نيم نگاهي به كتاب « زرد » مدرس (3)
مفهوم ارزشها
(پرورش و بهكارگيري استعدادها)
آن مرد بزرگ در مقابل اين حرفهاي كودكي نه ساله يكباره از جا جست پيشاني مرا بوسيد و گفت درست است درست است همينطوركه گفتي من هيچ نيستم و هر هيچ بودن مايه تعجب است، بعد رو كرد به پدرم و گفت تنها كسي كه در تمام عمر دانست من كيستم اين پسر شما است. به عقيده من كه اين بچه هم از همان هيچها خواهد شد سپس او و پدرم بحثي را درباره هيچ آغاز كردند كه هيچ برايم يك دنيا شد، ملاء آن روز ملانجات علي فعلي آزادگي را به من آموخت. در 9 سالگي مفهوم هيچ بودن را كه بالاخره در بحث او و پدرم به وارستگي رسيده بود آموختم. همه چيز داشتن و هيچ نداشتن و به اوج بينيازي رسيدن آفريننده قدرت و تهور است. ملانجاتعلي ما به اين مقام رفيع رسيده و هنوز هم درحالي كه اهالي اسفه كما و بيش قدرش را نميدانند مقام و منزلت خود را در دنياي آزادگي حفظ نموده است، او آزاد، سرفراز، مؤمن زندگي ميكند و آزاد هم ميميرد، وجود او و چند نفر ديگر در ديه اسفه موجب شده كه اين ده داراي مردماني آزادمنش، با ايمان، فعال و طالب علم باشد. اينها براي جامعه بركت و موجب اعتلاي روحاند، حالا به خوبي متوجه ميشويم كه ارزش وجودي ملاي گرانقدر اسفه، به مراتب بالاتر و ارزشمند از مدعيان متشرع و صاحب قدرت زمان است.»
ارباب علوم
انسان و عظمت ارزشهاي او
مقام و عظمت مدرس در عالم روحانيت به طور واقع و يقين در جهان علم و سياست پراكنده شد، و روحانيت اسلام را به درجهاي رسانيد كه خود من ناظر صحنهاي از آن بودم كما اينكه اين مرد بزرگ پاكدل را در محدودهي كارهايش ميشناختم و از نظرات علمي و سياسي او فقط در كار نمايندگيش مطلع بودم. زماني كه براي مطالعهي مجالس اروپا و تهيه لوازم مجلس شوراي ملي به اروپا رفتم، نمايندگان مجلس آن زمان فرانسه و بسياري از بزرگان علم و سياست را ملاقات نمودم. در يكي از جلسات يكي از اعضاي مجلس كه ترديد دارم رئيس مجلس بود يا نايب او طي نطقي مفصل و در اشاره به روابط تاريخي ايران و فرانسه عين اين جمله را بيان داشت كه نمايندگان مجلس ما بايد افتخار كنند كه زماني پارلمانترند كه سياستمداري توانا و فيلسوفي سياستشناس به نام «ال سيد مدرس» در ايران عضو برجسته پارلمان است و تصادفاً لفظ ال سيد كه همان السيد در زبان اروپاييان است، به معني قهرمان و بزرگترين مرد برجسته معني مي دهد،و من تازه در آنجا فهميدم كه مدرس چه شخصيت بيهمتا و بينظيري است. شايد همين مطلب هم رضاخان را به سختي آشفته و چندين بار به بهانهي چاپ نطقي غير رسمي در روزنامههاي فرانسه با اين كشور اظهار ناخشنودي نمود.اين يك رويداد تاريخي است و به احتمال قوي اسناد آن موجود است كه اگر محققي وقت صرف كند آنها را خواهد يافت و شايد در تاريخ همه پارلمانها چه در گذشته و چه در آينده بيسابقه باشد. 29
فرازي ديگر از كتاب زرد
