احساس بی نیازی و طغیان انسان
قرآن کریم می فرماید: "وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ . ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ"، "آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را میخوانید. (امّا) هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف میسازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قائل میشوند".[1]
انسان در دو وقت دچار غفلت می شود:
۱. وقتی نعمتی به او برسد.
۲. وقتی مشکل او برطرف شود.
وجه مشترک این دو در این است که هنگامی که انسان نعمت به دست می آورد خود را بی نیاز می پندارد، مشکلی که دچار آن شده بود آن را فراموش می کند و آرامشی که به خاطر برطرف شدن آن مشکل، نصیب او شده است، آن را نیز فراموش می کند.
فراموش کردن خودِ مشکل و نعمت آرامش دلیل بر این است که هنگامی که انسان مبتلا به رنجی می شود به خاطر ناراحتی خود جزع و بی تابی می کند و از روی ناچاری خدا را می خواند، وگرنه اکنون که از سلامتی، نعمت های گوناگون و قدرت اختیار بر استفاده از موهبت های الهی برخوردار است، چرا خداوند رحمان را یاد نمی کند؟ زیرا در حالت برخورداری از سلامتی و انواع نعمت ها، خود را بی نیاز می پندارد.
خداوند متعال در سوره علق می فرماید: "کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَىٰ . أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ"، "چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان طغیان میکند. از اینکه خود را بینیاز ببیند".[2]
انسان به این حقیقت توجه نمی کند که وقتی غرق در سلامتی و نعمت هاست، همه آنها را خداوند متعال به او ارزانی داشته است و همان خداست که برای او به آن نعمت ها تداوم بخشیده است و در اختیار او نگه داشته است.
مطلب مذکور را در قالب این مثال می توان بیشتر توضیح داد: وقتی شخصی یک مطلب پیچیده و دشواری را فهمید آن گاه خود را از عقل بی نیاز بپندارد و بگوید اکنون دیگر خود من می فهمم، عقل را نادیده گرفته و به مطلبی که فهمیده است ببالد! درحالیکه همان عقل است که اکنون به وسیله آن می فهمد و اگر عقل از انسان سلب شود آسان ترین مطلب را هم نمی تواند بفهمد.
انسان در دو وقت دچار غفلت می شود:
۱. وقتی نعمتی به او برسد.
۲. وقتی مشکل او برطرف شود.
وجه مشترک این دو در این است که هنگامی که انسان نعمت به دست می آورد خود را بی نیاز می پندارد، مشکلی که دچار آن شده بود آن را فراموش می کند و آرامشی که به خاطر برطرف شدن آن مشکل، نصیب او شده است، آن را نیز فراموش می کند.
فراموش کردن خودِ مشکل و نعمت آرامش دلیل بر این است که هنگامی که انسان مبتلا به رنجی می شود به خاطر ناراحتی خود جزع و بی تابی می کند و از روی ناچاری خدا را می خواند، وگرنه اکنون که از سلامتی، نعمت های گوناگون و قدرت اختیار بر استفاده از موهبت های الهی برخوردار است، چرا خداوند رحمان را یاد نمی کند؟ زیرا در حالت برخورداری از سلامتی و انواع نعمت ها، خود را بی نیاز می پندارد.
خداوند متعال در سوره علق می فرماید: "کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَىٰ . أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ"، "چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان طغیان میکند. از اینکه خود را بینیاز ببیند".[2]
انسان به این حقیقت توجه نمی کند که وقتی غرق در سلامتی و نعمت هاست، همه آنها را خداوند متعال به او ارزانی داشته است و همان خداست که برای او به آن نعمت ها تداوم بخشیده است و در اختیار او نگه داشته است.
مطلب مذکور را در قالب این مثال می توان بیشتر توضیح داد: وقتی شخصی یک مطلب پیچیده و دشواری را فهمید آن گاه خود را از عقل بی نیاز بپندارد و بگوید اکنون دیگر خود من می فهمم، عقل را نادیده گرفته و به مطلبی که فهمیده است ببالد! درحالیکه همان عقل است که اکنون به وسیله آن می فهمد و اگر عقل از انسان سلب شود آسان ترین مطلب را هم نمی تواند بفهمد.
پند گرفتن در دوران بیماری، به وسیله آرزوی سلامتی
انسان به نعمت های خداوند به قدری بی توجهی می کند که هنگامی که او از هر نظر از سلامتی برخوردار باشد درباره نعمت های الهی تفکر و توجه نمی کند، اما به محض اینکه نعمتی از او سلب شود یا احتمال سلب شدن نعمتی را بدهد، آن گاه به آن نعمت توجه می کند و در فکر ضرر کاهش یافتن یا سلب شدن آن نعمت فرو می رود و می گوید: ای کاش این چیز از من سلب نمی شد و اگر الآن این نعمت را داشتم چقدر باعث آرامش و شادمانی من بود. درحالیکه قبل از آن این آرامش و شادمانی وجود داشت ولی قدر آن را درک نمی کرد.
