نقد خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 65 (1)

دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در بخش تلخيص و نقد و بررسي كتب تاريخي، نقد كتاب " اوج دفاع "؛ كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني را كه حاوي يادداشت‌هاي روزانه ايشان در سال 1365 است، تقديم حضور مي‌نمايد : جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني در مقدمه‌اي كه بر اين كتاب به تاريخ 27/11/1378 نگاشته است، مسائلي همچون شرارت‌هاي جنگي صدام با چراغ سبز قدرت‌هاي بزرگ،
سه‌شنبه، 14 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد  خاطرات  هاشمي  رفسنجاني  در  سال  65  (1)
نقد خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 65 (1)
نقد خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 65 (1)





دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در بخش تلخيص و نقد و بررسي كتب تاريخي، نقد كتاب " اوج دفاع "؛ كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني را كه حاوي يادداشت‌هاي روزانه ايشان در سال 1365 است، تقديم حضور مي‌نمايد :
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني در مقدمه‌اي كه بر اين كتاب به تاريخ 27/11/1378 نگاشته است، مسائلي همچون شرارت‌هاي جنگي صدام با چراغ سبز قدرت‌هاي بزرگ، تلافي اين شرارت‌ها توسط رزمندگان اسلام، استقراض از بانك مركزي، توجه جهان به بي‌آينده بودن حزب بعث عراق، عمليات در عمق خاك كردستان عراق، پيشنهاد پادشاه عربستان، ماجراي مك‌فارلين، اصلاح ساختار نظامي، عمليات كربلاي 4 و كربلاي 5، نگراني از حال حضرت امام، مسئله آيت‌الله منتظري و قائم‌مقامي رهبري، اختلافات خطي و جناحي و پاره‌اي از مصوبات مجلس را جزو مهمترين مسائل و موضوعات در اين سال برشمرده‌اند. گفتني است كتاب اوج دفاع مشتمل بر 800 صفحه توسط دفتر نشر معارف انقلاب و به اهتمام عماد هاشمي در سال 1388 به بازار كتاب عرضه شده است. اميد آن كه نقد حاضر بتواند شما را با كليات و محتواي اين كتاب آشنا سازد.
سال 65 را هرچند به درستي آقاي هاشمي رفسنجاني سال "اوج دفاع " در برابر نيروهاي متجاوز بعثي نام نهاده است، اما در همين حال در اين سال دوگانگي مشهودي در ديدگاه‌هاي مجريان برجسته استراتژي دفاعي كشور رخ مي‌نمايد كه نبايد از تبعات گسترده آن غفلت شود.
همان‌گونه كه مي‌دانيم انقلاب اسلامي داراي تئوري ويژه خود در مبارزه عليه استبداد و سلطه بيگانه بر ايران بود. اجراي همين تئوري در عرصه دفاع در برابر ارتش قدرتمند صدام و كسب پيروزي‌هاي بزرگ به فاصله كوتاهي پس از اشغال بخش‌هاي وسيعي از خاك ايران توسط نيروهاي متجاوز، نگراني‌هاي جدي حاميان شرقي و غربي صدام را موجب شد. اين نگراني عمدتاً به درهم شكسته شدن هيمنه تسليحاتي قدرت‌هاي نظامي بزرگ باز مي‌گشت. اثبات مجدد برتري اراده ملت‌ها بر توان نظامي قدرت‌هاي مطرح جهان، ضربه جبران‌ ناپذيري بر موقعيت سلطه‌گرانه آنان در جهان وارد مي‌ساخت. همه ملت‌ها مي‌دانستند كه در تهاجم صدام به ايران، علاوه بر روسي بودن شاكله تجهيزات نظامي عراق، پيشرفته‌ترين دستاوردهاي نظامي فرانسه، بلژيك و كشورهاي اقماري آمريكا همچون برزيل و به تدريج انگليس و آلمان نيز ارتش متجاوز به ايران را تقويت مي‌كند. واشنگتن هم در كنار پشتيباني اطلاعاتي، شيوخ وابسته به خود را در خليج‌فارس وا مي‌داشت تا ميلياردها دلار به حاكم بغداد كمك كنند. شكست همه اين امكانات در برابر ملتي كه در تحريم كامل به سر مي‌برد و به سختي برخي از نيازهايش را از كشورهاي دست چندم تأمين مي‌كرد و به همين دليل كاملاً متكي به توان خود بود يك پديده توجه برانگيز و قابل تأمل جدي براي ملت‌ها به شمار مي‌رفت.
