نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (1)
جنگ آسيايي با آسيايي ، به جاي جنگ آمريكايي با آسيايي
انقلاب اسلامي و بر هم خوردن معادلات سياسي امريكا
ايران در زمان محمدرضا پهلوي محور استراتژيك مقابله آمريكا و شوروي در خليجفارس بود و در عرصه رقابت شرق و غرب، در دهه 1960 و 1970 مهمترين سنگر جلوگيري از نفوذ اتحاد جماهير شوروي سابق به حوزه خليج فارس و آبهاي گرم اقيانوس هند به شمار ميرفت. ايران در محور استراتژي جلوگيري از نفوذ شوروي به حوزه جنوي منطقه قرار داشت. نقشي كه بيترديد غيرقابل جايگزين بود.
با ورود شاه به پيمان سنتو، سد دفاعي و كمربند امنيتي سياستخارجي آمريكا به دور شوروي كامل شد و ايران محور و مركز اين اتحاد نظامي قرار گرفت.
پيروزي انقلاب اسلامي و خروج جمهوري اسلامي ايران در 5 فروردين 1358 از پيمان سنتو ضربه بزرگي بر سياستخارجي آمريكا در رويارويي با ابرقدرت شوروي وارد آورد. خروج ايران از سنتو كه به انحلال اين پيمان انجاميد، نظام امنيتي و نظامي آمريكا را در جنوب غرب آسيا بر هم ريخت.
در دهه 1970 رژيم شاه به عنوان يكي از ستونهاي دوگانه و اصلي دكترين نيكسون در جنوب غربي آسيا عمل ميكرد. دكترين نيكسون عمدا بر پياه دو محور نظامي و مالي در منطقه استوار بود. بازوي نظامي آن، ايران و بازوي مالي آن عربستان بود.
هنري كيسينجر شديدا از اين دكترين حمايت ميكرد و نقش ژاندارمي و پليس منطقهاي شاه از اين دكترين نشأت گرفت. امريكا با استفاده از اين دكترين طي يك دهه 1970 با خروج انگليس از خليج فارس، به مقابله با توسعه طلبي شوروي پرداخت و شاه در تحقق اين دكترين مهمترين خدمتها را به آمريكا ارايه داد. حل مشكلات با رژيمهايي چون عراق (قرارداد 1975) سركوب جنبش انقلاب ظفار، ايجاد آرامش در حوزه شبه جزيره عربستان و بازنگاه داشتن آبراه هرمز و مهمتر از همه عدم مشاركت شاه در تحريم اعراب عليه اسرائيل، از جمله موفقيتهاي دكترين نيكسون بود. دكترين نيكسون بر پايه مشاركت كشورهاي متشكل در يك حوزه جغرافايي و سپردن نقش پليس امنيتي به يك پايه چند كشور مهم در آن حوزه، استوار بود.
خروج ايران از پيمان نظامي سنتو اتفاق سادهاي نبود كه براي آمريكا در حوزه رقابت با ابر قدرت شوروي، قابل اغماض باشد. زماني كه جمهوري اسلامي ايارن در 4 مهر ماه 1358 ( 26 سپتامبر 1979) دفتر مقر اصلي سنتو در تهران را براي هميشه مهر و موم كرد، امريكا با مشكل جدي در خصوص گسترش نفوذ توسعه طلبانه خود در منطقه روبرو شد و به ناگاه شوروي را در اين حوزه تنها يافت. تا قبل از اين تاريخ، شوروي خود را در برابر يك سد دفاعي غيرقابل نفوذ ميديد اما با كنار رفتن ايران، معبري در ميان كمربند امنيتي ايران ـ پاكستان و تركيه ايجاد شد و مجددا سياست توجه به حوزههاي نفتي جنوب، شوروي را وسوسه كرد واز سوي ديگر امريكا با حسرت شاهد حضور يك دولت قدرتمند مردمي در ايران بود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در حوزه منطقهاي ( جداي از تقابل شرق و غرب) سياست منطقهاي امريكا در حوزه خاورميانه، خليجفارس و يا به عبارتي ديگر جنوب غربي اسيا شديدا آسيب ديد. سياست خارجي امريكا حفظ حكومتهاي سنتي منطقه و رژيم سلطنتي اقتدارگرا بود. به زعم سياستمداران آن