زن ها نیاز دارند احساس امنیت کنند.
زن نياز به احساس امنيت از جانب همسرش دارد
چرا زنان همواره نياز دارند براي آينده ي روابط با نامزد/همسرشان برنامه ريزي کنند؟
چرا زنان بايد به طور مستمر و مداوم از افکار و احساسات نامزد/همسرشان باخبر باشند؟
چرا زن ها هنگامي که مرد زندگي شان دليل ناراحتي يا نگراني خود را با آن ها در ميان نمي گذارد مضطرب و نگران مي شوند؟
پاسخ تمامي پرسش هاي فوق يک چيز است. يکي از اساسي ترين نيازهاي ما زن ها در روابط صميمي مان اين است که احساس امنيت کنيم. در اين جا منظورم امنيت جاني يا فيزيکي و جسماني نيست، بلکه بيشتر امنيت احساسي و عاطفي را در نظر دارم. احساس عميق و دروني از اين که رابطه مان محکم و استوار و ماندگار است و اين که نامزد/همسرمان در
عشق خود جدي و ثابت قدم است و به ما نيز متعهد و پاي بند. به طوري که بتوانيم به عشق او اعتماد کنيم و بنابراين بتوانيم به خود نيز اجازه دهيم تا تمام و کمال عشق بورزيم و جز عشق پاسخ نگيريم.
اين امنيت عاطفي کليد گشايش دل و جان زن محسوب مي شود. هنگامي که ما زن ها احساس امنيت مي کنيم مي توانيم دل بدهيم و خود را آرام کنيم. هنگامي که امنيت داريم، مي توانيم خطر کنيم و در عين حال آرامش خاطر داشته باشيم و بدرخشيم .
چرا نياز احساس امنيت تا اين حد براي زنان اهميت دارد؟ به عقيده ي من تمامي زن ها جايي در ژرفاي وجودشان اندکي احساس ناامني دارند. شايد به لحاظ برخي مناسبات اعتراف به اين حقيقت صحيح نباشد. اما به عقيده ي من واقعيت دارد. هر چه قدر ما زن ها خود را با سواد، آزاد، مستقل، و متکي به خود تلقي کنيم، اما باز هم بخشي از روح و روان ما وجود دارد که همواره با آن در حال نبرد و سروکله زدن هستيم و همواره نيز خود را به اين دليل سرزنش مي کنيم.اما هرگز قادر نيستيم بر آن چيره شويم، يا آن را از ميان برداريم و يکي از رازهاي ناگفته ي ما زن ها نيز همين است.
اين احساس ناامني از کجا مي آيد؟ پيش از هر چيز اين احساس زاييده زندگي در اجتماعي است که در آن مردها در بيشتر زمينه ها تسلط دارند. اجتماعي که در آن هنوز بيش از چند دهه نيست که زن ها (اسماً و نه رسماً ـ در کتاب هاي قانون و نه در عمل) از جايگاهي برابر و حقوقي مشابه با جايگاه و حقوق مردان برخوردار هستند. حقوقي که از صبحدم تاريخ مردان همواره از آن بهره مند بوده اند. حتي امروز نيز در بسياري از مناطق همين کره خاکي جنس مذکر بسيار ارزشمندتر تلقي مي شود و نوزادان دختر به دست مرگ سپرده مي شوند و به درد خانواده نمي خورند چرا که پيش از هر چيز به زيان اولاد ذکور و وارثيني هستند که فردا روز مستغلات و دارايي هاي خانواده به آنان منتقل خواهد شد.
ممکن است بگوييد که اين حالت فقط در کشورهاي توسعه نيافته واقعيت دارد با وجود اين حتي در پيشرفته ترين کشورهاي جهان از جمله ايالات متحده نيز دستمزد زنها حتي در قبال انجام کاري واحد از دستمزد مردها کمتر است. اين مطلب همچون زنده به گور کردن نوزادان دختر فجيع نيست، اما هنوز به وضوح القاء کننده اين پيام است که مردان با ارزش تر از زنان هستند، اين طور نيست؟
در سطح جسماني نيز زن ها ماهيتاً در مقايسه با مردان در معرض آسيب پذيري هستند. که اين خود نيز به احساس ناامني دروني ما زن ها مي افزايد. بدن ما زن ها مي تواند مورد تجاوز مردان قرار بگيرد.
مردان مي توانند به رغم ميل باطني و تمايل ما زن ها به حريم شخصي و مختص به خود ما وارد شوند. بيشتر ما زن ها به لحاظ جسماني، ضعيف تر از مردها هستيم. گرچه ممکن است هرگز به اين واقعيات به طرزي خودآگاه فکرنکنيم و متوجه آن ها نباشيم، اما در سطحي ناخودآگاه، احساس امنيت فيزيکي (جسماني)و روحي ـ رواني ما زن ها را تحت تأثير قرار مي دهند.
اما به منظور درک هرچه عميق تر ريشه هاي اساسي ناامني ما زن ها، بايد به ما زمان هاي بسيار دور و آغاز تمدن بازگرديم و به اجداد مؤنث خود نگاهي بياندازيم.زن هاي آن زمان به منظور بقاء و حفظ حيات خود کاملاً متکي به مردان بودند. اين مردها بودند که شکار مي کردند، لذا تنها تأمين کنندگان غذا محسوب مي شدند. جنگجويان نيز همين طور. بدين معنا که اين فقط مردها بودند که مي توانستند در مقابل حملات ديگر حيوانات يا تهديدات انساني مقابله کنند و زن ها و بچه ها را در مقابل اين گونه خطرات محافظت نمايند. در چنين شرايطي زن ها تنها يک هدف را در ذهن خود دنبال مي کردند. اين که مرداني را بيابند که از آن ها و بچه هايشان مراقبت و محافظت کنند. بچه هايي که به محض شروع قابليت باورري در زن تعداد بسياري از آن ها يکي پس از ديگري متولد مي شدند.