در ابتداي تهاجم نيروي بعثي، نگاهي يكپارچه به چگونگي دفاع در ايران وجود نداشت و از جمله نزديك‌ترين نيروها به تئوري دفاعي انقلاب اسلامي افرادي جوشيده از متن مبارزات در دوران پهلوي بودند كه بعد از تشكيل سپاه به حسب ضرورت به آن پيوستند، لذا با ورود مؤثر سپاه به عرصه مديريت جنگ بعد از عزل بني‌صدر از فرماندهي كل قوا- كه به هيچ‌وجه به مدل اداره مردمي جنگ معتقد نبود- آرايش نظامي در مناطق اشغال شده به كلي تغيير كرد. بدين ترتيب نه تنها عمده مناطق به اشغال درآمده كشور آزاد گرديد، بلكه نيروهاي ايراني براي اطمينان از دفع كامل مهاجم، در بخش‌هايي وارد خاك عراق شدند. برتري موضع ايران در جنگ، فشارها را از طريق جنگ نفتكش‌ها، بمباران شهرها و غيرنظاميان، به كارگيري گسترده سلاح شيميايي و توسل به ساير شيوه‌هاي غيرانساني افزايش داد. سال 65 را در ايام دفاع مقدس بايد سالي دانست كه ملت با تمام قوا در برابر همه ابزارهاي پيشرفته كه براي درهم شكستن مقاومتش به كار مي‌رفت، پايمردي تحسين‌برانگيزي داشت. اما در حاشيه عزم راسخ ملت براي تأديب متجاوز نغمه‌هاي ناموزوني كه از ماه پاياني سال 62 آغاز شده بود در سال 65 فراز و فرود خود را طي كرد. آقاي هاشمي‌رفسنجاني در اين زمينه مي‌گويد: "سال 65 تمام شد، اما اميدهايي كه به ختم جنگ با يك پيروزي قاطع داشتيم، ناتمام ماند. طراحي عمليات سرنوشت‌ساز و تجهيز پانصد گردان رزمي و دريافت ده‌ها ميليارد تومان با اجازه ويژه امام از بانك مركزي... و تامين موشك‌هاي دوربرد تاو و هاك و قطعات از آمريكا و... اما ناكامي در [عمليات كربلاي چهار مشكل آفرين شد.] " (ص504)
بايد ديد شعار "ختم جنگ با يك پيروزي " چگونه جايگاهي در كنار شعار محوري جنگ يافت و چرا با وجود همه امكانات مادي كه در اين سال تدارك ديده شد، توفيق چنداني به دست نيامد. هرچند بررسي دقيق و همه‌‌جانبه اين موضوع پژوهشي گسترده را طلب مي‌كند، اما از آن‌جا كه اين شعار حاشيه‌اي بعدها در واداشتن رهبري انقلاب به پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل نقش اساسي داشت در اين مختصر لاجرم به زوايايي از آن مي‌پردازيم.
