قارچ‌های غربت

نوجوانی و جوانی، آغازهای بیشتری دارند، به خصوص جوانی که آغاز آن اثرگذاری و حساسیت بیشتری دارد.
دوشنبه، 8 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قارچ‌های غربت
انگار این رسم زندگی است که هر کس هر مرحله‌ای از زندگی خود را مهم ترین دوره تلقی می کند، انسان وقتی نوجوان است، تصور می کند در حساس ترین دوره زندگی اش به سر می برد. به جوانی می رسد، آن را مهم میداند و همین طور در هر مرحله درباره آغازهای زندگی به پایانها بیندیشد، به عنوان مثال، کسی که جوانی را مهم ترین دوره زندگی می پندارد، از پایان آن هراس دارد و به همین دلیل، مرحله بعدی زندگی را بدون آمادگی و آگاهی آغاز می کند. زندگی چرخه پایان ها نیست، چرخه آغازهاست.
 
این آغازها، فقط خاص شروع هر مرحله از زندگی نیستند، بلکه هر مرحله ای ممکن است شامل آغازهای متعددی باشد؛ آغازهایی که گاه قابل پیش بینی هم نیستند. نوجوانی و جوانی، آغازهای بیشتری دارند، به خصوص جوانی که آغاز آن اثرگذاری و حساسیت بیشتری دارد. هر اشتباه، ناشیگری، بی تجربگی، تصمیم، تجربه، دوستی و... می تواند زمینه ای برای یک آغاز باشد. اگر انسان با فکر آغازها زندگی کند، کمتر خسته می شود و حوصله اش سر نمی رود. اصلا دلیل اصلی اینکه بعضی زود از زندگی خسته می شوند، پایانی فکر کردن است. یک مادر تصور می کند: بعد از اینکه بچه هایش را بزرگ کرد و هرکدام از آنها را پی زندگی خودش فرستاد، دیگر به پایان زندگی و وظایفش رسیده است. آیا این گونه است؟
 
شما بیشتر به چه می اندیشید؟ به آغازها یا پایان ها؟ این دو مفهوم را به خاطر بسپارید: نگاه آغازی و نگاه پایانی. گاهی به مسائل و مشکلات زندگی با این دو مفهوم بنگرید. این کار به شما کمک خواهد کرد که نگرش های خود را اصلاح کنید. جوانی، آغازهای زیادی با خود دارد، آغازهای تلخ و شیرین، آغازهایی چون: عشق، ازدواج، دانشگاه، شغل، نگاه جدید به زندگی، شکست، بی پولی و سرگردانی. این آغارها برای همه پیش می آیند. برای هر کسی به نوعی و به تعداد متفاوت. مهم آن است که اولا، آمادگی مواجهه با هر آغازی را داشته باشیم و این آمادگی را کسب نماییم. ثانیا، بدانیم که بعضی آغازها قابل پیش بینی نیستند، مثلا عشق که بی خبر می آید، حتی ممکن است چند آغاز با هم به انسان روی آورند.
 
جوانی، خود یک آغاز است. آغازی که به صورت مستمر آغازهای دیگر را می آفریند و مجموعه ای طویل و به هم پیوسته از آغازها را فراهم می آورد. اگر جوانی در غفلت و سردرگمی طی شود، سرنخ آغازها از دست خواهد رفت و وقتی چنین شود، سردرگمی ها و رنج ها فزونی خواهد یافت. در یک نگاه کلی به زندگی، هر روز و هر طلوع خورشید یک آغار محسوب می شود. از این نظر، هیچ دو روزی مثل هم نیستند و هر روز، دنیایی نو و فرصتی تازه است.
 
در فرهنگ ما آغازها جایگاهی خاص دارند. شنیده اید که می گویند: در توبه همیشه باز است. مفهوم درونی این جمله چیست؟ این دعوت به آغاز است نه فقط یک آغاز، بلکه آغازهای چندین و چندباره. نمازهای روزانه و دعاها هم فرصت هایی برای آغاز هستند. ماه رمضان و شب قدر، فرصتی گرانبها برای یک تصمیم جدی و مقدمه ای بر یک آغاز بزرگ هستند.
 
