نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (2)
روزنامه نگار امريكايي: صدام بر خلاف آيتالله خميني اهل معامله بود
بحران گروگانگيري و دو استراتژي امريكا
استراتژي دوم نيز حركت به سمت عراق جهت برقراري روابط مستقيم و يا غيرمستقيم بود. اما در اتخاذ استراتژي نخست، امريكاييها سخت متاثير از بحران گروگانگيري در ايران بودند. ايران خواهان استرداد شاه سابق بود و كارتر شديدا فشار قرارداشت. بعد از بحران گروگانگيري؛ برژينسكي، ا طراحان اصلي استراتژي نخست آمريكا، ابتكار عمل را در شوراي امنيت ملي آمريكا به دست گرفت و تقريبا از اين مرحله به بعد سياستخارجي آمريكا علنا تحت كنترل و اراده وي قرار گرفت.
در روز دوم گروگانگيري " كميته ويژه هماهنگي براي رسيدگي به اشغال سفارت " به رياست برژينسكي مشاور امنيت ملي تشكيل شد. وي در اين جلسات معاون كارتر در كميته ويژه به شمار ميرفت و هفتهاي چندبار، كميته جلسه داشت.
بنابر اين در نيمه دوم سال 1358 دو جريان به موازات هم در ايران پيش ميرفت. جريان اول شرارتهاي مرزي و ادعاهاي پي در پي مقامات بعثي عراق عليه ايران بود. و جراين دوم نيز اقدامات امريكا براي فشار به ايران براي آزادي گروگانها بود. ترديد نبايد داشت كه هر دو جريان در نيمه دوم سال 1358 و نيمه اول سال1359 مواضع يكديگر را در خصوص ايران، زير نظر داشتند و سير وقايع را دنبال ميكردند. در 21 آبان 1358 كارتر دستور قطع خريد نفت ايران را صادر كرد و در پي آن در 23 آبان 1358 كارتر دستور مسدود شدن داراييهاي ايران در كليه بانكهاي آمريكايي و شعب خارجي را اعلام نمود.
از مقطع گروگانگيري تا مقطع كودتاي نوژه يعني از 13 آبان 1358 تا 21/4/59 آمريكاييها با پيچيدهتر شدن بحران گروگانها، اقداماتي را عليه ايران به عمل آوردند. از جمله اين اقدامات قطع كامل روابط سياسي با ايران در 19 فروردين 1359 بود. در همين روز كارتر تحريم اغلب كالاهاي صادراتي و معاملات مالي با ايران را اعلام كرد و براي انزواي سياسي ايران، از همه متحدان سياسي اروپايي درخواست كمك كرد. در اين ماجرا برژينسكي بيشترين نقش را ايفا كرد. آمريكا شتابزده در 5/2/59 عمليات حمله به ايران را در منطقه طبس براي آزادسازي گروگانها به اجرا دآورد و از دهم خرداد ماه 1359، رسما تحريم اقتصادي آمريكا عليه ايران آغاز شد. در اقدام ديگري كودتاي نوژه كه با حمايت سازمان سيا به اجرا گذاشته شده بود در 20 / 4 / 59 با ناكامي روبرو شد. و طراحان اصلي كودتا دستگير شدند.
كاخ سفيد كه از طولاني شدن زمان گروگانگيري و شكست عمليات طبس و نوژه كاملا مضطرب و سر درگم شده بود، به وضوح ميديد كه صدام آمادگي لازم را براي هر گونه فشار به ايران دارد، زيرا صدام حسين از فروردين ماه 1359 كه مقارن با قطع روابط سياسي امريكا با ايران بود دست به يك سلسله تحركات مرزي زده كه نمونه آن در 12 فروردين 1359 بود. در اين روز و فرمانده كل ارتش عراق به فرمان صدام حسين به طور ناگهاني 4 لشگر مجهز مركب از چهل هزار تن از افراد خود را در طول نهصد كيلومتر فواصل نقاط مرزي مستقر ساخت و حالت تهاجمي به خود گرفت. اين جريان دقيقا مقارن آغاز محاصره اقتصادي ايران از سوي آمريكا بود.