روز، ظهور ايدئولوژي اسلام انقلاب مهمترين خط و عامل تهديدآميز براي بر هم خوردن نظامهاي سياسي سنتگرا و ارتجاعي منطقه محسوب ميشد، زيرا نهضت انقلاب اسلامي ريشههاي عميق در ميان ملتهاي مسلمان منطقه داشت و موجب رشد جنبشهاي اسلامخواهانه بسيار قوي در برخي از كشورهاي منطقه از جمله عراق، لبنان، بحرين، عربستان، كويت و حتي تركيه گرديد. ظهور ايدئولوژي اسلام انقلابي به فاصله اندكي، ايدئولوژي ناسيوناليسم انقلابي( پان عربيسم) و سوسياليسم انقلابي را در منطقه با سرعت از ميدان مبارزات سياسي كنار زد و به عنوان مهمترين جايگزين ايدئولوژيهاي ياد شده مطرح گرديد. كاملا طبيعي بود كه انقلاب اسلامي ايران گسترش يابد و از مرزهاي جغرافيايي گذشته و منطقه را با جوش و خروش انقلابي روبرو سازد. اين در حالي بود كه امريكا دو دهه تلاش سياسي و نظامي كرده بود تا بتواند اين بخش از خاورميانه را تحت سلطه خود نگه دارد. اما در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامي همه چيز از بين رفت و بافتهها به يكباره پنبه شد. آمريكا نه تنها در مقابله با ابرقدرت شرق در خليجفارس عقب افتاده بود؛ بلكه اكنون با رشد جريان اسلامگرايي و پديد آمدن جنبشهاي اسلامي در ميان حاميان منطقهاي خود روبرو بود.
بنابر اين وضع از قبل بدتر شده بود. زيرا چنين احساس ميشد كه بلوك جديدي در ميان دو بلوك شرقي و غربي، در منطقهاي حساس و استراتژيك در حال ظهور است كه به بلوك كشورهاي اسلامي منجر خواهد شد و در صورت ايجاد يك اتحاد نظامي ـ اسلامي ميان چند كشور مسلمان، ديگر تهديد را نبايد از جانب شوروي، بلكه ميبايست از جانب ايران انقلابي تلقي كرد. در اين خصوص تحليل امريكاييها درست بود زيرا جمهوري اسلامي ايران بلافاصله پس از استقرار، قطع روابط همه جانبه با رژيم غاصب اسرائيل را اعلام و سفارت اسرائيل را به سفارت فلسطين تبديل نمود. ضمن آن كه ايران به جبهه پايداري اعراب، متشكل از سوريه، الجزاير، ليبي، و يمن نيز پيوست. شايان ذكر است كه امريكاييها در سال 1978، پيمان صلح كمپ ديويد را ميان مصر و اسرائيل به امضاء رساندند و در حالي كه در منطقه خاورميانه تحولات را به سمت يك نظام مبتني بر صلح امريكايي پيش ميبردند؛با پديد انقلاب اسلامي ايران شديدا شوكه شدند و با پيوستن ايران به جبهه پايداري اعراب ( خط مقدم جبهه) پيمان منطقهاي كمپ ديويد نيز با تزلزل اساسي روبرو شد.
به طور كلي انقلاب اسلامي ايران صحنه شطرنج سياسي خاورميانه را تغيير داد و معادلات منطقهاي را بر هم زد. وحشت امريكا در گام نخست در تركيه ظاهر شد؛ آنگونه كه در سال 1979 براي جلوگيري از رشد اسلاميگرايي در بين آحاد مردم مسلمان تركيه كودتاي نظامي به وقوع پيوست و نظاميان بار ديگر در اين كشور قدرت را در دست گرفتند.
اما در حوزه جغرافياي سياسي ايران، وقوع انقلاب اسلامي براي امريكا مصيبت بار بود. با پيروزي انقلاب كليه قراردادهاي استعماري با اين كشور لغو گرديد و دولت مقوت قرارداد كنسرسيوم را لغو و قانون استثماري كاپيتولاسيون كه ميان ايران و آمريكا در سال 1343 برقرار شده بود نيز ملغي اعلام شد. قراردادهاي تسليحاتي ايران و امريكا به حالت تعليق درآمد و صدها شركت امريكايي همراه با 35 هزار امريكايي مجبور به ترك ايران شدند.