همان‌گونه كه مي‌دانيم جناب آقاي هاشمي در 30 اسفند 1362 مسئوليت فرماندهي عمليات جنگ را به عهده مي‌گيرد: "به دفتر رئيس‌جمهور رفتم. مشورت كرديم و صلاح ديديم كه من شخصاً به قرارگاه در جبهه بروم و مشكل را رفع كنم. قبلاً من و آقاي خامنه‌اي هر دو مايل بوديم، برويم. قرار شد از امام بپرسيم؛ امام از رفتن آقاي خامنه‌اي منع كردند. به اين دليل كه ايشان از لحاظ جسمي، قدرت كمي دارند... حكم فرماندهي عمليات را به نام من صادر كردند و احمدآقا به منزل آورد. در حكم امام از اين به بعد فرماندهي عمليات در جبهه به من محول شده است. با توجه به مسئوليت مجلس و ساير امور، كار سنگيني است ولي وضع جبهه‌ها و اختلاف فرماندهان ارتش و سپاه، گويا راه‌حل را منحصر به اين كار كرده است. اگر آقاي خامنه‌اي مشكل جسمي و مسئوليت رياست‌جمهوري را نداشتند، ايشان انتخاب مي‌شدند. استدلال ديگر امام اين است كه من [در مجلس] دو نائب رئيس دارم و در غياب من كساني هستند كه مجلس را رو به راه كنند اما رئيس‌جمهور، معاون ندارد... " (آرامش و چالش، كارنامه و خاطرات سال 62 هاشمي‌رفسنجاني، به اهتمام مهدي هاشمي، نشر معارف انقلاب، سال 1381، ص496)
آقاي هاشمي‌رفسنجاني در اولين ديدار از جبهه با سمت جديد، مباحثي را در جمع فرماندهان ارشد جنگ مطرح مي‌كند كه از آن تلاش در پشت جبهه‌ براي آتش‌بس و پي‌گيري حقوق ملت ايران از طريق مذاكرات سياسي استشمام مي‌شود. اين‌كه چرا فرمانده عمليات جنگ در جمع نيروهاي تعيين كننده سرنوشت‌ نظامي جنگ بحث تعيين سرنوشت جنگ در پشت جبهه از طريق سياسيون را مطرح مي‌سازد بحث قابل تأملي است كه در ادامه بيشتر به آن خواهيم پرداخت:
"براي اولين بار، بحث مهمي را با آنها در ميان گذاشتم كه عكس‌العملهاي متفاوتي داشت؛ بعضي پسنديدند و بعضي نپسنديدند. گفتم، نظر من و بعضي از مسئولان رده بالاي نظام اين است كه اگر يك عمليات موفق در داخل خاك عراق انجام دهيم و منطقه‌اي از دشمن را تصرف نماييم كه با آن بشود بعد از [پذيرش] آتش‌بس، بر عراق فشار آوريم و حق‌مان را بگيريم، بايد با آتش‌بس موافقت شود... آنها كه مخالف بودند، گفتند شعار "جنگ جنگ تا پيروزي " يا "جنگ جنگ تا دفع فتنه از جهان " تبديل به "جنگ جنگ تا يك پيروزي " شده و گفتند اظهار اين نظر، ممكن است باعث دلسردي رزمندگان شود... " (همان، صص 2-501)
روز بعد، يعني دوم اسفند 1362 مجدداً آقاي هاشمي همين بحث را در جمع ديگري از مسئولان بلندپايه عملياتي مطرح مي‌سازد و هرچند از نتيجه طرح موضوع چندان رضايتي ندارد، اما طرح شعاري جديد در برابر شعار محوري جنگ، باب سياسي را پيش‌روي برخي فرماندهان جبهه‌ها‌ مي‌گشايد. گشوده شدن چنين بابي هرچند نظر اندكي از نيروهاي عملياتي را به خود جلب مي‌نمايد، اما تأثيرات بلندمدت آن غيرقابل اغماض است: "بعد از مغرب به قرارگاه كربلا رسيديم. نماز جماعت خوانده شد. براي حضار- فرماندهان- صحبت كردم و باز مسئله عمليات سرنوشت‌سازي كه مي‌تواند جنگ را تمام كند، مطرح كردم. آن‌گونه كه انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نيفتاد. معلوم مي‌شود، مسئله مهم براي بسياري از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چيز هم همين را نشان مي‌دهد و شايد به همين جهت، امام موافق طرح ختم جنگ نيستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، برزبان نمي‌آورند ". (همان، ص504)