علل نزديكي دو كشور عراق و آمريكا
اما از سوي ديگر امريكا به چنددليل نيازمند نزديكي به عراق بود. امريكاييها پس از حمله شوروي به افغانستانف فرصت چنداني براي حفظ منافع خود در خليجفارس نداشتند؛ زيرا ايران از دست رفته بود و افغانستان نيز تحت اشغال درآمده بود و از همه مهمتر اينكه عراق نيز با يك قيام مردمي اسلامي قدرتمند رو به تهديد و فروپاشي بود. تحمل اين وضع براي ابر قدرتي چون امريكا كه در مدت يكسال در يك منطقه فوق استراتژيك چنين ضرباتي را متحمل شده بود، بسيار مشكل مينمود بنابر اين آمريكاييها عراق را قدرت متعادل كننده در آن زمان تشخيص دادند.
نكته بعدي آنكه امريكا به دنبال اهرم فشاري بود تا با وارد ساختن فشار به ايران موجب آزادي گروگانها و يا حتي تغيير موضع سازش ناپذير حضرت امام و نهايتا قدرت يافتن جناح ميانهروها شود. عراق با توجه به سوابق و اختلافات مرزي با ايران از زمينه و آمادگي لازم برخوردار بود. نكته پاياني آنكه اساسا امريكاييها پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران در رقابت با ابرقدرت شوروي سابق به عراق توجه بيشتري كردند زيرا اگر عراق نيز در دام جبهه سرخ ميافتد ديگر در خاورميانه همه چيز از دست رفته بود.
اما صدام حسين نيز براي نزديكي به آمريكا دلايل متعددي داشت صدام حسين نيازمند آن بود كه نقش ويژه او در جهان عرب و خليج فارس به عنوان يك كشور قدرتمند به رسميت شناخته شود. نقش ويژه ژاندارمي در خليج فارس بايد با اعتبار كشورهايي چون عربستان سعودي و كويت كه به عراق با ترديد نگاه ميكردند، برقرار ميشد و اين شناسايي نيز عملي نبود مگر با تاييد كاخ سفيد از سوي ديگر صدام حسين با اتخاذ مواضع ضد روسي در سال 1358، براي رهايي از دام شوروي نيازمند كمك غرب و به ويژه امريكا بود. صدام حسين در سال 1358 به تدريج مواضع غربگرايانه در پيش گرفت و روابط خود را با عربستان و كويت در حالي كه به هيچ وجه آنها را به رسميت نميشناخت، تقويت كرد.
صدام حسين جهت معطوف ساختن نگاه غرب به سوي خود و برطرف ساختن برخي موانع در سال 1358 اقدام به اعدام گروهي از كمونيستها و نيز جمعي از مبارزان مسلمان كرد. دو هدفي كه همواره در استراتژي خاورميانهاي امريكا مطرح بود.
تئوري ظهور عراق جديد تقريبا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مطرح شد و روزنامههاي امريكايي مقالات بسياري در زمينه نقش عراق جديد به چاپ رساندند. كريستين ساينس مونيتور چاپ امريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران چنين مينويسد:
«دو ماه بعد از سقوط رژيم شاه جلسات متعدد و كاملا محرمانهاي بين سران حزب بعث در بغداد تشكيل شد كه در پايان به صدور بخشنامهاي به كلي محرمانه خطاب به رهبران و سران ان حزب منجر گرديد. در اين بخشنامه پس از تحليل اوضاع رژيم سرنگون شده پهلوي و اشاره به روابط آن با آمريكا و نقش شاه در دفاع از منافع غرب و ژاندارمي در خليجفارس تاكيد شده است كه با فرو ريختن نظام شاهنشاهي و در هم پاشيدن ارتش و تاسيسات آن، ايران قادر به انجام نقشي كه تاكنون به عهده داشته است نخواهد بود و بنابر اين تنها كشوري كه ميتواند با استفاده از اين موقعيت، خلاء ايجاد شده را پركرده و در مورد مسائل امنيت خليجفارس نقش اساسي را ايفا كند، عراق است و اين كار بايد با برنامهريزي و دقت و سرعت و مداومت كامل انجام گيرد... لذا براي شناسايي اين موقعيت جديد توسط دنياي عرب، حمله نظامي به ايران با وارد آوردن يك ضربه موثر، كه بنا به ارزيابي آنها به شكست ايران منتهي ميشود لازم ميباشد.»