تصور کنيد که به منظور حيات و بقاي خود منحصراً آن هم به معناي واقعي کلمه به مردها متکي بوديد. چه اتفاقي مي افتاد چنانچه مرد زندگي تان ديگر از شما خوشش نمي آمد و شما و بچه هايتان را از غار يا پناهگاه خود بيرون مي کرد تا حيوانات وحشي ديگر شما را ببلعند؟ چگونه مي توانستيد در چنين شرايطي احساس امنيت کنيد؟ آيا به راستي احساس امنيت در چنين شرايطي اصولاً امکان پذير بود؟
با اين که ساليان بسياري از پيشرفت تمدن انساني مي گذرد، اما با وجود اين، شرايط جسماني، اقتصادي و اجتماعي زن ها تقريباً دست نخورده باقي مانده است. ما نمي توانيم به تنهايي و بدون مردها از خود حمايت کنيم. ما از آزادي هايي که مردها در اختيار دارند، برخوردار نيستيم. لذا احساس اقتدار شخصي و اعتماد به نفس ما زن ها حتي در بهترين شرايط بسيار محدود است. تنها ظرف يک قرن گذشته بوده است که پذيرش اجتماعي جهت اشتغال زن ها و استقلال اقتصادي آن ها فراهم شده است. و تنها همين اواخر بود که با ابداع روش هاي جلوگيري از حاملگي زن ها در بچه دار شدن خود حق انتخاب پيدا کرده اند.
اينها شرايط و سوابق تاريخي اي هستند که ما زن ها از آن پديد آمده ايم. چه هيجده ساله باشيم و چه هشتاد ساله، چه به اقتدار رسيده باشيم و چه هنوز براي رسيدن به آن در حال دست و پا زدن باشيم، اما همچنان در اين ميراث گذشتگان مشترک هستيم. معتقدم ما انسان ها واجد يک حافظه ي ژنتيکي هستيم که گذشته را همچنان در ما زنده نگه مي دارد و با زمزمه هايي که شنيدني نيستند در گوشمان نجوا مي کنند که: «بدون او نمي تواني به زندگي خود ادامه دهي». «بدون او خواهي مرد». «تو نمي تواني به تنهايي موفق شوي ـ فقط مردها داري چنين قدرت و تواني هستند». «بهتر است کسي را براي خود بيابي تا از تو مراقبت کند. زيرا به تنهايي هرگز نخواهي توانست موفق شوي». در متن تمامي اين گفته ها اين پيام نهفته است که «امنيت نداري.»
چنانچه يک مرد هستيد و در حال مطالعه ي اين بخش از مقاله مي باشيد لطفاً توجه داشته باشيد که در اين جا مقصودم آن نيست که بر عليه مردها قضاوت يا اظهار نظري کرده باشم. بلکه تنها هدفم آن است که دلايل احساس ناامني دروني زن ها را توضيح داده باشم. احساس ناامني و نياز به آسودگي خاطري که بعضي اوقات زياده از حد يا غير قابل توجيه به نظر مي رسد. اغلب مردها هرگز زن ها را با اين ديد نمي نگرند. چرا که از سوابق و زمينه هاي تاريخي بسيار متفاوتي برخوردار هستند و به گونه اي کاملاً متفاوت در اين دنيا ايفاي نقش مي کنند. ممکن است پيش خود بگوييد که «من هرگز آن مرد غارنشيني نيستم که زن را يک شئ جنسي تلقي مي کرد، براي من اهميت ندارد همسرم نام خانوادگي مرا براي خود برگزيند يا نه. من او را دوست دارم و هرگز نمي خواهم او را محدود کنم.» پاسخ من در اين جا به شما آن است که: «همسر شما زن بسيار خوش شانسي است که شوهري با عقايد شما را براي خود يافته است. اما چنانچه بخواهيد دل و جان او را آن گونه که هست درک کنيد بايد ميراث رواني نسل ها پيش از او را نيز بشناسيد.
«چرا زن ها به تأييد از جانب مردها نيازمندند و چرا چنانچه آن را دريافت نکنند، احساس ناامني مي کنند؟»
آيا تا به حال انديشيده ايد که چرا بيش از آنچه شايسته و بايسته است
به تأييد از جانب مردها نيازمنديد؟ حتي تأييد از جانب مردي که او را چندان نيز قبول نداريد؟ توضيح آن شايد از اين قرار باشد: چنانچه همواره در طول تاريخ زن ها چنين آموزش ديده باشند که بقا و حيات آنان در گرو حمايت مردهاست، لذا وظيفه و شغل زن ها اين مي شود که مردي را به سمت خود جذب کنند و تلاش کنند تا او را از دست ندهند. سر و وضع، ظاهر و قيافه مان، قابليت هايمان در بستر، نحوه ي بيان و جلوه گري خود، افکار و احساسات مان، مهارت هاي خانه داري و کدبانوگري مان، نحوه و ميزان ويرايش احساسات مان (به طوري که به او برخوريد!) و... اين عادات، تصميمات و رفتارهاي همگي ريشه در يک تفکر دارند: «آيا اين کار او را خوشحال خواهد کرد؟»
ضمير ناخودآگاه ما همواره به ما مي گويد: اگر او را خوشحال و علاقه من نگه داري با تو خواهد ماند و چنانچه با تو بماند، در امان خواهي بود.