ما در اين بحث متعرض چرايي طرح موضوعي كليدي از جانب آقاي هاشمي در جمع فرماندهان نظامي كه امام مخالف آنند نمي‌شويم و صرفاً‌ بر اين نكته تأكيد داريم كه در پيروزي‌هاي چشمگير و اعجاب‌انگيز نيروهاي مردمي مجتمع شده در سپاه بعد از عزل آقاي بني‌صدر اعتقاد راسخ آنان به استراتژي دفاعي ترسيم شده از سوي امام بود و لاغير. به طور قطع در سال 60 و 61، سپاه از نظر توان لجستيك بسيار فقير بود، اما در برابر پيشرفته‌ترين ارتش زرهي منطقه ايستاد و حتي برآن فائق آمد. بايد ديد چه عواملي موجب ‌شد كه ناكامي‌هاي جدي در سال 65 رقم بخورد:
"ديروز در جبهه شرهاني هم عقب‌نشيني كرده‌اند. عراق فهميده كه خطوط دفاع ما آسيب پذير است. " (ص52)، "اطلاعات رسيده از منطقه قادر مي‌گويد دشمن در قسمتي از ميدان، پيروزي به دست آورده و اين مايه شكست مديريت جديد نيروي زميني و آقاي رضايي است كه مدعي بودند خطوط را محكم كرده‌اند. " (ص76)، "آقاي [علي] شمخاني [فرمانده نيروي زميني سپاه] و آقايان [محمدباقر] قاليباف و [قاسم] سليماني و... فرماندهان لشكرهاي سپاه آمدند... گزارش تلخي از عقب‌نشينيها دادند. " (ص107) "آقاي شمخاني اطلاعات لازم را در خصوص نتايج عمليات شكست خورده كربلاي چهار دارد. " (ص404)، "تلفني به آقاي خامنه‌اي، وضع نامطلوب جبهه را گفتم و تاكيد كردم عقب‌نشيني از غرب كانال ماهي، بيانگر وضع نامطلوب نيروهاي ماست. " (ص449)
و... آيا طرح بحث‌هايي در جمع فرماندهان در مورد تعيين سرنوشت جنگ در پاي ميز مذاكرات سياسيون در اين زمينه تأثيرگذار نبوده است؟ آيا نمي‌توان تصور كرد توجه فرماندهان نظامي به اين مسئله كه سياسيون با حاصل تلاش آن‌ها چه خواهند كرد، آن‌ها را به وادي معادلات پشت جبهه سوق داده باشد؟ اصولاً طرح موضوع صلح و مذاكره ميان نيروهاي خط مقدم جنگ جز مردد ساختن آن‌ها نسبت به وظيفه‌شان حاصلي به بار نمي‌آورد. اين بدان معني نيست كه همواره دفع تهاجم صرفاً از طريق نظامي ممكن خواهد بود، اما از آن‌جا كه حتي مذاكرات سياسي بايد از پشتوانه قوي دفاعي برخوردار باشد، از طرح بحث‌هايي كه نيروهاي رزمنده را دچار ترديد مي‌سازد مي‌بايست به طور جدي اجتناب كرد. به طور قطع فرماندهي كل جنگ اين قدرت مانور را براي خود حفظ مي‌كند كه متكي بر توان رزمي كشور هر زمان ضروري دانست از توان ديپلماسي صرف بهره گيرد، اما بدون ترديد اعلام پيش از موعد اين موضوع به فرماندهان نظامي كه بنا داريم در آينده جنگ را از طريق سياسي و مذاكره خاتمه دهيم يك نتيجه بيشتر نخواهد داشت و آن تضعيف روحيه دفاعي خواهد بود. متأسفانه در كنار ايجاد تشكيك نسبت به شعارهاي محوري جنگ برخي نزديكان آقاي هاشمي كه در جنگ نيز دستيار ويژه ايشان به حساب مي‌آمدند در پشت جبهه آشكارا به طرح صلح با عراق مي‌پردازند: "شب احمدآقا تلفني گفت به دنبال نامه‌ي محسن رضايي به امام در مورد مطرح شدن صلح [با عراق] در جلسه نمايندگان با حضور دكتر روحاني، امام از من توضيح خواسته‌اند. گفتم فردا به زيارتشان مي‌آيم... صبح به زيارت امام رفتم... امام فرمودند طبق گزارش فرمانده سپاه، در جلسه‌اي جمعي از نمايندگان صحبت از مشكلات جنگ كرده و ختم جنگ را مطرح نموده‌اند. از من خواستند كه به آنها بگويم ما بايد تا آخرين فرد با صدام بجنگيم و صحبت از صلح نكنند ". (ص113)
هرچند آقاي هاشمي اين فراز از خاطرات خويش را بسيار مبهم و غامض مطرح ساخته است تا طرح كننده بحث صلح با صدام مشخص نگردد، اما تذكر امام به آقاي هاشمي تا حدودي مخاطب هشدار را روشن مي‌سازد.
