تشرفی در مسجد كوفه
صـالـح عـادل , سـيـد مرتضى نجفى (ره), كه از صلحاء نجف اشرف بود و شيخ الفقهاء,شيخ جعفر نجفى را درك كرده و در نزد علماء به صلاح معروف بود, فرمود: در مـسـجـد كـوفـه با جمعى كه در ميان آنها يكى از علماء مبرز و بزرگ بود, حضورداشتيم وقت مغرب شد.
براى اداى نماز جماعت با آن عالم بزرگ , در فكر مقدمات نماز افتادم .
آن وقتها ميان موضع تنور در وسط مسجد كوفه , مقدار اندكى آب بود كه از مجراى قناتى مخروبه مـى آمـد و راه تـنگى داشت كه گنجايش بيش از يك نفر را نداشت .
به آن جا رفتم كه وضو بگيرم وقـتـى خـواسـتـم پـايـين بروم شخص جليلى را به هيات اعراب ديدم كه كنار آب نشسته و وضو مى گيرد, اما در نهايت طمانينه و وقار نشسته بود.
من براى رسيدن به نماز جماعت عجله داشتم كـمـى توقف كردم , ولى وقتى ديدم كه او به همان آرامش نشسته و نداى اقامه نماز هم بلند شده اسـت بـه خـاطـر آن كـه عـجـله كند, به او گفتم : مثل اين كه قصد ندارى با شيخ نماز جماعت بخوانى ؟ فرمودند: نه , زيرا او شيخ دخنى (ارزنى) است .
منظورش را از اين جمله نفهميدم و صبر كردم تا فارغ شد و رفت .
من هم رفتم ووضو گرفتم و با شيخ نماز خواندم .
بعد از نماز و متفرق شدن مردم, جريان را براى شيخ نقل كردم .
نـاگـاه ديـدم حالش دگرگون و رنگش متغير شد و در فكر فرو رفت بعد به من گفت :حضرت حـجـت (ع) را ديـده اى , ولـى ايشان را نشناخته اى .
آن حضرت از چيزى كه جز خداى تعالى كس ديگرى بر آن مطلع نبود, خبر دادند.
بدان كه من امسال در رحبه ارزن كاشته بودم ( رحبه موضعى در غـرب درياى نجف است كه به خاطر رعايت نكردن باديه نشينان معمولا محل ترس است ) وقتى ايـسـتـادم و نماز را شروع كردم به فكر آن زراعت افتادم و غصه آنها مرا از حالت نماز واداشت , لذا حضرت از وضع من خبر دادند.
منبع: کمال الدین، ج 2, ص 107
/س
براى اداى نماز جماعت با آن عالم بزرگ , در فكر مقدمات نماز افتادم .
آن وقتها ميان موضع تنور در وسط مسجد كوفه , مقدار اندكى آب بود كه از مجراى قناتى مخروبه مـى آمـد و راه تـنگى داشت كه گنجايش بيش از يك نفر را نداشت .
به آن جا رفتم كه وضو بگيرم وقـتـى خـواسـتـم پـايـين بروم شخص جليلى را به هيات اعراب ديدم كه كنار آب نشسته و وضو مى گيرد, اما در نهايت طمانينه و وقار نشسته بود.
من براى رسيدن به نماز جماعت عجله داشتم كـمـى توقف كردم , ولى وقتى ديدم كه او به همان آرامش نشسته و نداى اقامه نماز هم بلند شده اسـت بـه خـاطـر آن كـه عـجـله كند, به او گفتم : مثل اين كه قصد ندارى با شيخ نماز جماعت بخوانى ؟ فرمودند: نه , زيرا او شيخ دخنى (ارزنى) است .
منظورش را از اين جمله نفهميدم و صبر كردم تا فارغ شد و رفت .
من هم رفتم ووضو گرفتم و با شيخ نماز خواندم .
بعد از نماز و متفرق شدن مردم, جريان را براى شيخ نقل كردم .
نـاگـاه ديـدم حالش دگرگون و رنگش متغير شد و در فكر فرو رفت بعد به من گفت :حضرت حـجـت (ع) را ديـده اى , ولـى ايشان را نشناخته اى .
آن حضرت از چيزى كه جز خداى تعالى كس ديگرى بر آن مطلع نبود, خبر دادند.
بدان كه من امسال در رحبه ارزن كاشته بودم ( رحبه موضعى در غـرب درياى نجف است كه به خاطر رعايت نكردن باديه نشينان معمولا محل ترس است ) وقتى ايـسـتـادم و نماز را شروع كردم به فكر آن زراعت افتادم و غصه آنها مرا از حالت نماز واداشت , لذا حضرت از وضع من خبر دادند.
منبع: کمال الدین، ج 2, ص 107
/س