روزنامه امريكايي فوق يك نسخه از اين سند را از محافل خبري بيروت به دست آورد و به چاپ آن اقدام كرد. همين روزنامه در مقالهاي در اسفندماه 1358به تمايل امريكا به ايفاي چنين نقشي از سوي صدام حسين اشاره دارد " مد تمكو " نويسنده اين مقاله در 26 / 11 / 1358 مينويسد:
«خواست رئيس جمهور كارتر براي يك اتحاد ضد شوروي در خاورميانه، احتمالا نوعي پاسخ تشويق آميز را از رژيم لفظا ضد امريكايي عراق كه هم پيماني با آن از همه غير محتملتر مينمود، دريافت داشته است. تلاش جاري عراق براي تحقق يك منشور پان عرب براي سالهاي 1980 بخشي از يك اقدام حمايتآميز براي امريكاييها نگريسته ميشود.»
صدام حسين در خرداد ماه سال 1359 نيز رسما بر تمايل عراق بر نقش ژاندارمي خويش در منطقه صحه گذارد و در ديدار با يك ميهمان بر جسته امريكايي كه هرگز نامش فاش نشد، گفت: چرا به جاي پايگاههاي خويش، ما را كمك نميكنيد تا از شر پايگاههاي شوروي در عدن خلاص شويم؟
ويليام دوال نويسنده امريكايي روزنامه كريستين ساينس مونيتور در مرداد ماه 1359 به نقش عراق در منطقه و تمايل امريكا به عراق دقيقا اشاره دارد و مينويسد:
«امريكا كه مايل است عراق به عنوان يك نيروي تثبيت كننده در خاورميانه جانشين ايران شود از اعتراض به فروشهاي هستهاي فرانسه به عراق خودداري كرده است.»
" كنت. آر. تيمرمن " محقق مشهور آمريكايي در كتاب سوداگري مرگ دلايل تمايل آمريكا به عراق را در سال1359 بررسي كرده و مينويسد:
"از اواسط سال 1980 به بعد، برژينسكي، صدام را نيروي متعادل كننده آيتالله خميني و قدرت او تلقي ميكرد كه مانع توسعه شوروي در منطقه است. تمايلات دوستانه امريكا نسبت به صدام از همين جا آغاز شد. از اين تغيير سياست امريكا نسبت به عراق در بغداد به گرمي استقبال شد، البته دلايل صدام با دلايل مشاوران كارتر كاملا فرق داشتند. صدام حسين معتقد بود كه اگر امريكا نقش عراق را به عنوان كنترل كننده ايران تندرو و بنيادگرا بپذيرد، او رهبر مقبول دنياي عرب خواهد شد... صدام ترديدي نداشت كه در صورت حمله به ايران، ايالات متحده از اقدام وي حمايت خواهد كرد.»
"جوديت ميلر "روزنامه نگار امريكايي نيويورك تايمز به بخش ديگري از علل تمايل آمريكا به عراق پس از انقلاب اسلامي ايران توجه دارد و مينويسد:
«سياست بازان امريكايي سالها بود بند بازيهاي ماهرانه صدام حسين را زير نظر گفته بودند. در آغاز اين آرامش خاطر وجود داشت كه او با دشمن بزرگ آمريكا يعني ايران به مخالفت برخاسته است. بر خلاف آيتالله خميني، صدام با همه قساوتهايش، آدمي به نظر ميرسيد كه واشنگتن ميتواند با وي معامله كند و با وجود نفرتي كه نسبت به رهبر عراق داشت، دولت آمريكا از بقاي اين رژيم استقبال ميكرد. هم در واشنگتن و هم در بغداد در سال 1979، وقتي آيتالله روحالله خميني در ايران به قدرت رسيد، احساس خطر شديد كردند.»