در سال 1358، در منطقه حوادثي به وقوع پيوست كه در سياست خارجي امريكا تاثير بسزايي گذاشت. بيانيه مهم آيتالله سيدمحمدباقر صدر در تاييد انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام و اعلاميه دعوت مردم عراق به پيوست به ملت ايران و قيام عليه دولتمردان بغداد حاكي از اوضاع بسيار وخيم رژيم عراق در اوايل سال 1358 بود. قيام شيعيان بحرين واقعه ديگري بود كه در تابستان 1358 رخ داد.
مهمترين واقعه كه شديدا روابط ميان ايران و امريكا را تيره و تار كرد و ضربه كاري بر سياست خارجي امريكا وارد آورد، واقعه گروگانگيري كارمندان سفارت امريكا در تهران بود كه به تعبير حضرت امام(ره) به لانهجاسوسي مشهور گرديد. اسناد و مدارك موجود در سفارتخانه امريكا نشان داد كه امريكا همچنان تا 13 آبان 1358 به توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي مشغول بود. تسخير سفارت امريكا و تاييد حضرت امام (ره) از اين اقدام، يكي از مهمترين وقايع سياسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بشمار ميرود كه همانا از سوي حضرت امام خميني(قدسسره) انقلاب دوم ناميده شد.
واقعهاي ديگري كه به فاصله 50 روز پس از اين رويداد رخ داد، واقعه اشغال افغانستان توسط نيروهاي شوروي بود كه تقريبا بعد از واقعه گروگانگيري، براي دومين بار امريكا را غافلگير كرد. شوروي در 3 دي 1358 ( 24 دسامبر 1979) افغانستان را اشغال كرد.
علاوه بر شوكهاي سياسي فوق، يك حادثه در عربستان رخ داد كه هشدار جدي ديگري براي امريكا بود. در 29 آبان 1358( 20 نوامبر 1979) مسجد اعظم مكه ( مسجد الحرام) به اشغال گروههاي مسلح و مبارز اسلامي درآمد كه با كشتار و قلع و قمع بيرحمانه مبارزان، اين واقعه پايان يافت. چنانچه به رويدادهاي 22 بهمن 1357 تا اشغال افغانستان توسط شوروي در 3 دي 1358 نگاهي كوتاه داشته باشيم، در مييابيم كه امريكاييها قدم به قدم در منطقه خاورميانه با عقبنشيني سياسي از مواضع توسعهطلبانه خود روبرو بودند و بايد براي برقراري توازن استراتژيك و يا اهرمهاي بازدارنده در منطقه، استراتژي جديدي را تدوين ميكردند تا مجددا بر كنترل اوضاع فائق آيند.
در چنين شرايطي بود كه جيمي كارتر، رئيس جمهور امريكا در سوم بهمن 1358 ( 23 ژانويه 1980) دكترين خود را در خصوص تهديد شوروي نسبت به خليج فارس و منافع آمريكا در منطقه چنين اعلام ميكند:
«بگذاريد موضع خود را كاملا روشن كنيم: هر گونه كوششي به وسيله هر قدرت خارجي براي تحت كنترل درآوردن منطقه خليجفارس به منزله حمله به منافع حياتي ايالات متحده امريكا محسوب شده و چنين حملهاي با استفاده از وسايل لازم از جمله نيروي نظامي، دفع خواهد شد.»
كارتر در اين دكترين، با صراحت كامل، منطق زور را جهت مقابله با هر گونه تهديد و دفاع از منافع حياتي آمريكا در منطقه خليج فارس مطرح ميسازد. در واقع شناخت شرايط بينالمللي، منطقهاي و خاص رويدادهاي ايران و اعلام دكترين كارتر در سوم بهمن 1358، دقيقا ما را به ارتباط اين شرايط و وقايع، با جنگي كه در 31 شهريور 1359 با حمله عراق آغاز شد، رهنمون ميسازد. اين كه توسل به زور عليه هر كشوري كه امنيت حوزه خليج فارس را بر هم زند، چگونه، چه وقت و كجا صورت خواهد گرفت، نقطه آغاز براي پاسخ به يك پرسش اساسي است؛ و آن اين كه دكترين كارتر چگونه ميتواند با جنگي كه 7 ماه بعد به اجرا درآمد، مرتبط باشد؟
كارتر با اعلام اين دكترين، به يك كارگردان سياسي نياز داشت. اين دكترين در واقع تصحيح كننده دكترين نيكسون بود كه با وقوع انقلاب اسلامي به يكباره زيرورو شد. يكي از هدفهاي نيكسون در ارائه دكترين خود اين بود كه پس از جنگ ويتنام، امريكا هرگز خود را درگير جنگ مستقيم با كشورهاي جهان سوم به خصوص آسياييها نخواهد كرد، بلكه اين آسياييها هستند كه بايد با آسياييها بجنگند.