بنابراين نمي‌توان اتكا به توان مردمي در چارچوب استراتژي دفاعي كشور را باور داشت و در عين حال بي‌محابا با تزريق نگراني به اين صفوف توجه آنان را به امور دفاعي مخدوش ساخت. آقاي محسن رضايي - فرمانده وقت سپاه - سال‌ها بعد در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس در مورد ماجراي مك‌فارلين كه آن ‌را مي‌توان نمود بارزي از فعاليت‌هاي سياسيون دانست مي‌گويد:
"هنگامي كه ما متوجه شديم كه در تهران اتفاقاتي در جريان است وارد ماجرا شديم و محسن كنگرلو را به عنوان رابط دوم قرار داديم و آقاي وردي‌نژاد كه معاون اطلاعات سپاه بود و بعداً مسئول خبرگزاري جمهوري اسلامي شد را به عنوان رابط اصلي قرار داديم. در واقع ابتكار عمل را به دست گرفتيم تا ببينيم پشت صحنه چه مي‌گذرد. " وي در ادامه در پاسخ به اين سؤال كه آيا امام در جريان ماجراي مك‌فارلين بودند يا خير؟ ميزان اطلاع ايشان را در سطح اطلاع خويش دانسته است و مي‌گويد: "مثل ما، آن جزئياتي كه آقاي هاشمي در جريان بودند را حضرت امام مطلع نبودند ". (خبرگزاري فارس، 1/7/87، گفتگو با محسن رضايي؛ جزئيات ماجراي مك‌فارلين را فقط هاشمي‌ مي‌دانست)
از آن‌جا كه بخش اعظم خاطرات آقاي هاشمي در سال 65 به اين موضوع اختصاص يافته است و به اذعان آقاي محسن رضايي اين مسئله موجب مي‌شود تا توجه نيروهاي كليدي صفوف مقدم دفاعي به تهران و فعاليت‌هاي سياسي در آن جلب شود، واكاوي بيشتر آن ضروري به نظر مي‌رسد. متأسفانه به دليل بيان نشدن دقيق خاطرات دست‌اندركاران در ماجراي مك‌فارلين نمي‌توان قضاوت روشني در مورد همه دستاوردهاي اين تحرك سياسي داشت. همزمان با انتشار خاطرات سال 65 آقاي هاشمي‌رفسنجاني، كتابي به نام "ماجراي مك‌فارلين " توسط آقايان محسن هاشمي و حبيب‌الله حميدي وارد بازار نشر شد كه كمك چنداني به شفاف شدن اين رخداد مهم نكرد. ظاهراً انتشار اين كتاب به وعده جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني در سال 65 به مردم مبني بر ارائه جزئيات ماجرا باز مي‌گردد. روايت‌ها در مورد اين‌كه ماجراي مك‌فارلين جزو مسائل ناگفتني جنگ تحميلي است يا خير، گوناگون است. برخي صاحب‌نظران بر اين اعتقادند كه در اين ماجرا كليت نظام درگير بوده و برخي بر اين باورند كه اين اقدام در حاشيه سياست نظام صورت گرفته است. همان‌گونه كه اشاره رفت، به دليل در معرض قضاوت قرار نگرفتن جزئيات اين ماجرا عمده اظهارنظرها پيرامون آن مبتني بر استنباطات و تحليل است. به طور كلي بايد براي نزديك شدن به واقعيت، اقداماتي را كه به نوعي با آمريكايي‌ها ارتباط پيدا مي‌كرد به چهار بخش متمايز از يكديگر تقسيم نمود:
1- تهيه تجهيزات نظامي آمريكايي از بازار سياه اين كشور و دلالان
2- مذاكره غيرمستقيم با آمريكايي‌ها براي دريافت تسليحات در قبال كمك به آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان
3- رسيدن به نوعي تفاهم با آمريكا براي پايان بخشيدن به جنگ از طريق مذاكره سياسي
4- تلاش براي عادي كردن روابط في‌مابين دو كشور.