مثلاً وقتی آدمی دچار تب می شود و چند روز تب او ادامه پیدا می کند، به خاطر بیماری یک عضو چندین اعضای دیگر بدن او نیز مختل می شوند، در این هنگام آدمی آرزوی سلامتی می کند و بر دوران سلامتی حسرت می خورد.
اکنون درباره این حسرت مقداری عمیق تر تفکر می کنیم تا قدر نعمت های الهی را بیشتر بدانیم:
۱. وقتی آدمی سالم است آیا به سلامتی های مختلف جسم و روح خود فکر می کند؟
"یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ . الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ . فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَکَّبَکَ"، "ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت، و در هر صورتی که خواست تو را ترکیب نمود".[3]
۲. آیا در دوران سلامتی با فکر کردن درباره نعمت های متعدد الهی، شکر خدا را بجا می آورد؟
"ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ"، "سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید؛ و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ امّا کمتر شکر نعمتهای او را بجا میآورید!”[4]
۳. آیا در زمان سلامتی درباره نعمت های مختلف جدا جدا فکر می کند که مثلاً دو دست، دو چشم، دو گوش، زبان و سایر اعضای بدن من سالمند؟
"أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ . وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ"، "آیا برای او دو چشم قرار ندادیم، و یک زبان و دو لب؟!"[5]
۴. آیا آدمی در دوران بیماری فقط باید درباره بهبودی خود فکر کند یا باید از این بیماری درس معنوی نیز بیاموزد و به ابعاد دیگر آن نیز توجه کند؟
"وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ"، "چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید".[6]
۵. آیا درباره این مطلب نیز فکر می کند که مهم تر از رنج بیماری این نکته است که هنگامی که بهبودی یافت، از آن سلامتی در راه بجا آوردن دستورات الهی استفاده کند؟
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ..."، "ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را".[7]
۶. آیا به وسیله بیماری به سوی خداوند متعال متوجه شده است یا فقط درباره بیماری، شدت و ضعف، درد و رنج آن فکر می کند؟
"وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ"، "و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود".[8]
۷. آیا در دوران بیماری تصمیم گرفته است که وقتی بهبودی یافت برای رضای الهی اعمال خوب را بیشتر از قبل انجام خواهد داد و گناهان را ترک خواهد کرد؟
"وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّـهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ..."، "هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را میخواند و بسوی او باز می گردد؛ امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را می خواند از یاد میبرد و برای خداوند همتایانی قرارمیدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد".[9]
۸. آیا فقط نسخه پزشک را عامل بهبودی می داند یا معتقد است که خداوند متعال "هو الشافی" است؟
"وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ"، "و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا میدهد".[10]
مثلاً وقتی آدمی دچار تب می شود و چند روز تب او ادامه پیدا می کند، به خاطر بیماری یک عضو چندین اعضای دیگر بدن او نیز مختل می شوند، در این هنگام آدمی آرزوی سلامتی می کند و بر دوران سلامتی حسرت می خورد.
اکنون درباره این حسرت مقداری عمیق تر تفکر می کنیم تا قدر نعمت های الهی را بیشتر بدانیم:
۱. وقتی آدمی سالم است آیا به سلامتی های مختلف جسم و روح خود فکر می کند؟
"یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ . الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ . فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَکَّبَکَ"، "ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت، و در هر صورتی که خواست تو را ترکیب نمود".[3]
۲. آیا در دوران سلامتی با فکر کردن درباره نعمت های متعدد الهی، شکر خدا را بجا می آورد؟
"ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ"، "سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید؛ و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ امّا کمتر شکر نعمتهای او را بجا میآورید!”[4]
۳. آیا در زمان سلامتی درباره نعمت های مختلف جدا جدا فکر می کند که مثلاً دو دست، دو چشم، دو گوش، زبان و سایر اعضای بدن من سالمند؟
"أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ . وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ"، "آیا برای او دو چشم قرار ندادیم، و یک زبان و دو لب؟!"[5]
۴. آیا آدمی در دوران بیماری فقط باید درباره بهبودی خود فکر کند یا باید از این بیماری درس معنوی نیز بیاموزد و به ابعاد دیگر آن نیز توجه کند؟
"وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ"، "چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید".[6]
۵. آیا درباره این مطلب نیز فکر می کند که مهم تر از رنج بیماری این نکته است که هنگامی که بهبودی یافت، از آن سلامتی در راه بجا آوردن دستورات الهی استفاده کند؟
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ..."، "ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را".[7]
۶. آیا به وسیله بیماری به سوی خداوند متعال متوجه شده است یا فقط درباره بیماری، شدت و ضعف، درد و رنج آن فکر می کند؟
"وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ"، "و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود".[8]
۷. آیا در دوران بیماری تصمیم گرفته است که وقتی بهبودی یافت برای رضای الهی اعمال خوب را بیشتر از قبل انجام خواهد داد و گناهان را ترک خواهد کرد؟
"وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّـهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ..."، "هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را میخواند و بسوی او باز می گردد؛ امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را می خواند از یاد میبرد و برای خداوند همتایانی قرارمیدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد".[9]
۸. آیا فقط نسخه پزشک را عامل بهبودی می داند یا معتقد است که خداوند متعال "هو الشافی" است؟
"وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ"، "و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا میدهد".[10]