عراق و نقش جديد ژاندارمي
" رونالدواتز " و " روبرت نواك " نويسندگان روزنامه واشنگتن پست امريكا در سوم دي 1358 در سرمقابلهاي به اين موضوع اشاره كرده و نوشتند:
«مشاركت در خصومت با خميني، به طور رسمي روابط منجمد و سرد ميان بغداد و واشنگتن را گرم ساخته است.»
ريچارد نيكسون از سياستمداران اصلي كاخ سفيد در سالهاي 1358 و 1359 دقيقا به تبيين عملي دكترين كارتر پرداخته است و عامل اجراي اين دكترين را در حوزه خليج فارس معرفي ميكند. وي در كتابي كه خود در اوايل سال 1359 نوشت و بعد از آغاز جنگ عراق با ايران منتشر شد به نكات مهمي اشاره دارد كه نبايد به سادگي از آن گذشت وي در كتاب جنگ واقعي صلح واقعي مينويسد:
«چه كسي جاي ايران را ميگيرد؟... عربستان سعودي به اين پاسخ علاقهاي خاص دارد. عراق افراطي تندرو در حال حاضر نيرومندترين قدرت نظامي خليجفارس است قدرت نظامي عراق با معيارهاي مطلقا منطقهاي سخت مهيب است، عراق چهار لشكر زرهي و دو لشكر مكانيزه، با بيش از 3000 تانك روسي و فرانسوي و نيز وسايل نقليه زرهپوش جنگي به اضافه 4 لشكر پياده نظام، دارد. عراقيها حتي بدون حمايت بيشتر شوروي، به هيچ صدمه و آسيبديني ميتوانند به هر جايي كه تصميم بگيرند، وارد شوند. به كويت، عربستان سعودي يا به ايران. بخش بسيار اعظم منابع نفت نفت خام خليج فارس از مرز عراق چند كيلومتري بيشتر فاصله ندارد. در مناطق مجاور و نزديكي مانند ايران، كويت، عربستان سعودي، امارات متحده عربي، مزد و دستاورد حركت موفقيتآميز عراق به درون خاك يكي يا تمام اين مناطق، انتقال دارايي و ثروتي عظيم خواد بود. عراق اكنون عزمش را جزم كرده است تا بر خليجفارس استيلاي سياسي يابد. رژيم مستبد چپگراي عراق گرچه ضد امريكايي است، ولي تثبيت خداوندگاري روسها را بر خليج فارس نيز خواهان نيست و در نتيجه امكان دارد كه به تعديل موضع گذشتهاش متمايل گردد. از همين رو ما به حكم عقل و منطق، ميبايد در جستجوي روابطي بهتر با عراق باشيم.»
بايد توجه داشت كه كاخ سفيد از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولات عراق را دنبال ميكرد. صدام حسين در 26 تير 1358 در يك اقدام شبه كودتايي، حسنالبكر را كنار گذاشت و بالاترين پست رهبري را به دست گرفت. وي از زمان وقوع انقلاب اسلامي به عنوان معاون حسنالبكر سياستهاي ضد ايراني و اسلامي خود را علني ساخت. صدام حسين در نيمه سال 1358 ادعاي مالكيت سه جزيره تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي را عنوان كرد. سفير عراق در بيروت در 12/8/58 در مصاحبهاي با روزنامه النهار بهبود روابط ايران و عراق را منوط به تحقق شرايط زير نمود:
*الف ـ تجديدنظر در عهدنامه 1975 الجزاير بين دو كشور ناظر بر شطالعرب.
*ب ـ اعطاي خود مختاري به اقليت كرد و بلوچ و عرب در ايران.
*ج ـ خروج نيروهاي ايراني از جزيره تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي در خليج فارس.