به همين دليل است که بيشتر ما زن ها به دنبال تأييد از جانب مردها هستيم. از خود مي پرسيم: «آيا از من راضي است؟ آيا از رابطه مان رضايت دارد» چنانچه جواب مثبت باشد، آن گاه نفس راحتي مي کشيم و مي توانيم مدتي امنيت داشته باشيم. برعکس چنانچه علايمي دال بر عدم رضايت او را مشاهده کنيم، ناگهان به سرعت احساس امنيت مان از بين مي رود و جاي آن را ناامني مي گيرد.
اين الگوي جست و جو و دريافت تأييد، شخصاً در خودم و نيز در بسياري از زن هاي ديگر که به آن ها مشاوره داده ام فرآيندي ناخودآگاه و واکنشي بدوي است. که شدت آن را در روابط، بيشتر ما را به شگفتي وادار مي سازد.
از خود مي پرسم: «چرا نظر او بايد تا اين حد اهميت داشته باشد؟ چرا تا مسئله کوچکي پيش مي آيد تا اين حد احساس ناامني مي کنم؟ به عقيده ي من پاسخ اين معما آن است که تأييد يا عدم تأييد يک مرد به طرزي ناخودآگاه فعال کننده مکانيزم هاي حيات و بقا در ما زن ها و توليد کننده ي احساس خطر و متعاقب آن احساس ناامني در ما است.
بياييد به سناريوي کوتاهي توجه کنيم که به خوبي مطلب فوق را به تصوير مي کشد.کتي و جوآن مدت دو سال است که با يکديگر نامزد شده اند. بعد از ظهر يک روز جمعه کتي متوجه مي شود که جوآن در خود فرو رفته است و بسيار تحريک پذير و زودرنج شده است. هنگامي که از او مي پرسد آيا اتفاقي افتاده است؟ جوآن پاسخ مي دهد که: «خير، هيچ اتفاقي نيافتاده» کتي تلاش مي کند او را به صحبت بياورد و به او مي گويد که رفتارش طوري است که گويي از چيزي ناراحت و عصباني است. و اين که اين حالت او را مضطرب و نگران کرده است. جوآن نيز مرتباً ساکت تر و ساکت تر مي شود. نهايتاً کتي از جوآن مي پرسد که آيا همچنان مي خواهد با او ازدواج کند يا خير. جوآن عصباني مي شود و مي گويد، «نمي دانم مشکلت چيست؟ اما من ديگر از اين وضع خسته شده ام» اين را مي گويد و به اتاق ديگري مي رود تا به تماشاي تلويزيون بنشيند.
کتي چه احساسي دارد؟ او عصبي، نگران و مضطرب است و در اندرون خود احساس دلشوره و دل واپسي بدي مي کند. غرايزش به او مي گويند: «حتماً مشکلي پيش آمده است. نارضايتي ظاهري جوآن ترس از مرگ را در او فعال کرده است. گويي هنگامي که بوي مسئله يا مشکلي به مشام او مي خورد، آژير خطري در ضمير ناخودآگاه او روشن مي شود: «خطر!خطر!» تمامي اين چيزها چنان سريع و اتوماتيک اتفاق مي افتند که او حتي متوجه شان نيز نيست.
جوآن چه احساسي را تجربه مي کند؟ او ناراحت، تحريک پذير، گيج و سردرگم شده است. نمي تواند بفهمد که چرا کتي امروز اين قدر ناراحت شده و ترسيده است. تنها اتفاقي که افتاده بود، اين بود که سرش درد مي کرده و مي خواسته مدتي را به تنهايي تلويزيون تماشا کند.
تقصير با کيست؟ با هر دو.کتي بايد نحوه ي عملکرد مکانيزم حفظ حيات و بقا را در خود بهتر درک و واکنش هاي خود را تعديل کند و جوآن نيز بايد ببيند چه کار کرده است که سبب بي تابي کتي شده است. که در اين باره عدم مخابره ي اطلاعات کافي در باره ي علت ناراحتي اش به کتي است که اين نيز به نوبه ي خود موجب شده است کتي به نتايج غلطي برسد. مي توان گفت چنانچه هر دوي اين ها نسبت به يکي از نيازهاي اساسي زنان که همان نياز به احساس امنيت است شناخت و آگاهي کافي پيدا کنند به نفع هر دويشان خواهد بود.
اولين باري را که درباره ي همين موضوع براي گروهي از مردان و زنان سخنراني کردم، هنوز به ياد دارم. زنها سرهايشان را به علامت توافق تکان مي دادند و در چشمان بسياري از آنها نيز اشک جمع شده بود، اشک به اين دليل که همگي در يک زخم مشترک بودند، زخمي در قلبشان که قبلاً هرگز بر روي آن انگشت نگذاشته بود. اما مردان! آنها
با صداقت و احترام تمام گوش مي کردند. ابروانشان در هم کشيده بود و چشمانشان در انديشه و جستجوگر و پرسان. گويي سعي مي کردند اين واقعيت را که در عين حال برايشان بسيار عجيب و غريب و بيگانه به نظر مي رسيد، درک کنند.