«استعداد آموختن و فضليتهاي متعالي انسان در وجود همه كس به وديعت نهاده شده بايد اين استعدادها را شناخت و به كار گرفت جامعه بايد بداند در هر زمينهاي به چه علمي و چه تعدادي نيازمند است و طبق نياز خود جوانان خود را تربيت كند، اينكه ما راهها را براي آموختن محدودكنيم و تنها براي افرادي معين ميدان تعلم را باز گذاريم به حقوق انساني در جامعه اسلامي ستم كردهايم. دولتها مسئول فراهم نمودن وسايل كلي تعلم فرزندان جامعهاند چون آنان را براي حفظ موقعيت و اجراي برنامههاي خود به خدمت ميگيرند، كليه برنامههاي علمي كه امروز در دارالعلم و مراكز علمي جهان تدريس ميشود بايد در مدارس قديم و جديد ما هماهنگ تدريس شود، ميگويند مدارس و علوم قديمه يا عتيقه و مدارس جديد، اين جدا نمودن در حقيقت پاره پاره نمودن ريسمان علم است كه همه را به يك نقطه مشخص ميرساند و آن از ميان برداشتن جهل و در نتيجه فقر است، بزرگترين بلاي جوامع بشري هم همين فقر و جهل است، حالا دعواي ما بر سر اين است كه علوم جديد و مدارس جديد اشاعه كفر است و بدين وسيله نفي علم ميكنيم كه فراگيري آن در دين ما صريحاً مورد تأكيد قرار گرفته. طلاب علوم مدارس عتيقه و محصلين مدارس جديده بايد همه علوم را بخوانند، طلبه و آخوند ما اگر چند زبان خارجي را بلد نباشد علمش ناقص است، من هم ميدانم علمم ناقص است، زبان عربي زبان قرآن و دين من است زبان اعتقادي من است بايد بلد باشم،حسرت ميخورم كه چرا يكي دو زبان خارجي را تحصيل نكردم، علمم ناقص است بايد بفهمم آنها چه ميگويند، هر بار با سران تركان عثماني كه الحق در حق ما بدي كردند در نجف صحبت ميكردم مترجم نه مقصود آنان را به من حالي ميكرد و نه ميتوانست مقصود مرا به آنان بفهماند، علم همه ملل به درد ما ميخورد همه جا يك خانواده ميشود من صداي همه بزرگان دانش جهان را ميشنوم و يا خواهم شنيد بايد الفاظ آنان را بفهمم شايدحرفشان برايم سودمند باشد، بدش را رها ميكنم و خوبش را ميپذيرم، حالا اگر كسي بگويد آخوند را چه به دانستن لسان انگليس و يا فرانسه ويا جاي ديگر من قبول نميكنم، لباس من مربوط به انتخاب من و عقيده من و فرهنگ مذهبي من است اين برايم امتيازي و عزت شوكتي نيست لباس سلطان و هر سپاهي ديگر تعين او نيست لباس حرفه او است، با همين لباس كارگري و عملگي و هياري (روزمرد) كردهام و خدشهاي هم به اسلام و مقام علمي طلبگي وارد نشده است.
زماني كه مردم با ظلالسلطان اختلاف داشتند و من هم يكي از آنان بودم سه نفر در مدرسه روزي در درس حاضر شدند، رفتار و نشست و برخاست طلبهها معلوم است و ما آخوندها به خوبي ميتوانيم طلبه را از غيرطلبه تشخيص بدهيم، اين سه نفر آمدند و نشستند و با لباس نو و تميز وقتي از در مدرسه وارد شدند متوجه شدم كه بلد نيستند با نعلين تازه خريده و نو خود راه بروند، با اينكه به خوبي برايم روشن بود فرستادگان حاكماند و يكي هم ذوالمأموريتين بود بعد از خاتمه درس آنان را به خانه بردم در هشتي (دالان) نشستم نان و دوغ خورديم گفتم مأموريت شما به جاي خود خوب است يا بد من كاري ندارم، مربوط به خود شما است ولي حالا كه اينجا آمدهايد سعي كنيد چيزي هم ياد بگيريد. آنقدر ساده بودند كه خيال كردند من غيب ميدانم، گفتند چه كنيم ظل السلطان ما را ميكشد بايد به او از شما خبر بدهيم، گفتم من هم خوشحالم ولي بايد مطالب مرا كه ميگويم بفهميد تا بتوانيد به او خبر بدهيد. اينها كه من گويم چيزهائي است كه اگر درست به او بگوئيد او هم چيزي ميفهمد و به شما مرتبه و مقام ميدهد هر روز صبح بيائيد ميگويم برادرم و خواهرزادهام به شما درس بدهند اينكه بد نيست كار خودتان را هم بدون دغدغه انجام بدهيد مقداري هم برايم خريد كتاب و وسائل لازم ديگر ميگويم از موقوفات مدرسه به شما بدهند. توي انجمن ولايتي هم بيائيد آنجا هم چند نفر همقطار داريد، اينها ميآمدند و صبح در حجره سيدعلياكبر و ميرزا حسين درس