آزادى در قرآن کریم

نویسنده با تفكیك و تعریف آزادى فلسفى و آزادى حقوقى و تقسیم آن به آزادى معقول و نامعقول، نظریه اسلام را درباره این اقسام ذكر مى كند و با تبیین و رفع ابهام از پاره اى آیات در این زمینه، به بیان نسبت آزادى با قانون مى پردازد. در ادامه نیز به نكاتى درباره نسبت اختیار و برخى آیات كه به ظاهر دال بر نوعى جبر است اشاره مى كند. ما چند نوع آزادى داریم:
سه‌شنبه، 12 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آزادى در قرآن کریم
آزادى در قرآن کریم
آزادى در قرآن کریم

نویسنده : آیت الله محمد هادی معرفت




چكیده

نویسنده با تفكیك و تعریف آزادى فلسفى و آزادى حقوقى و تقسیم آن به آزادى معقول و نامعقول، نظریه اسلام را درباره این اقسام ذكر مى كند و با تبیین و رفع ابهام از پاره اى آیات در این زمینه، به بیان نسبت آزادى با قانون مى پردازد. در ادامه نیز به نكاتى درباره نسبت اختیار و برخى آیات كه به ظاهر دال بر نوعى جبر است اشاره مى كند.
ما چند نوع آزادى داریم:

1. آزادى فلسفى :

انسان اساساً آزاد آفریده شده است. این مسأله اى است كه هم فلسفه و هم عقلا و هم منطق قرآن آن را مسلم مى دانند. در روایتى، امیرمؤمنان به امام حسن(علیه السلام) مى فرمایند: «لا تكن عبداً لغیرك، فقد خلقك الله حراً; هرگز بنده كسى نشو; چون خدا تو را در آفرینش آزاد آفریده است». منطق اسلام همین است كه انسانها بالفطره خودشان حق انتخاب دارند و نباید چیزى را بر آنها تحمیل كرد.

2. آزادى حقوقى :

انسان این حق را دارد كه از تمام مظاهر حیات و طبیعت بهره مند شود، چنان كه در قرآن آمده است: «خلق لكم ما فى الأرض جمیعاً» یا «سخّر لكم ما فى السموات و الأرض جمیعاً». البته اینجا بحث است كه این حقوق و آزادى، مطلق است یا نه. تمام اختلافهایى كه بر سر مفهوم آزادى داریم، همین جاست.
از لحاظ حقوقى دو تعریف براى آزادى شده است:

الف) « الانطلاق من القیود »

یعنى اینكه انسان در تصرفاتش از هر تقیدى آزاد است;

ب) « امكان التمتع بالحقوق »

یعنى امكانات طورى در نظام فراهم شده باشد كه هركس بتواند به حقوق حقه خودش، مانند حق تعلیم و تربیت تا آنجا كه قانون مشخص كرده است برسد.
حال كدام یك از این دو معنا صحیح است؟
معناى اول اصلا معقول نیست. آیا امكان دارد جایى از دنیا بدون حد و مرز بتوانند هر كارى كه دلشان مى خواهد انجام دهند؟ خیر; چون تزاحم مى شود. اما معناى دوم معقول است; یعنى اینكه هر انسانى كه داراى حق مشروعى است بتواند از حق خود به نحو احسن و اكمل بهره مند شود. این معناى معقولى است كه تمام عقلاى جهان آن را مى پذیرند.
اگر پرسیده شود پس ارتباط آیه «لا إكراه فى الدین» با آیه اى كه مى فرماید غیر از اسلام دینى از فرد قبول نمى شود چیست، گفته مى شود «لا إكراه فى الدین» نمى خواهد بگوید كسى را اجبار در دین نكنید; این یك مسأله طبیعى در دین است.
لذا این آیه مى گوید كه دین چیزى نیست كه با چماق بشود به مردم باوراند و باید آن را با دلیل و برهان روشن كنید. آیه نمى گوید اسلام را عرضه نكنیم; بلكه مى گويد براى مردم ادله را روشن كنيد تا خودشان اسلام را بپذیرند. اما آیه «إنَّ الدینَ عند الله إلاسلام» و آیه «و من یَبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یُقبلَ منه و هو فى الآخرة من الخاسرین» مى خواهد بگوید كه بدانید دین پذیرفته پیش ما اسلام است. آن آیه مى گوید حقیقت، زوربردار نیست و باید دلیل اقامه كنید و این آیه مى گوید بدانید اگر غیر از اسلام دینى انتخاب كردید، در پایان كار متوجه مى شوید صحنه را باخته اید. این منطق قرآن، منطق عقلى است، منطق ارشاد است.
اگر پرسیده شود آیه «قل كلٌّ یَعمل على شاكلته» چگونه با اختیار سازگار است، پاسخ مى دهیم كه آیه مى خواهد بگوید رفتار انسان از صفات درونى انسان و ساختار درونى اش نشأت گرفته است. حال این ساختار ممكن است بر اساس آفرینش یا اختیار شكل گرفته باشد و قرآن نمى گوید كه این شاكله جبرى است; پس از این آیه مسأله جبر فهمیده نمى شود.
ممكن است پرسیده شود ادعاى شما این است كه آزادى ریشه در فطرت دارد; اما مى بینیم كه متفكران و فلاسفه بزرگ، نظیر افلاطون و ارسطو كمتر به این مقوله پرداخته اند و اگر به این مسأله پرداخته اند تحت عنوان جبر و اختیار بوده است، اما در آراى متفكران اسلامى، از آزادى حقوقى مدعاى شما كمتر اثرى مى بینیم. در پاسخ این سؤال مى گوییم شما ظاهراً اشتباه كرده اید. این مسأله كه انسان فطرتاً مختار است و خودش سرنوشت خود را تعيين مى كند از گفته هاى افلاطون و ارسطو است. این مسأله كه آزادى حقوقى از آزادى فطرى انسان نشأت گرفته است، گفتار تمام دانشمندان اسلامى است. البته عقیده من آن است كه بیشتر اندیشه هاى تابناك این متفكران و فلاسفه بزرگ، برگرفته از تعالیم انبیاست; زیرا حكماى یونان روى تعالیم انبیا مطالعه كرده اند. همچنین اگر پرسیده شود آزادى حق انسان است و آزادى یعنى حاكمیت انسان بر سرنوشت خویش; بنابراین جایگاه قانون كجاست، پاسخ مى دهیم حق در مقابل تكلیف است. حق چیزى است كه بر اساس فطرت یا طبیعت و یا سنت الهى براى انسان است و قانون نیز مرزبندى حقوق مى باشد. گاهى انسانها خودشان این مرزها را مشخص مى كنند و گاهى این مرزها با رهنمود شرع مشخص مى شود.
برگرفته از : مجله بازتاب اندیشه، شماره 1 و 2 
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط