کنیم، بنابراین باید چه چیزی را درباره نظریه روابط بین الملل معاصر تغییر دهیم؟ من تصور می کنم، همانطور که در مورد سیاست فرانسه و اسپانیا در طول نهضت اصلاحات گفتم، واقع گرایان (یا هر کس دیگر) باید نسبت به این استدلال محتاط باشند که شواهد مبتنی بر رفتار سیاسی و قدرت، اهمیت نیروهای مذهبی را تقلیل می دهند. در اینجا به همان نگرانی که در زمان ادعای جانبداری مادی گرایی مطرح شده بود بر می گردیم: این که ما به آسانی دین را کم اهمیت تلقی می کنیم. بنابراین راه حل آشکار این است که در مقابل انجام چنین اقدامی موضع بگیریم.
 
برای طرح این موضوع به شیوه ای دیگر می توان گفت، تحلیلگری که تعصب سکولاریستی دارد، ممکن است اشتباها نتیجه بگیرد که منازعه بر سر مالیات در ابتدای اروپای مدرن، ماهیتی سیاسی داشت نه مذهبی. اما اندیشمندی که از تعصب سکولاریستی اجتناب کند، می پذیرد که نهضت اصلاحات، اغلب اختلافات مذهبی را با منازعات مالیاتی همراه کرده و فضایی بی نهایت تحریک آمیز از موضوعات مقدس و کفرآمیز بوجود آورده است.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.