تولد هر انسان، آغازی است شکوهمند و رؤیایی. گاهی در زندگی برای انسان فرصت هایی پیش می آید که تولدی دوباره را تجربه کند. تحولات و تغییرات شخصی گاه به قدری جدی و مهمند که انسان تصور می کند، دوباره به دنیا آمده است و راهی دیگر را باید آغاز کند. تغییرات فکری و عاطفی که از نوجوانی آغاز شده اند، می توانند در جوانی به یک تحول بزرگ شخصیتی منجر شوند. جوانی می تواند تولدی دیگر باشد. اما اگر جوانی با علافی و روزمرگی سپری شود، فرصت تولد از بین خواهد رفت و راه آغاز گم خواهد شد.
 
زندگی و جوانی، آغازهای زیادی دارند، اما اوج آغازها، تولد است. و تولد، آغازی شگرف و زیبا و فراموش ناشدنی است. جوانی هم می تواند یک تولد و آغازی بزرگ باشد، پس چرا معطلید؟ آغازها را شروع کنید تا به تولد برسید.
 
«جوانی» و «امید» این دو کلمه را کنار هم قرار دهید و درباره آنها بیندیشید، چه احساسی به شما دست می دهد؟ هر دو کلمه بوی طراوت و شادابی می دهند و نشان از نور و روشنایی دارند. امید، همراه جوانی است و جوانی همراه امید. هرگاه کسی از امید سخن می گوید، از جوانی مثال می آورد، انگار برای امید مصداقی بهتر از جوانی وجود ندارد. جوانی از نظر خیلی ها امیدبخش ترین دوران زندگی است. امید و نشاط در دوران کودکی نیز وجود دارند، اما امید و نشاط جوانی جدی تر و واقعی تر است.
 
امید می تواند و باید در همه زندگی جریان داشته باشد، اما در جوانی بیشتر ثمر می دهد. با این همه، آیا عجیب نیست که جوانی با امید غریبه باشد؟ چرا بعضی جوانها با امید قهرند و نا امیدی را به زندگی شان راه می دهند؟ اگر کسی در جوانی ناامید باشد، در مراحل دیگر زندگی از او چه انتظاری می توان داشت؟ اگر امید در جوانی سراغ آدمی نیاید، کی بیاید؟ زمانی که جوانان مبارزه جویی خود را از دست می دهند، دیگر امیدی برای آینده آنان وجود ندارد. عدم سرزندگی در جوانان در همه سطوح جامعه، به معنای مرگ و فنای نسل جوان است و زمانی که مرگ در پیش است، امیدی وجود ندارد. زمانی که نشاط، جوانی و امیدها از میان می روند، چه در فرد و چه در جمع، در آن هنگام وقت آن رسیده که مراسم سوگواری را تدارک ببینیم.
 
راستی جوان به چه دلیلی باید ناامیدی را به جای امید بنشاند؟ بحث مشکلات و محدودیت های اجتماعی به جای خود، ولی وظایف و تکالیف هر فرد در برابر خودش چه می شود؟ امید چه بدی دارد که به ناامید میدان میدهیم؟ از ناامیدی چه خیری دیده ایم که آن را رها نمی کنیم؟ خوش بین، نوری را که وجود ندارد می بیند. پس چگونه است که بدبین بایستی همیشه دنبال خاموش کردن آن نور باشد؟
 
چرا آینده روشن، خوب، مفید و رشد یافته نباشد؟ ما باید با این امید زندگی کنیم تا هر تصمیمی که میگیریم و هر عملی که انجام می دهیم، مارا به مسیر درست بکشاند، مسیر لازم برای کامیابی در زندگی. حتی اشتباهای ما ممکن است موجب خوش بینی باشند، زیرا آنها فرصت هایی برای هشیاری بیشتر فراهم می سازند.
 
منبع: دخترانه، مهدی نیک خو، مؤسسه بوستان کتاب،چاپ اول،قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.