كيث ملك لكلان در مقاله اختلافات ايران و عراق 80 ـ 1979 مينويسد:
«خطرات جنگ با عراق از همان روزهاي نخست، آينده جمهوري نوپاي اسلامي را تيره كرده بود. اكثر ناظران آگاه در سال 1979 بر اين اعتقاد بودند كه امكان يك درگيري شديد نظامي بين ايران و عراق وجود دارد. اين نتيجهگيري در دادگاه داوري دعاوي ايران و ايالات متحده در لاهه نيز در پرونده شماره 56 مورد تاييد قرار گرفته است. در راي دادگاه در اين خصوص آمده است: اگر چه پيشبيني جنگ بين ايران و عراق آنگونه كه بعدا رخ داد غيرممكن بود، ليكن هر كس كه با تاريخ روابط بين دو كشور، آشنا بود نميتوانست با توجه به شرايط جاري در آن زمان خطر اقدامات نظامي كه مستقيما جزيره خارك را نيز شامل ميشد، ناديده بگيرد.»
در اوايل سال 1358 عراق روابط خود با ايران را تقريبا رها كرد و روي كار آمدن صدام حسين روند رو به جنگ و تنش را افزايش داد. كيث مك لكلان در مقابله تحقيقي خود دقيقا نشان ميدهد كه نسبت به احتمال وقوع منازعه بين ايران و عراق از همان روزهاي اول پيروزي انقلاب آگاهي وجود داشت است.
ريچارد نيكسون در كتاب جنگ واقعي ـ صلح واقعي به طور اشكار از نيات و اهداف عراق عليه انقلاب اسلامي آگاهي داشته و اظهار نظرهاي وي، ناخودآگاهانه و يا صرفا به مثابه يك فرضيه در آن شرايط ( كه هنوز جنگ آغاز نشده بود) به شمار نميرود. نيكسون كه از مشاوران كارتر نيز محسوب ميشد، به نقش جايگزيني شاه اشاره دارد و ميپرسد "چه كسي جاي ايران را ميگيرد؟ " وي دقيقا در پاسخ به اين پسرش عراق را مثال ميآورد و به تشريح توانايي نظامي اين كشور اشاره ميكند و جزييات توانايي نظامي عراق را در چند ماه قبل از شروع جنگ بر ميشمرد. نيكسون در اين كتاب مينويسد:
«عراقيها حتي بدون حمايت بيشتر شوروي، بيهيچ صدمه و آسيبي ميتوانند به هر جايي كه تصميم بگيرند، وارد شوند به كويت، عربستان سعودي يا به ايران.»
در اين عبارت اولا نيكسون دقيقا به تمايل آمريكا در حمله عراق به يكي از اين سه كشور اشاره دارد. همچنين در آن زمان نيكسون آگاه بود كه دشمن درجه يك ايران، عراق بوده است و همه تحليلگران سياسي چنين برداشتي داشتند بنابر اين طرح حمله به دو كشور كويت و عربستان سعودي در آن شرايط كاملا منتفي بود و نيكسون براي اين كه با صراحت عراق را دعوت به حمله به ايران نكرده باشد اين دو كشور را ـ كه دقيقا در همان زمان روابط خود را با عراق تقويت كرده بودند و ديدارهايي نيز بين صدام حسين و ملك خالد انجام گرفته بود، ـ وارد تحليل خود كرده است تا از اتهاماتي از اين قبيل مبرا باشد.
جالب توجه آن كه ريچارد نيكسون در عبارتهاي بعدي خود به اهميت منابع نفتي مجاور مرزهاي عراق اشاره كرده و با ظرافاتي خاص حمله به اين مناطق را بسيار سودآور و موفق ارزيابي ميكند و در اوايل سال 1359 خواهان برقراري روابط بهتر با عراق ميشود.
نكته بعدي آن كه نيكسون به نقش ژاندارمي عراق در خليج فارس اشاره ميكند، وي مينويسد:
«كشور عراق در اولويت و مزيت سياسي منطقه خليج فارس قراردارد و با اين كه رژيم مطلقه و تندرو امروز عراق ضد امريكايي ميباشد، لي به هيچ وجه تحمل حضور روسها را در منطقه خليجفارس ندارد و در نتيجه امكان تجديد نظر در خط مشي و موضعگذشته اين كشور وجود دارد.»
ادامه دارد
منبع:http://www.farsnews.net
/س