قرائن و شواهد به وضوح حكايت از آن دارند كه همه مسئولان نظام در جريان جزئيات برنامه‌ها حول دو محور اوليه بوده‌اند، اما اين مسئله محل مناقشه است ‌كه آيا در ارتباط با اقدامات حول دو موضوع ديگر نيز هماهنگي‌هاي لازم بين سران نظام وجود داشته است يا خير؟
نامه معروف آقاي ميرحسين موسوي به امام خميني (ره) كه طي آن به صراحت از اين‌كه در جريان سفر مك‌فارلين قرار نگرفته ابراز گلايه‌مندي مي‌كند، حكايت از بي‌اطلاعي رئيس قوه مجريه دارد و وي قطعاً با توجه به مواضع سياسي‌اش به طريق اولي در جريان تلاش‌ها حول محور چهارم نيز نبوده است. رياست‌جمهوري وقت كه در آن زمان وفق قانون اساسي نقش هماهنگي بين قوا را به عهده داشته نيز در جريان فعاليت‌ها حول اين دو محور نبوده است و رئيس شوراي عالي قضايي هم؛ زيرا ايشان علاوه بر اين‌كه حساسيت ويژه در مورد اين موضوعات نداشتند صرفاً در جريان آن‌چه در جلسه سران مطرح مي‌شد قرار مي‌گرفتند.
قبل از اين‌كه به احتمالات مطرح پيرامون در جريان قرار داشتن يا نداشتن امام بپردازيم به اين نكته توجه كنيم كه در ارتباط با دو محور مورد مناقشه، انگيزه‌ها و تمايلاتي را هم در ميان برخي سياسيون ايراني مي‌توان يافت و هم در ميان برخي سياستمداران آمريكايي. در آن هنگام آمريكايي‌ها كه از تأثيرات انقلاب اسلامي بر منطقه بسيار نگرانند تلاش دارند تا از تقابل شديد آن با خود بكاهند. بيماري امام و آينده رهبري ايران به زعم آنان فرصت مناسبي بود تا با ارزيابي جناح‌هاي مختلف درون انقلاب به ميانه‌روترين آن‌ها نزديك شوند، آن‌گاه بتوانند بر روند حركت انقلاب اسلامي تأثير گذارند. اين‌كه آمريكايي‌ها اصرار دارند به بهانه تأمين نياز‌هاي تسليحاتي ايران هيئت بلندپايه‌اي را به تهران گسيل دارند، هيچ‌گونه ارتباطي با مسئله گروگان‌هايشان در لبنان نمي‌تواند داشته باشد:
"آقاي كنگرلو آمد و گزارش مذاكره با آمريكايي‌ها را داد. اطلاعات چندان مهمي نداده بودند و خواستار آمدن به ايران- به طور سري- براي بررسي نيازهاي جنگي ما بودند گفتم اگر مي‌خواهند ما در لبنان براي آزادي گروگانهايشان كمك كنيم بايد 100 موشك فونيكس بدهند. " (اميد و دلواپسي، كارنامه و خاطرات سال 64 هاشمي‌رفسنجاني به اهتمام سارا لاهوتي، دفتر نشر معارف اسلامي، سال 1387، ص435)
قطعاً مذاكرات با هدف آزادي گروگان‌ها در خارج كشور بهتر مي‌توانست صورت گيرد و هيچ‌گونه نيازي به سفر به ايران نبود لذا اصرار بر اعزام هيئت به ايران هم حكايت از استيصال آمريكا دارد؛ زيرا انقلاب اسلامي، واشنگتن را به عنوان دشمن اصلي ملت‌ها معرفي مي‌كند و اين امر هر روز بر شدت ضديت‌ها با سلطه آمريكايي‌ها بر منطقه مي‌افزايد. تغيير اين شرايط دشوار از نگاه كاخ سفيد صرفاً با تغيير مواضع ايران در اين زمينه امكان‌پذير خواهد بود.
كتاب "ماجراي مك‌فارلين " گرچه تلاش دارد اين انگيزه قوي آمريكايي‌ها را ناديده بگيرد يا آن‌ را كم‌رنگ جلوه‌گر سازد با اين وجود بعضاً ناگزير به بيان تمايلات آنان مي‌گردد:
"منابع آمريكايي، همچون گزارش تاور، كوشيده‌اند انگيزه مهمتري را نيز درباره تصميم بخشي از حاكميت ايالات متحده در فروش سلاح به ايران، مطرح كنند. اين منابع از اهميت استراتژيك ايران و نيز لزوم برقراري ارتباط با آن به منظور جلوگيري از نفوذ اتحاد جماهير شوروي در منطقه و بي‌اثر بودن سياست‌هاي خصمانه ايالات متحده در قبال اين كشور سخن گفته‌اند " (ماجراي مك‌فارلين، فروش سلاح- آزادي گروگان‌ها، محسن هاشمي، حبيب‌الله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، ص32)
همچنين در مورد نگاه آمريكايي‌ها به آينده ايران اين كتاب به نقل از منابع آمريكايي‌ مي‌نويسد:
"در اين زمان براساس اطلاعاتي در آمريكا كه مبناي آن امكان فوت رهبر انقلاب حضرت امام خميني(ره) بود، اين فرض پذيرفته شده بود كه ايران به زودي وارد يك مرحله بي‌ثباتي مي‌شود و اين امر از نظر آمريكا به منزله بهره‌برداري بيشتر شوروي از شرايط ايجاد شده بود، تا جايي كه حتي بحث جلوگيري از تجزيه ايران نيز در زمره عوامل تغييرات استراتژي آمريكا در قبال ايران ذكر شده بود. در اين زمينه گراهام فولر، مامور اطلاعات ملي ايالات متحده در خاورميانه و جنوب آسيا، در يك برآورد اطلاعاتي پنجاه صفحه‌اي به ويليام كيسي، رئيس وقت سازمان سيا (CIA) چنين آورده است: "آمريكا با اوضاع نامساعدي در مورد گسترش و بسط خط‌ مشي جديد در مورد ايران روبروست، سير وقايع به طور عمده عليه منافع ماست و به زودي شاهد مبارزه براي جانشيني [امام] خميني خواهيم شد. آمريكا هيچ برگي براي بازي ندارد. " (همان، ص33)
همچنين با مراجعه به آن‌چه به عنوان مشروح مذاكرات هيئت آمريكايي در تهران با طرف‌هاي ايراني منتشر شده اين مسئله كاملاً روشن است كه آمريكايي‌ها هدفي فراتر از آزادي گروگان‌هاي خود در لبنان را دنبال مي‌كنند:
"تاريخ: 25 مه 1986 (4 خرداد 1365) محل: تهران، ايران، هتل استقلال، زمان: 15: 5 بعدازظهر مقام ايراني پس از افتتاح جلسه و معرفي همكاران مي‌گويد كه هدف و دليل اصلي اين جلسه آماده‌سازي برنامه‌اي براي ساير مباحث و مذاكرات است. مك‌فارلين از طرف رئيس‌جمهور ايالات متحده خوشحالي خود را از حضور در ايران براي شروع مذاكراتي كه اميدوار است به صورت پايدار ادامه يابد اعلام نموده و موارد زير را مطرح مي‌كند: وي به مسئوليت‌هاي دو كشور در قبال اتحاد جماهير شوروي و آنچه از نظر آمريكا براي منافع امنيتي‌اش در نقاط ديگر جهان مهم است اشاره مي‌كند. وي همچنين با اشاره به تاريخ روابط ايران و آمريكا در 10 سال گذشته، اضافه مي‌كند كه: "در اين مذاكرات اميدواريم اين مسئله را روشن سازيم كه آمريكا انقلاب ايران را مي‌پذيرد و در نظر ندارد و نمي‌خواهد هيچ‌گونه تأثيري بر آن بگذارد. آشكار است كه ما در طول هشت سال گذشته با هم اختلاف‌نظرهايي داشته‌ايم ولي آمريكا ايران را يك قدرت مستقل مي‌شناسد كه بايد با آن بر اساس احترام متقابل رفتار نمود. به همين دليل است كه ما قبل از شروع مذاكرات در سطوح عالي، مسئله‌ گروگان‌گيري را كه در گذشته رخ داده است (سفارت آمريكا در تهران) پشت سر گذاشته و آن را مسئله‌اي مربوط به گذشته انگاشته‌ايم. " (همان، ص125)
