5-2-3) حدیث بودن قرآن در معرفت خدا
پس سنخ حکمت و هدایت قرآن غیر از سنخ حکمت و هدایت بشری است و دومی برای آن ممتنع است؛ در نتیجه آوردن کلامی مثل آن نیز ممتنع و محال خواهد بود. حکمت و هدایت قرآن... عیناً تذکّر به کسی است که بندگان او را به فطرتشان می شناسند و هنگامی که از وسائل مادّی ، منقطع می شوند و به الجاء و اضطرار می رسند و همه اسباب مادی از بین می رود ، او را می یابند . این عین حضور در مقابل پروردگار عزیز و بلند مرتبه ، رسیدن به مقام حضور او ، یافتن و معرفت او به خود او و عین روشن شدن به نور عرش خداست . این است معراج برای لقای خداوند و بالارفتن در درجات معرفت او تا بی نهایت . و این است کشف حقایق اشیاء به نور خدای تعالی . این حکمت و هدایت جدیدی است که با سنخ حکمت و هدایت بشری تباین دارد. به همین جهت ، خدای بلند مرتبه این قرآن و کتاب مبین را به «احسن الحدیث» توصیف کرده است .
میرزا مهدی اصفهانی سپس با استناد به آیه ی30 سوره روم و آیه ی 172 سوره اعراف ، قرآن را پایه گذار تذکّر به اموری می داند که مردم ، آن امور را بالفطره می شناسند. ایشان با استفاده از کلام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه ی اول نهج البلاغه ،مراد از میثاق را تبیین می کند و می افزاید :
بسا آیات صریح در تذکر به کسی که [بندگان] او را در بأسا و ضرّاء می شناسند. و قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) عالم را پر کرده است که :«هر مولودی بر فطرت متولد می شود.»(24:ص331؛39:ج2 ، ص13) و دعوت قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) به سوی کسی که الله نامیده می شود[فراوان است]. این کلمه [یعنی الله]. در لغت عرب برای کسی وضع می شود که خلق در مورد آن در وله و حیرت اند و [در
عین ] اشتیاق به او ، از او برحذر وترسان اند.(نک.1:ج1،ص62؛5:ج13، ص467-469؛ 36:ج4،ص290)
ایشان سپس با روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) این معنا را محکم می سازد(24:ص231:11:ج1، ص231) و می گوید:«الله» در فارسی به معنای «ذات» حیرت انگیز و خشیت آمیز» است. آن گاه امری به نمازهای یومیه و تکبیر و تسبیح و تهلیل و صلوات را تذکری به خدای معروف فطری بشر معرفی می کند.
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دلیل تحیر و خشیت بندگان را «مفهوم و معقول نبودن خدا در عین عیان بودن او» می داند و چنین معرفتی را که خارج از عقل و علم و فهم است ،معرفت الله بالله می نامد. ایشان ـ بدون اینکه اشکال منکران عالم عهد و میثاق مبنی بر عدم اطلاع افراد بشر از وجود چنین عالمی را طرح کند(نک. 41:ص53)ـ در پاسخ این اشکال می فرماید:
نحوه ی تذکر به کسی که بشر او را به فطرتش می شناسد، در آیات ظاهر است؛ در حالیکه در روایات تصریح نشده که علت [وجود] عالم عهد و میثاق ، تذکر بشر به آن عالم است... زیرا مولای ما امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:«پیامبرانش را پشت سر هم فرستاد تا میثاق فطرت او را از آنها بطلبند و ایشان را به نعمت فراموش شده خود، تذکّر دهند.» و آن حضرت ـ که روحم فدای او بادـ نفرمودند:«تا عالم عهد و میثاق را برای مردم یادآوری کند.» پس تذکّر [انبیاء و حجج الاهی] به نعمت معرفت است نه رؤیت [عالم عهد و میثاق]؛ چرا که نصّ روایات ، فراموشی رؤیت و اثبات معرفت در قلوب است.(نک 8:ج1 ، ص376و 438 ؛ 40:ج5 ، ص237)
مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی اشتغال قلوب به توهمات و توصیفات عقلی را مایه احتجاب مردم از معروف فطری خود می داند ودر باب علت عدم تذکر برخی از مردم می فرماید:
و اما علت عدم تذکر برخی از مردم به کسی که او را به فطرت خود می شناسند،در روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله صریح است[که فرمود]:«هر مولودی بر فطرت
متولد می شود؛اما والدینش او را یهودی ،مسیحی و مجوس می کنند .»برای هرعاقلی ،روشن است که اگر دوست نزدیکی داشته باشد و او را بشناسد ،سپس مدت زیادی از اوجدا شود تا اینکه به کلی او را فراموش کند،چنانچه مجدداًبا او برخورد کند،می داند که او همسایه و دوستش است؛هر چند همه ی جهات او را به یاد نیاورد .و لیکن اگر به کسی دیگر توجه کند،با این عقیده که آن غیر،دوست و رفیقش است و همش را در توجه به غیر قرار دهد.در این صورت،حتی اگر با دوست نزدیک و واقعی خود همنشین شود،باز هم شناخت او ممتنع خواهد بود .زیرا نفس وی متوجه دیگری است و معتقد است که آن دیگری دوست و رفیق دائمی اوست نه غیر او.و این علت عدم تذکر مردم است و به پروردگارشان ؛زیرا او را در قلب و عقل خویش به اوصاف و توهمانی وصف می کنند که با پروردگار بلند مرتبه در تناقض است.
ایشان پس از بیان این نکته ی دقیق،راه وجدان خدا را پاکسازی توهمات و تصورات ذهنی مردم بیان می دارد.انبیاء و رسولان با یادآوری آیات و علامات مقدس و تذکر به علو خداوند از توصیفات و توهمات بشری ،مردم را به سوی خدا هدایت می کنند و بندگان را به خدای معروف فطری تذکر می دهند.
مرحوم اصفهانی سپس در مورد سر اختلاف بندگان در تذکر به خدای تعالی می فرماید:
به خاطر این سراست که مردم در تذکر به خدا مختلف اند: هر کس بر فطرت اولیه باشد ، از آن جهت که کسی چیزی نشنیده و قلبش به چیزی معتقد نشده ، به محض تذکر به خدا ، متوجه او می شود و او را می شناسد و می یابد.[اما] کسی که چیزی [غلط]شنیده باشد و به واسطه ی صورت و صفتی ، به صانعش معتقد شده باشد ، ناگزیر به دلیل خروج از فطرت اوّلیه خود، محتجب می شود. پس آنچه برای عالم واجب است ، اوّلاً اقدام به تزکیه قلب ، رفع موهومات و تصورات ، پیرایش معلومات از نفس خویش و بازگرداندن فطرتش به حال اوّلیّه است؛ آن گاه تذکر و توجّه به پروردگار عزیز و بزرگ را برعهده دارد.
ایشان برای نشان دادن احتجاب مردم به موهومات ، به آیات فراوانی از قرآن
کریم استشهاد می کند؛ از جمله : فصلت(41)/22 و 23 ؛ بقره (2)/284؛آل عمران (3)/29؛ ملک (67)/13؛قاف (50)/16 ؛ نساء(4)/108 و... سپس در مورد تذکر به خدای تعالی پس از محو موهومات و صحو معلومات ، می فرماید:
این عین رسیدن به حضور خدای تعالی ، معرفت به او ، روشن شدن به نورعرش خدا ، باز شدن باب معراج برای رؤیت و لقای او و کشف حقایق اشیاء به نور اوست .این حکمت الاهی است و خدای بلندمرتبه ، به ذات خود ، خود را در علو و قدسش می شناساند و به ذاتش برای ذات خود و کلام خود رسول خود شاهد است.
به اعتقاد مرحوم میرزا ، پس از وجدان خدا و درک علوّ او از مفهوم و معقول بودن، برای هر بنده ای به حکم عقل و شرع ، واجب است که حرمت حضور خدا را نگاه دارد و به وظایف بندگی خویش ، بپردازد . پس از وجدان خداوند ، روشن می شود که بحث ونظر در اثبات ذات و کمالات خدای تعالی از طریق علوم بشری ، گمراهی آشکار است و طلب معرفت خدا از طریق ریاضت ، سفاهت و جنون است. خدای تعالی خویش را شاهد بر خود و کتاب و رسولش معرفی می کند و در قرآن می فرماید:
شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لااله إِلّاهُوَ.(آل عمران (3)/18)
خدا گواهی می دهد که جز او خدایی نیست.
لکِنِ اللهُ یَشهَدُ بِما أَنزَلَ إِلَیکَ أَنزَلَهُ بِعِلمِهِ وَ المَلائِکَهُ یَشهَدُونَ وَ کَفی بِاللهِ شَهِیداً.(نساء(4)/166)
لیکن خدا بر آنچه برای تو فرستاده ، گواهی می دهد که به علمش فرستاده و ملائکه نیز گواهی می دهند و گواه بودن خدا کافی است.
قُل أَیُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَهً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم.(انعام(6)/19)
بگو گواهی چه کسی از همه برتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است.