در پايان سمينار مردي در حالي که دست زنش را محکم گرفته بود، به طرف من آمد و چيزي گفت که فکر مي کنم بيان کننده ي احساس بيشتر مردها باشد. او گفت: «هرگز با اين ديد به زن ها نگاه نکرده بودم. آنچه گفتيد منطقي به نظر مي رسيد. گويي بخش نامرئي در وجود همگي زن ها وجود دارد که پيش از آن هيچ چيز در آن باره نمي دانستم. هميشه فکر مي کردم مرد مهربان و با احساسي هستم. اما نمي دانستم...»
به خوبي مي توانستم دريابم که مردي مهربان و حساس بود. اما حتي حساس ترين مردها نيز هرگز به اندازه ي زن ها به احساس امنيت نيازمند نيستند. چرا که آن ها محصول هزاران سال برنامه ريزي احساسي ناخودآگاه نيستند! همين که صحبت هاي آن مرد تمام شد، زنش او را به سمت خود کشيد و گونه اش را بوسيد. آن بوسه خود گوياي همه چيز بود. براي نخستين بار شوهرش چيزي نامرئي و بيان ناشدني از وجود او را درک کرده بود که زن هرگز نتوانسته بود خودش نيز آن را درک کند. تا چه برسد به اين که براي شوهرش توضيح دهد. نتيجه؟ اين که صرف فهم و درک اين قضيه از جانب مرد منجر به توليد احساس امنيت در همسرش شد که در تمام طول اين مقاله در آن باره صحبت کرديم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
اين حقيقتي ساده و در عين حال بسيار نيرومند است:
هنگامي که ما زن ها احساس امنيت مي کنيم در بهترين اندازه هاي خود ظاهر مي شويم. بدين معنا که آرامش بيشتر و نگرانيم کمتر، اعتماد به نفس بيشتر و ناامني کمتر، و بالاخره استقلال بيشتر و توقع کمتري خواهيم داشت. به عبارت ديگر، بيشتر آنگونه خواهيم بود که مردها دوست دارند و کمتر آنها را عصبي خواهيم ساخت!در اينجا نکته مهم ديگري نيز وجود دارد که بايد همواره به ياد داشته باشيد: ما زنها به حکم مي دانيم هرگاه احساس امنيت داريم به آنچه مطلوب خود و نيز مطلوب مرد زندگي من است نزديکتر مي شويم. لذا به طرزي هم خودآگاه و هم ناخودآگاه سعي مي کنيم مرد زندگي مان را وادار سازيم به گونه اي رفتار کند که به ما احساس امنيت بدهد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردان عزيز:چرا ما زنها مي خواهيم شما بگوييد دوستمان داريد يا احساسات تان را با ما در ميان بگذاريد. يا از کارهاي ما تشکر کنيد يا براي با ما بودن وقت بگذاريد، يا بسياري از چيزهاي ديگري که در فهرست خواسته هاي ما زنها از شما مردها وجود دارد؟ اين خواسته ها به منظور کنترل کردن شما يا پيش بردن حرف خودمان نيستند. اين خواسته ها تنها به ما احساس امنيت مي دهند. و هنگامي که ما زنها احساس امنيت مي کنيم همسر بهتري براي شما خواهيم بود و احساس رضايت بيشتري نيز از خودمان خواهيم داشت.
واکنش زن ها در مواجهه با احساس ناامني چيست و چه کمکي در اين رابطه از مردها ساخته است
چنانچه زن ها به هنگام احساس امنيت در بهترين اندازه هاي خود ظاهر مي شوند بنابراين به هنگام ناامني بدترين خويشتن خويش را ارائه مي دهند. احساس ناامني ما را مي ترساند و هنگامي که ترسيده ايم رفتارهايي از ما سر مي زند که نه براي خودمان جذاب و دوست داشتني هستند و نه براي مرد زندگي مان.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
1-احساس ناامني ما را پرتوقع تر، وابسته تر و حسودتر مي کند. هر چه زني احساس ناامني بيشتري داشته باشد، به آنچه در او توليد احساس امنيت مجدد بکند، نيازمندتر خواهد شد. لذا از شما محبت، توجه و آسودگي خاطر بيشتري طلب خواهد کرد. ممکن است از نظر يک مرد، چنين زني ضعيف، ناتوان و پرتوقع جلوه کند. اما او تنها رفتارهايي را از خود بروز داده است که نشانگر ناامني او هستند.
واکنش هاي بي تأثير:
اين حالت چرخه معيوب و ناسالمي را توليد خواهد کرد که همگي زوج ها با آن آشنا هستند: زن احساس ناامني مي کند و اندکي پرتوقع مي شود، مرد ناراحت مي شود و با پس نشستن به او پاسخ مي دهد، هر چه او بيشتر خود را دور کند و فاصله بگيرد، ناامني زن افزايش خواهد يافت.هر چه زن بيشتر احساس ناامني کند، پرتوقع تر مي شود. هر چه زن پرتوقع تر شود، همسرش بيشتر از او فاصله خواهد گرفت و همينطور الي آخر.
مطمئناً تمامي زن ها داستان هاي بي شماري را به شما بازگو خواهند کرد که همين پديده را در روابط مختلف آنها نشان مي دهد. روابطي که در آنها يکي از گفته ها يا کرده هاي نامزد/همسرشان احساس ناامني را در آنها توليد کرده و سپس آن ها را به طرزي غريزي با توقعات بيشتر به او پاسخ داده و تنها موجب شده اند که رفتار نامزد/همسرشان حتي منفي تر نيز بشود. داستاني از زندگي شخصي خود را به ياد دارم که به نحوي مطلوب اين الگو را به تصوير مي کشد.سال ها پيش به ازدواج با مردي فکر مي کردم که بسيار او را دوست داشتم. يک روز به من گفت که همسر قبلي او به ديدنش مي آيد و اين که قرار است ناهار را با هم ميل کنند. سريعاً ناراحت و نگران شدم. دلم يک طوري شد، قلبم تندتر مي زد، خلاصه تمامي افکار ترسناک دنيا به ذهنم هجوم آوردند. البته اين واقعه چندان نيز غيرمترقبه نبود.نامزدم قبلاً به من گفته بود که همسر قبلي او همچنان به او علاقه مند است. لذا کاملاً طبيعي بود که از شنيدن خبر قرار ملاقات مجدد آن ها، احساس ناامني در من توليد شود.
در حالي که صدايم کمي گرفته بود پرسيدم: «آيا سيندي از رابطه ما چيزي مي داند؟»
در حالي که حالت تدافعي به خود گرفته بود گفت: «مطمئنم که همه چيز را خبر دارد.دوستانم قطعاً بايد تا حالا همه چيز را به او گفته باشند.»
در حالي که بيشتر ناراحت شده بودم پرسيدم: «منظورت آن است که وقتي به تو زنگ زد خودت چيزي به او نگفتي؟»
پاسخ داد:«ما فقط چند دقيقه با هم صحبت کرديم. حالا چرا اين قدر قاطي کردي؟»
«خودت چي فکر مي کني؟ مگر غير از اين است که او هنوز به تو علاقه مند است؟ دوست ندارم با او براي ناهار بيرون بروي. گويي که هنوز علاقه مند و دست يافتني هستي»
با عصبانيت گفت: «مزخرف نگو باربارا! نمي تونم باور کنم تا اين حد ناامني داشته باشي. دوست ندارم مثل مادرم با من رفتار کني. گويي يک پسربچه ي کوچک هستم که خودم نمي دانم چه کار دارم مي کنم. من مي توانم با هر کسي که دوست دارم ناهار بخورم.»
هر چه در شروع مکالمه احساس ناامني و اضطراب داشتم، حال که گفتگو به اينجا کشيده بود، بيست برابر حالم بدتر شده بود! طبيعي بود که خبر فوق احساس ناامني را در من توليد کرده باشد، اما نامزدم نمي توانست آن را درک کند. به جاي آن مرا زني نق نقو، پرتوقع، مضطرب و پريشان حال مي ديد و اين نيز به نوبه ي خود او را نسبت به من سرد کرده بود و موجب مي شد بيشتر از من فاصله بگيرد.
چگونه مي شد از اتفاق فوق جلوگيري کرد؟ خب، او پيش از هر چيز مي توانست ملاقات خود با نامزد قبلي اش را به هم بزند.که اين البته موضوع ديگري است. مهم تر از آن مي توانست ببيند و درک کند که اين خبر احساس ناامني را در من (حال چه به درست و چه به غلط) تشديد کرده است. لذا مي توانست به من آرامش خاطر بدهد.به عنوان مثال مي توانست با مهرباني تمام مرا به خود نزديک مي کرد و مي گفت: «عزيزم، لازم نيست نگران چيزي باشي. تو را دوست دارم. مي خواهم او را ببينم و به او بگويم که چه قدر با تو خوشبخت هستم.» تا بدين جا احتمالاً همچنان از اين که قرار بود ناهار را با هم صرف کنند، ناراحت يا حتي عصباني بودم اما احساس امنيتم سريعاً بازمي گشت.
ممکن است مردها پس از مطالعه ي اين بخش بگويند:«آنقدر ها هم ساده نيست» اما بايد بگويم که در اين باره با شما موافق نيستم. اغلب تلاش يا وقت زيادي نمي برد تا احساس ناامني در زن ها را کاهش داده يا از بين برد. چنانچه کمي آسودگي خاطر به ما بدهيد، از اين که سريعاً ما را از حالت عصبي اي که در آن هستيم خارج مي کنيد، شگفت زده خواهيد شد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردان عزيز: بسيار اهميت دارد که بدانيد بيشتر از نظر زماني طولي نمي کشه احساس ناامني زني را بهبود ببشخيد. اين کار را با سادگي مي توانيد با دادن اندکي احساس امنيت و اطمينان خاطر مجدد انجام دهيد. مي دانم دوست نداريد که احساس کنيد مجبور هستيد به طرز خاصي رفتار کنيد. آن هم تنها به اين دليل که زني از شما مي خواهد. اما به شما اطمينان مي دهم تنها اگر آن را امتحان کنيد، وقت و انرژي زيادي را براي خود کسب مي کنيد و زحمت زيادي را صرف نخواهيد کرد.
نچه زن ها دوست ندارند مردها انجام دهند:
*ما را به پرتوقع بودن متهم نکنيد و بدين وسيله احساس ناامني ما را از آنچه هست بدتر نکنيد.
*از ما فاصله نگيريد و ما را به حال خود رها نکنيد و به ناامني ها دامن نزنيد.
در عوض خوشحال خواهيم شد چنانچه اين قبيل احساسات ما را (حال چه درست و چه غلط) بپذيريد و با دادن آسودگي خاطر مجدد، توجه، محبت و اندکي مهرباني، به ما احساس امنيت بدهيد.
2-ممکن است ما زن ها تحريک پذير، زودرنج، سرد يا به لحاظ جنسي بي تفاوت شويم.
برخي زن ها در مقابل احساس ناامني نه با بروز آسيب پذيري خود، بلکه با محافظت خود در مقابل آسيب پذيري از خود واکنش نشان مي دهند. در اين اوقات هرگاه چيزي احساس ناامني را در ما تشديد مي کند، برخي از ما احساسات خود را خاموش و درهاي دل و جان خود را مي بنديم تا بدين وسيله از خود محافظت کرده باشيم.چنين زن هايي ممکن است ناگهان نسبت به نامزد/همسر خود سرد، انتقادگر يا زودرنج شده يا حتي به لحاظ جنسي نسبت به او سرد مزاج شوند.
مشکل چنين روشي در آن است که در اين اوقات بيشتر مردها نمي دانند که ما ناراحت شده يا از چيزي ترسيده ايم. ظاهر قضيه تنها اين است که حال ما از چيزي بد شده است.در اين گونه اوقات مردها نمي توانند اين طور فکر کنند که: «اُه، خداي من، احتمالاً همسرم احساس ناامني کرده است. بهتر است کمي به او آسودگي خاطر بدهم.» در عوض از ما کناره مي گيرند تا خود را در برابر خشم يا عدم پذيرش ما محافظت کنند.
آنچه زن ها بايد بدانند:
چنانچه از مرد زندگي مان توقع داشته باشيم نيازهاي ما را درک کنند، نبايد آنها را مجبور کنيم مانند يک کارآگاه تمام وقت کار کنند تا بفهمند در درون ما چه مي گذرد. هرگز «بازي» نکنيد. فکر نکنيد که او نيازهايتان را به درستي تشخيص داده آن ها را برآورده خواهد کرد.زيرا اين کار بسيار ناممکن است. صادق باشيد و سعي کنيد افکار و احساسات خود را توضيح دهيد. بدين روش شانس بيشتري خواهيد داشت در او اثر کنيد و بتوانيد کاري کنيد تا آسايش خاطر و احساس امنيتي را که بدان نياز داريد به شما بدهد.نظير همين توصيه در باره مردان نيز صدق مي کند.ما در آن باره به تفصيل صحبت خواهيم کرد.
آنچه مردها بايد بدانند:
به ياد داشته باشيد، ممکن است در واقع عصباني نباشد بلکه از چيزي ترسيده باشد. سعي کنيد دليل احساس ناامني او را کشف کنيد. و سپس با او مهربان باشيد و توجه و آسايش خاطر لازم را به او بدهيد. بهتر از همه احساسات او را از خود او بپرسيد و سپس به گفته هايش به دقت گوش کنيد.
در اين جا منظورم آن نيست که بسته شدن احساسي و سرد شدن عاطفي زن ها به هنگام احساس ناامني کار صحيحي است. اما چنانچه شما يک مرد هستيد و نامزد/همسري داريد که از چنين الگويي تبعيت مي کند، شايد با به ياد آوردن اطلاعات ارائه شده دراين مقاله به او کمک کنيد هنگامي که او شما را پس مي زند با ارائه عشق و محبت خود به او اين الگو را در او التيام ببخشيد.
اخيراً همين راه کار را به يکي از دوستان و همکاران مرد خود توصيه کردم. چنان مؤثر واقع شده بود که او را به کلي متعجب کرده بود. نامزد او عادت داشت که هرگاه مضطرب مي شد، به لحاظ احساسي و عاطفي نسبت به او سرد مي شد و هرگز به او نمي گفت که دليل واقعي اضطراب و ناامني او چيست.لذا دوستم نتيجه مي گرفت که در ازدواج با او مردد شده است. از آنچه دوستم قبلاً در باره ي او به من گفته بود، کاملاً مشخص بود که در روابط قبلي خود بسيار لطمه ديده بود. لذا احساس کردم که دليل اين حالت در او اين نبود که مي خواست از رابطه پس بنشيند. بلکه مي خواست به او آسايش خاطر و تضمين مجدد داده شود. دوستم اندرو از من پرسيد: «در چنين اوقاتي چه کار بايد بکنم؟»
به او گفتم: «خلاف آنچه را که از تو مي خواهد به او بده. بدين معنا که هر وقت مي خواهد از تو دور شود به او نزديک شو و او را به خود نزديک کن و به او بگو از اين که در روابط گذشته ي خود آسيب ديده است متأسف هستي و به او آسايش خاطر بده که هرگز او را ترک نخواهي کرد و هرگز به او ضربه ي احساسي نخواهي زد و اين که هميشه نيز او را دوست خواهي داشت.»
با ناباوري به من گفت:«شوخي مي کني؟ اگر اين کار را بکنم مرا بيشتر پس خواهد زد.»