ميخواندند و در پاي درس هم مينشستند كمكم ظلالسلطان را ول كردند و به درستي طلبه شدند روضهخوان شدند چيزهائي ياد گرفتند ايام محرم آنان را به جرقويه و ديههاي اطراف ميفرستادم و كارو بارشان گرفت از خبرچيني به روضهخواني رسيدند آدمهاي خوبي شدند. انسان انسان است، خوب است! نيازمندي و بديها او را از كار راست و درست منحرف ميكنند، خودخواهي آدم را ميبلعد، بهترين انسانها از بازار آشفته براي مردم استفاده ميكنند و بدترين مردم براي خود همينها در كار ساختن آسياب، حمام، كاروانسرا و ديگر بناهاي ديه اسفه مؤثر واقع شدند. يكي از آنها بناي خوبي بود ودر وقت طاق زدن هم عمامهاش را از سر بر نميداشت ميگفت آقا شما گفتيد اين لباس، لباس كار و زحمت كشيدن است و اضافه اينكه اگر پاره آجري بر سرم خورد عمامه نميگذارد سرم را بشكند.»
مدرس، از خبرچين و جاسوس دستگاه خونآشام ظلالسلطان و از قمه كش شرور، با دقت و برخورد اسلامي و انساني آدم ميسازد، او قابليت را در همه باور دارد. از نجفعلي تفنگچي گردنه بند آدمي درست ميكند امانتدار كه نامههاي او را هر زماني ودر هر لباسي با پاي پياده و نيم من نانخشك به اقصي نقاط كشور ميرساند.
حالا توجه به اين مرد را به حيوانات ملاحظه كنيد :
«روزي كه ساختن آسياب و حمام و كاروانسراي اسفه را شروع كردم قرار گذاشتم از 5 رأس الاغ و 2 قاطر و يك اسب گاري روزي بيش از 7 ساعت كار نكشند، 4 ساعت صبح و سه ساعت بعداز ظهر، بار آنها هم بيش از 15 من نباشد، هر شب به هر كدام پنجاه (ده سيرجو) همراه با علف تازه بدهند كسي به آنها چوب نزند درون پالانشان را كه با پشت آنها تماس دارد نمد بدوزند كه نرم و گرم باشد و پوست آنها را نيازارد.» 30
واقعاً انسان با خواندن اين مطالب در اين مجموعه از خود شرمنده ميشود و به اين اعجوبهي دوران تحسين ميكند، انصاف بدهيد، در همهي طول تاريخ چنين انساني سراغ داريد؟
«قرار گذاشتم به ملاحيدر علي تأكيد كردم از كليه كساني كه هر سال 5 بار گندم آرد ميكنند مطلقاًً كارمزد نگيرند، و درآمد آسياب را هم پس از مخارج لازمه آسياب و مزد آسيابان به مستحقان بدهند، آسيابان به اندازه احتياجش آرد بردارد و هر فقيري به در آسياب آمد محروم برنگردد، حق كاروانسراداري و شترخوان موقوف به كاروانها و شترداران است چيزي از آنها طلب نكنند.»
اين مرد همان مردي است كه در وصيتنامهي خود ميگويد زن و دو فرزند من حق ندارند ماهي دو تومان بيشتر خرج كنند و اگر زيادتر شد من راضي نيستم و به ملا حيدر علي كه وصي او است تأكيد ميكندكه به هيچ عنوان زياد از اين در اختيارشان نگذاريد.
شيوهي زندگي
حقوق جامعه
ارادهي شخصي، ارادهي اجتماعي
يا آن، كه اين يك تباين است و تباين ضدباضد نميشود، انتظار هم نبايد داشته باشيد كه يكباره به اصلاح همه امور برسيم، سالها بايد بگذرد كه امورات فاسد شده هزار ساله را درست كنيم و آن هم شرطش اين است كه اين هميسايههاي دلسوز ما راحتمان بگذارند و اين خاك خراب را برايمان باقي بگذارند و امنيت آن را هم به هم نزنند. بايد در فكر اين باشيم كه ملت ما از حكومت نترسد و حكومت از ملت وحشت نداشته باشد و هر دو به هم اطمينان داشته باشند و ايرانخواه و اسلامخواه باشند، سلطان حرف مجتهد را قول كند و مجتهد سياست سلطان را ناشي از اراده اجتماعي بداند. تا راه هم پيدا نشود امورات ما اصلاح نميشود. رسيدن به اين هدف هم اراده قوي و وقت زيادي ميخواهد.