ترس از تهديد انقلاب اسلامي ايجاد يك كشور جايگزين به جاي رژيم شاه در منطقه و اقدام براي سرنگون كردن ايران انقلابي، سه عامل قوي در ايجاد چنين تمايلي بود.
امريكا و استراتژي تهديد نظامي عليه ايران
«بايد از براه انداختن موج احساسات ناسيوناليستي و قبيلهاي و كمك كردن به هر نوع جنبش و سازمان سياسي چپ يا راست در داخل ايران و مهمتراز همه شعلهور كردن آتش اختلاف و جنگ ميان ايران و كشورهاي همسايه كه اختلافات مرزي دارند استفاده شود.»
چنانچه از اين سند برداشت مي شود در مييابيم سازمان سيا اساسا پيش از واقعه گروگانگيري نيز درصدد براندازي و يا تغيير سمت انقلاب اسلامي ايران بوده است و حتي در سال 1358 متوجه دامن زدن به اختلافات مرزي ايران و عراق شده بود.
بايد افزود با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ناوگان پنجم امريكا در اواسط سال 1979 كار خود را در اقيانوس هند آغاز كرد و وسايل جنگي خود را در منطقه پراكند. اين ناوگان كليه تحولات منطقه را زير نظر داشت. اما بعد از بحران گروگانگيري اقدامات نظامي آمريكاب ه طور جديتر دنبال شد.
سناتور " جرج مكگاورن " در فروردين ماه 1359 اظهار داشت كه دولت كارتر بايد به اقدامهاي تازهاي از جمله حمله هوايي عليه تاسيسات ايراني مبادرت ورزد تا گروگانهاي امريكايي را آزاد كنند. " سايروس ونس " در اوايل فروردين ماه 1359 نيز اعلام كرد كه احتمال مداخله نظامي آمريكا در ايران را رد نكرده است.
يكي از مقامهاي كاخ سفيد نيز گفت: امريكا به بررسي عمليات نظامي از قبيل محاصره دريايي و هوايي ايران و احتمالا جنگ در بيابان پرداخته است.
اين در حالي بود كه در يك تقارن زماني، در فروردين ماه 1359، عراق 4 لشگر خود را در مرزهاي 900 كيلومتري با ايران مستقر كرد و تشنج مرزي بالا گرفت.
در 25 فروردين ماه، آمريكا قطع روابط سياسي را با ايران رسما اعلام و به دنبال آن تحريم اقتصادي عليه ايران نيز آغاز شد. وارن كريستوفر معاون وزارت امور خارجه وقت امريكا در يك مصاحبه تلويزيوني با " ايبيسي " اعلام كرد:
«چنانچه متحدين امريكا به تصميمات ايالات متحده مبني بر شركت در تحريم اقتصادي عليه ايران نپيوندند، ايالات متحده امريكا تصميمات ديگري از جمله يك سلسله عمليات نظامي عليه ايران اتخاذ خواهد نمود.»
سيل تبليغات حمله نظامي عليه ايران در حالي بود كه عراق نيز ادعاهاي خود را همزمان با شديدتر شدن موضع امريكا عليه ايران، سختتر مطرح ميكرد.
سايروس ونس وزير خارجه بر كنار شده امريكا بعد از واقعه طبس، به دستياران خود گفت كه :
«ميترسم كارتر طرحهاي نظامي تازه و خطرناكي در منطقه خليجفارس و به خصوص ايران داشته باشد.»
بعد از عمليات طبس، برژينسكي و پنتاگون در شوراي امنيت ملي امريكا راه حلهاي ديگري را بررسي كردند و مجددا طراحي عمليات ديگري از همان فرداي ناكامي عمليات طبس آغاز شد. روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز در ارديبهشت ماه 1359 بررسي چند طرح نظامي امريكا را فاش ساخت و نوشت:
«حكومت امريكا اكنون پس از شكست عمليات صحراي لوت، توجه خود را روي سه چاره نظامي خطرناكتر متمركز كرده است. اين چارهها شامل عمليات فرود در شرهايي كه گروگانهاي امريكايي در ايران در آنها توزيع شدهاند، مينگذاري بنادر نفتي يا بمباران پالايشگاههاي نفت ايران ميشود ... واشنگتن اميدوار است مجازاتهاي اقتصادي و ديپلماتيك عليه ايران فعالتر شود.»