همچنين در پيش‌نويس توافق‌نامه‌اي كه در پايان مذاكرات هيئت آمريكايي به سرپرستي مك‌فارلين با طرف ايراني تهيه شده بر ايجاد دور جديدي از روابط بين دو كشور تاكيد مي‌شود:
"امروز بيست و هفتمين روز مه 1986 و ششم خرداد سال 1365 دولت ايالات متحده آمريكا و دولت جمهوري اسلامي ايران در فضاي درك دو جانبه و با شناخت اهميت ايجاد احترام، اعتماد و اطمينان متقابل براي ايجاد دوره جديدي از روابط دو جانبه بر موارد زير به ترتيب توافق كردند: ... " (همان، ص139)
به طور مشخص اين ابراز تمايل آمريكايي‌ها براي تجديد روابط با ايران به پشتوانه مواضع جرياني در داخل ايران طرح مي‌شد كه آنان را ميانه‌روهاي داخل نظام مي‌ناميدند. آيا ابراز تمايل جريان مورد بحث براي ترميم روابط با آمريكا يك تاكتيك فريب به منظور دريافت سلاح و تجهيزات جنگي بود؟ برخي مستندات مؤيد اين امر است كه اعتقاد به برقراري روابط با واشنگتن به هيچ‌وجه فريب نبوده است. اين‌كه آمريكايي‌ها در مسئله مك‌فارلين اصل را بر تغيير موضع ايران نسبت به خود قرار داده‌اند براساس تشخيص دقيق گرايش‌هاي موجود در ميان شخصيت‌هاي مختلف بعد از امام است. برخي براي سرپوش گذاشتن بر اين واقعيت‌ها اين‌گونه عنوان مي‌دارند كه اگر آمريكايي‌ها بنا داشتند براي بهبود روابط بي‌اعتمادي‌ها را برطرف سازند چرا در فروش سلاح نيرنگ به كار گرفتند و تجهيزات از رده خارج شده به چندين برابر قيمت به ايران ارسال كردند. از جمله اين افراد آقاي محسن هاشمي‌رفسنجاني است كه به نمايندگي از پدر، كتاب مك‌فارلين را منتشر مي‌سازد. در مقدمه اين كتاب مي‌خوانيم:
"اصولاً اين‌گونه مذاكرات مخفيانه و غيرصادقانه آن هم از طريق دلالان اسلحه و همراه با تقلب در كيفيت سلاح و قيمت آن هيچ‌گاه نمي‌توانست به رابطه‌اي رسمي و دائمي بيانجامد، به ويژه آنكه آمريكايي‌ها نيز به خوبي از سؤظن مقامات ايراني نسبت به ايالات متحده و عدم رغبت آنان به رابطه با آن كشور آگاه بودند و مي‌دانستند كه هدف ايران نيز صرفاً تهيه تسليحات مورد نياز و حياتي خود است... گمان مي‌رود آن دسته از منابع آمريكايي كه در مورد پروسه فروش اسلحه به ايران به منظور نزديكي بيشتر ايالات متحده به حكومت ايران و تلاش براي دگرگوني سياست‌هاي خصمانه آن كشور نسبت به جمهوري اسلامي سخن گفته‌اند، در واقع كوشيده‌اند انگيزه‌هاي مهم سياسي و بين‌المللي براي عملكرد غيرقانوني دولت ريگان بتراشند... اين‌گونه تحليل‌ها علاوه بر خارج از ايران، در داخل ايران نيز به صورت ناآگاهانه يا با انگيزه‌هاي خاص مطرح شده است. حتي ارائه گزارش تاور كه ظاهراً به منظور كشف چگونگي و چرايي ماجراي فروش اسلحه به ايران تهيه شد، تلاش بسيار زيركانه‌اي براي فرافكني مسئوليت اين امر بر دوش كارمندان ميان پايه و نجات شخص رئيس‌جمهور از يك رسوايي بزرگ‌تر و جلوگيري از گونه‌اي "ايران گيت " در قياس با "واترگيت " بود. " (همان، مقدمه، ص35)
اين ادعاي طرح شده در كتاب "ماجراي مك‌فارلين " با مستندات در دست حتي با اظهارات شخص آقاي هاشمي‌رفسنجاني تطبيق ندارد. ايشان در خاطرات سال 65 خويش به صراحت از وجود گرايش به تجديد رابطه با آمريكا در ميان سران قوا بعد از سفر هيئت آمريكايي سخن مي‌گويد:
"شب با ديگر قوا مهمان احمدآقا بوديم... درباره اصرار آمريكا به تجديد رابطه با ايران مذاكره كرديم. مخالف و موافق صحبت كردند. به نتيجه نرسيديم. بنا شد در جلسات بعد بحث و قبلاً با حضرت امام مذاكره شود. " (ص128)
ادامه دارد .....




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.