به او گفتم:«نگران نباش. فقط کاري را که به تو گفتم بکن. تو چيزي براي از دست دادن نداري مگر غير از اين است که از اين الگو به ستوه آمده اي؟»
چند روز بعد اندرو به من تلفن زد. صدايش بسيار خوشحال به نظر مي رسيد. با هيجان گفت: «نمي تواني باور کني چه اتفاقي افتاده است! شب گذشته من و پتي با هم بوديم و من در باره ي مسافرت هايي که قرار است داشته باشيم به او گفتم.ناگهان او دوباره سرد شد و در لاک خود فرو رفت. پيش خودم گفتم: «بفرما! دوباره شروع شد» اما ناگهان توصيه ي تو را به ياد آوردم. لذا به او نزديک شدم و کنارش نشستم. دستهايش را گرفتم و به او گفتم از اين که مجبورم از او دور شوم، خودم هم خيلي ناراحت هستم و اين که به زودي برمي گردم و دليلي وجود ندارد که او ناراحت باشد. به او گفتم که متعهد و پاي بند رابطه مان هستم و براستي او را دوست دارم.»
در کمال تعجب درست مانند دختربچه اي کوچک خود را در بازوانم جا داد و اشک از گونه هايش سرازير شد. تمامي سردي او به ناگهان در برابر ديدگانم ذوب شد و احساسات واقعي او ظاهر شدند. به من گفت نامزد پيشين او هميشه در مسافرت هايش به او خيانت مي کرد، اين را نيز گفت که نمي خواهد مرا از دست بدهد. حق با تو بود باربارا. او احساس امنيت نمي کرد، اما نمي دانست چگونه آن را با من در ميان بگذارد مگر وقتي که به او نزديک شدم و او را دريافتم.»
مردان عزيز: نمي توانم به شما قول بدهم که همه ي زن ها به همان سرعت پتي، وامي دهند و احساسات واقعي خود را با شما در ميان خواهند گذاشت. اما مطمئنم که ماسک سردي و بي تفاوتي اي که مي بينيد در واقع چيزي جز ترس و احساس ناامني نيست. در چنين اوقاتي ممکن است تنها با اندکي محبت و آسايش خاطر، زن در لاک خود فرو رفته و سرد و بي احساس خود را به زن گرم و مهربان بدل کنيد.
چه چيز موجب احساس امنيت در زن ها مي شود
چه چيز موجب مي شود زن ها احساس امنيت کنند؟
1-زن ها هنگامي که نامزد/همسرشان برايشان وقت مي گذارد، احساس امنيت مي کنند.
لذا صرف وقت با مرد زندگي مان يکي از نيرومندترين روش هاي ايجاد امنيت در ما زن ها است.
در زير گفته ها و اشاراتي است از زن هايي که درمصاحبه ها و تحقيقات من به منظور نگاشتن اين مقاله شرکت کرده بودند:
هنگامي که همسرم دوست دارد وقت آزادش را با من بگذراند، احساس امنيت مي کنم. زيرا مي دانم دوستم دارد و مي خواهد فقط با من باشد.
هنگامي که نامزدم براي با من بودن برنامه ريزي مي کند احساس مي کنم که نمي خواهد مرا از دست بدهد. در ضمن به من نشان مي دهد که به رابطه مان متعهد و پاي بند است و اين که من يکي از اولويت هاي او هستم.
يکي از اطمينان بخش ترين اشارات و گفته هايي که همسرم بر زبان مي آورد اين است که دلش براي من تنگ شده است و مي خواهد اوقاتي خاص را با هم باشيم. ديگر اهميتي ندارد که قبلش مرا ناراحت کرده باشد. هرگاه نشان مي دهد مي خواهد با من باشد يخ هاي وجودم ذوب مي شوند.
هر زن، در وجود خود دماسنجي دروني دارد که تعيين مي کند تا چه قدر با هم بودن در بردارنده ي احساس امنيت و چه مقدار از آن به وجود آورنده ي حس ناامني در ماست. اما نکته اي که هميشه و در همه حال صادق است آن است که صرف اوقات خاص و رمانتيک براي ما زنها با مرد زندگي مان يکي از اطمينان بخش ترين چيزهايي است که در روابط صميمي خود تجربه مي کنيم. در مقابل صرف نکردن و اختصاص اين
زمان به طرزي اجتناب ناپذير سطح احساس امنيت دروني ما را سريعاً کاهش مي دهد.
2-ما زن ها هنگامي که مردي ما را به دنياي درون خود راه مي دهد، احساس امنيت مي کنيم.
مردان عزيز: مي دانم که صحبت کردن همواره ساده تر از عمل کردن است. از اين رو بعداً در اين باره بيشتر صحبت خواهيم کرد. در اين جا تنها به ذکر اين نکته اکتفا مي کنم که چنانچه مي خواهيد در نامزد/همسر خود توليد احساس امنيت کنيد، باز شدن احساسي و عاطفي مطمئناً يکي از سريع ترين و مؤثرترين روش هاي آن است. در زير اشارات و گفته هاي بعضي از زن ها را در اين باره آورده ام.
چنانچه قرار باشد خود را رها کنم و احساسات آسيب پذير خود را فاش نمايم او نيز بايد مايل باشد درهاي قلب خود را باز کند و آسيب پذيري خود را پنهان نکند.در غير اين صورت احساس مي کنم که خود را تمام و کمال به لحاظ احساسي عريان و برهنه ساخته ام، اما او حتي کوچکترين خطري را نيز به جان نخريده است و هيچ چيز از رازهاي درون خود را «لو»نداده است.
هيچ چيز به اندازه ي هنگامي که شوهرم ترس ها، نگراني ها، ناراحتي ها و رؤياهايش را با من در ميان مي گذارد در من احساس نزديکي و صميميت ايجاد نمي کند. مي دانم اين کار چقدر براي مردها دشوار است. به همين دليل هر گاه با خود کلنجار مي رود و تنها مقدار ناچيزي از رازهاي درون خود را براي من فاش مي سازد، احساس مي کنم که واقعاً به من اعتماد داشته مرا دوست دارد. گويي من بهترين دوست او هستم.
يکي از چيزهايي که احساس ناامني را در من تشديد مي کند اين است که رازهاي درون خود را به مرد زندگي ام فاش ساخته باشم، اما او اين کار را نکرده باشد. احساس مي کنم که لخت و عريان شده ام اما او همچنان لباس هايش را بر تن دارد. و مرا آن قدر دوست ندارد که به من اعتماد کند.
چگونه و به چه روش هايي مي توانيد زني را به دنياي درون خود راه دهيد؟
*دخالت دادن او در تصميمات تان
*بيان کردن نيازها و خواسته هايتان به او
*در ميان گذاشتن سختي ها و ناراحتي هاي زندگي تان با او
*جويا شدن افکار و نظرات و احياناً توصيه هاي او
3-ما زن ها هنگامي که مردي ما را از عشق خود مطمئن مي سازد، احساس امنيت مي کنيم.
اخيراً دوستي به من خبر داد زوجي که از دوستان مشترک ما نيز بودند از يکديگر جدا شده اند. اين زن و شوهر هر دو پنجاه و هشت ساله بودند. دوستم گفت، «براي گون متأسفم. تام مي تواند پي زندگي خودش برود و با هر زني باشد که دوست دارد، اما اين کار براي گون به مراتب سخت تر خواهد بود چرا که اين روزها مردهاي هم سن و سال او دنبال زن هاي سي ساله مي گردند» هنگامي که گفته هاي او را شنيدم سريعاً به اين فکر افتادم که يکي از دلايل اين که زن ها در دنياي امروز کمتر از مردها احساس امنيت مي کنند نيز همين است. بيشتر اين چيز براي مردها جا افتاده است که در هر سني که باشند به وفور حق انتخاب دارند، اما به عقيده ي من زن ها هميشه با اين ترس و احساس ناامني زندگي مي کنند که مرد زندگي شان مي تواند به سادگي آن ها را ترک کند و زن ديگري جاي آن ها را بگيرد.
همان طور که قبلاً نيز گفتم ريشه هاي اين احساس ناامني به گذشته هاي باستان مربوط مي شود که حفظ حيات و بقاي زن ها تنها در گرو حضور مردي در زندگي شان بود. حتي امروزه و پس از گذشت هزاران سال اين نياز همچنان در ما زن ها به قوت خود باقي است و زنها هنوز شديداً به هر آنچه درروابط صميمي آن ها را تهديد کند از خود حساسيت نشان مي دهند. به همين دليل، معتقدم که زن ها به مراتب بيش از آنچه مردها تصور آن را مي کنند به آسايش خاطر روحي و احساسي نيازمندند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
*با کلمات و گفته هاي خود عشق و قدرداني خود را نسبت به او نشان دهيد.
*به او بگوييد که در زندگي خود به او نياز داريد و دلايل آن را نيز بيان کنيد.
*در اوقات ديگر نيز به لحاظ جسماني و فيزيکي ـ آن هم نه تنها پيش از رابطه ي جنسي ـ با او مهربان و با محبت باشيد.
*هنگامي که در رابطه اش با شما احساس ناامني مي کند، از او بپرسيد دوست دارد چه چيزي از شما بشنود تا نگراني هايش برطرف شوندـ آن هم نه تنها يک بار بلکه چندين بار.
*بيشتر به او زنگ بزنيد و به او خبر بدهيد که کجا هستيد يا چه کار مي کنيد تا او بداند که به او فکر مي کنيد .
زن ها ممکن است به دلايل مختلفي دچار احساس ناامني شوند. در زير چکيده اي از مواردي هست که ميان بسياري از زنها مشترک بود. زن هايي که پيش از نگاشتن اين مقاله با آن ها مصاحبه کرده بودم.
آنچه موجب احساس امنيت در ما مي شود: | آنچه موجب احساس ناامني در ما مي شود: |
تعهد، پاي بندي و وفاداري | لاس زدن و چشم چراني |
تعريف و تمجيد و تحسين | انتقاد و سرزنش |
ثبات قدم | تزلزل و بي ثباتي |
قابل اعتماد بودن | بي مسئوليتي |
ما را به پستوهاي درون خود راه دادن | رازهاي درون خود را پنهان کردن |
عشق و حرارت | قضاوت و محاکمه |
نزديک شدن | دوري گزيدن |
مکالمه و ارتباط | سکوت |
حل و فصل و رسيدگي به مسائل | انکار و نادیده گرفتن |
برنامه ريزي و وقت صرف کردن | ابهام و عدم قطعيت |
آسودگی خاطر | فقدان یا کمبود و پای بندی |
مردان عزيز: چنانچه نامزد/همسرتان مايل بود که فهرست خود را به شما نشان دهد به تمامي موارد آن به دقت فکر کنيد.چرا که اين موارد کليدهاي درک قلب او هستند.
منبع:رازهايي درباره زنان
/س