بالاخره ما بايد در ميان دول جهان بيدار شويم و هوشيار شويم، تا جامعيت خود را كه از دست دادهايم باز به آن دست يابيم و آن را با همان صفات خلقي خود حفظ كنيم. هر ملتي و قومي به همان اندازه كه جامعيت خود را محترم بدارد و از آن صيانت كند بقاي خود را تضمين كرده است.»
جامعيت و قوميت
از همين جا مأموران آشكار و مخفي امپراطوري چند برابر شدند كه قدرتي كه قرارداد را بر هم زده بشناسند و معلوم بود كه از آن پس روحانيت اسلام مورد غضب انگليسها قرار خواهد گرفت و كمر به نابودي و تضعيف آنان خواهند بست. من خود وقتي در نجف با ميرزا صاحب فتوي اين مطلب رادر ميان گذاشتم تصديق كرد و قطرات اشك را در چشمانش ديدم و اين گريه در زماني بود كه انقلاب تنباكو به موفقيت و پيروزي رسيده بود، گفت سيد تو نگذار چنين اتفاقي بيفتد و با بيان او كارم سخت و صعبتر شد، بخاطر عظمت كار او سخنش برايم مهم بود وگرنه تكليف شرعي از طرف او برايم ساقط بود پيشنهاد مرجعيت راهم نپذيرفتم چون وظيفه شرعي خود را حفظ عظمت علماي اسلام تشخيص داده بودم.»
نگاه به افق آينده
نويسنده از آنچه گذشته كمتر به حيرت و تأسف و شيون مينشيند، نگران آينده و فريادگر فرداي انسانهاست، او معتقد است در سايه يك نظم و آزادي انساني خلاقيهاي فرهنگي و فضيلتهاي انساني جلوهي حقيقي خود را باز مييابد. او تلاش براي آگاه ساختن جامعه را مؤثرتر و برتر از جدال وجنگ براي نجات او ميشمارد.
«ملتي كه جاهل و ناآگاه است و به حقوق اجتماعي خودشناختي ندارد با هر انقلاب و جنگي از سلطه آزادش كني باز اندك زماني ديگر بخاطر جهلي كه نسبت به وضعيت زمان دارد خود را بزير سلطه ميكشد كودكي كه از تاريكي ميترسد خود را در پناه هر راهگذري قرار ميدهد بايد ترس را از اعماق دلش زايل كرد.»
آگاهي جامعه
هيچ مجتهدي تا آن زمان به اندازةي مدرس در آگاه كردن مردم به حقوق اجتماعي، سياسي خودشان نكوشيده است. او در سياسي نمودن عامهي مردم تلاش خستگيناپذير دارد و در اين راه هيچ فرصتي را از دست نميدهد، مجالس درس و به بحثهاي تكراري فقه و اصول اكتفا نميشد، ميدان مباحث فقهي، مذهبي، سياسي ـ اجتماعي بود، گواه آن هم همهي شاگردان او هستند. از مسائل فقهي برداشتهائي داشت كه شركتكنندگان در جلسات درس را به حقوق و تواناييهايشان واقف ميكرد.
براي او همه جا حوزهي درس و بحث بود و به همين لحاظ هم مدرس شد.
پایان.
پی نوشت ها :
29. هنوز براي ما مسلم نيست كه رضاخان از چاپ و انتشار چنين بياناتي راجع به مدرس آشفته و ناخشنود شده باشد. اختلاف و ناخشنودي رضاخان از دولت فرانسه كه واقعيت تاريخي دارد و اعتراض دولت ايران تا آنجا كه ميدانيم علل ديگري داشت.
30. يك «من» در اسفه و آن نواحي 6 كيلوگرم است و غالباً آن را «يكمن شاه» ميگويند و غالباً هر «بار» عبارت از 20 من است كه 120 كيلوگرم باشد. در اينجا 15 من وزني معادل 90 كيلوگرم ميشود كه از يك بار معمولي 30 كيلوگرم سبكتر است.
/خ