اين روزنامه در ادامه به نكتهاي اشاره دارد و مينويسد:
«واشنگتن اميدوار است كه تحريمهاي اقتصادي و سياسي ايران بتواند در سايه تيرگي روابط ايران و عراق تاثير بيشتري داشته باشد. عدهاي معتقدند چشمانداز جنگ با كشوري نيرومند (عراق) شايد ايران را وادار سازد كه در سياست خود تجديدنظر كند.»
همزمان با رو به وخامت گذاردن روابط ايران و آمريكا و حل نشدن بحران گروگانها، امريكا به سمت درگيريهاي نظامي عليه ايران پيش ميرفت. " سايروس ونس " وزير خارجه اسبق امريكا ضمن نطقي در دانشگاه هاروارد با اشاره به بحران ايران و امريكا در خرداد ماه 1359 گفت:
«در هر حال بايد از به كار بردن راه حلهاي نظامي براي مسائل غيرنظامي دوري جست، زيرا قدرت نظامي هرگز نميتواند جايگزين ديپلماسي بشود.»
" ونس " همواره جناح تندرو در كاخ سفيد را تشويق به حل مسالمتآميز گروگانها ميكرد و در برابر وي جناح تندرو به رهبري " برژينسكي " با استفاده از تحريك افكار عمومي مردم امريكا ميكوشيد تا زمينه را براي يك اقدام نظامي ديگر فراهم سازد. مطبوعات نيز به اين موضوع دامن ميزدند. مجله نيوزويك چاپ امريكا در 22 / 4 / 1359 چنين تفسيري را انتشار داد:
«مسلما ايالات متحده براي احيا و ابقاي سلطه گذشتهاش از زور استفاده خواهد كرد، وقتي تحريكات دولت عراق در مرزهاي غربي ايران را مشاهده ميكنيم و همچنين پشتيباني امريكا از شاپور بختيار و ژنرالهاي فراري شاه را همراه با وسوسههاي از درون و برون عليه حكومت جديد ايران مينگريم، به نيتهاي ايالات متحده در جهت تمركز و افزايش نيروهايش در درياي عمان و اقيانوس هند پي خواهيم برد و البته ميتوانيم نتيجه بگيريم كه امريكا، دقيقا انقلاب اسلامي ايران را نشانه رفته است.»
اين تفسر از سه ديدگاه اهميت دارد نخست؛ عزم و اراده قطعي امريكا به حمله نظامي عليه ايران، دوم؛ توجه امريكاييها به لشكركشي عراق در مرزهاي ايران و سوم نيز؛ انتقال ذهنيت سياستمداران امريكايي به سطح نشريات امريكايي، عباراتي را كه نشريات امريكايي عليه ايران منتشر ميكردند، جداي از خطوط فكري حاكم بر كاخ سفيد و نيات دروني آنها نبود. آمادگي و حضور وسيع نيروهاي امريكايي در مرداد ماه 1359 چه دلايلي داشت؟ در اين ماه و ماه بعد از آن و حتي چند ماه اول شروع جنگ، خليج فارس عرصه تاخت و تاز ناوگانهاي امريكايي، روسي، فرانسوي و حتي انگليسي قرار گرفت. علت ورود ناوهاي امريكايي 2 ماه قبل از جنگ به خليجفارس و اقيانوس هند چه بود؟ آيا ناشي از اين احساس نبود كه در آينده نزديك در منطقه خليج فارس تحول جديدي ظهور خواهد كرد كه به مقابلههاي امنيتي نياز دارد؟ اگر پاسخ به اين پرسش مثبت است،پس آمريكاييها اطلاع وسيعي از واقع آتي داشتند.
ادامه دارد
منبع:http://www.farsnews.net
/س