کدام شهادت بالاتر از شهادت خدای تعالی به ذات و کلام و رسول خود است؟
تجلی خدا به ذات خود در کلامش ، تاریکی علوم و معارف بشر را آشکار می سازد . ندای فطرت قرآن مجید مبنی بر وجدان خداوند و رسیدن به حضور پروردگار بلند مرتبه ، به واسطه تذکّر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به روشنی ، گواه آن است که معارف قرآن ، سنخ جدیدی از معرفت است واین کلام همواره تازه و جدید و بهترین سخن نور و حق مبین است.
5-2-4) حدیث بودن قرآن در اثاره ی عقول
خدای تعالی قرآن مجید را نازل فرموده و آن را یادآوری برای نور عقل همه اهل عالم قرار داده است... و[به واسطه قرآن] بندگان را به آیاتی تذکر داده که به نور عقلشان ظاهر است...آنها را به منکرات و معروفات عقلی و حسن و قبح افعال است ـ که به نور عقل ظاهر است ـ تذکر داده است . نیز آنچه را به واسطه نور عقل ظاهر است ـ مثل وجوب شکر ، تسلیم ، انقیاد ، تواضع و خضوع در مقابل صانع و ربشان ـ یادآور شده است و قبح تکبر ، استکبار ، جحود ، عناد ، روی برگرداندن ، سبک شمردن و اهانت به پروردگار را یادآور شده است و به استحقاق عقوبت ـ که به نور عقلشان ظاهر می شود ـ تذکر داده است.
از نظر مرحوم میرزا ، قرآن عقول بندگان را اثاره می کند ؛پس برای کسانی که از احکام عقل ، نافرمانی می کنند، چیزی جز حسرت و خسران نیست و این اثاره ، بر طغیان و کفر آنان می افزاید و موجب هلاک ابدی آنها می شود ؛ اما از سوی دیگر ، همین قرآن برای پیروی کنندگان از نور عقل ، بشارت و رحمت است.
قرآن ، خود را تذکره و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را مذکر شناسانده است . بدیهی است که قرآن مجید و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) کسانی را جز عقلاء و صاحبان خرد ، مخاطب قرار نمی دهند . قرآن مجید در موارد فراوانی ، به نور عقل و احکام آن تذکر می دهد و به آن احتجاج می کند. تذکرات پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) به نور عقل ، حقیقت عقل ، بدو
خلقت آن ، حجّیّت آن و جنود آن در کتب روایی فراوان است . این تذکرات ، ارشاد به نور معصوم الذات است؛ زیرا حیث ذات عقل ، نور و روشنایی است . مرحوم میرزا اموری را بر می شمارد که به نور عقل ، روشن می شوند و قرآن و روایات به آنها متذکر شده اند. برخی از این امور عبارت اند از :1. حسن و قبح افعال .2 . قدرت و اختیار انسان. 3. نیکیها ، بدیها ،واجبات و محرمات عقلی (اثاره ی نور عقل در مهمات احکام).4. استحقاق عقوبت و مذمت به هنگام معصیت .5. تذکر به آیات نعمتهای الاهی به واسطه وجدان و فقدان آنها . 6. ولایت الاهی و مشروعیت خلافت به واسطه ی اعطای خداوند. 7. تاریکی و گمراهی معارف بشری و قرار گرفتن بشر در این تاریکیها و گمراهیها . 8. علوّ و قدس حق تعالی از نسبت افعال قبیح به او .
ایشان می فرماید:
هدایت و رحمت ، مخصوص کسی است که از این حجت باطنی اطاعت کند ؛ در حالی که عصیان کسی که از عقل نافرمانی می کند ، او را به سمت کور باطنی می برد . خدای تعالی می فرماید : «بگو آن را روح القدس به حق ، از جانب پروردگارت نازل کرده است تا مؤمنان را ثابت قدم گرداند و برای مسلمانان هدایت و بشارت باشد». (نحل (16)/102) و می فرماید :«ما قرآن را بر تو فرستادیم ؛ روشن کننده هر چیزی و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.»(نحل (16)/89) و می فرماید :«بگو قرآن برای مؤمنان هدایت و شفاست . و کسانی که ایمان نمی آورند ،در گوشهایشان سنگینی است [و قرآن برای آنها ثمری جز] کور باطنی ندارد.آنها [همچون کسانی هستند که] از راه دور صدا زده می شوند.» (فصلت (41)/44) پس با توجه به آنچه ذکر کردیم ، روشن شد که صریح قرآن مجید ، تذکر به حجت باطنی و احکام آن است وبرای اطاعت کنندگان از نورعقل ، بشارت و برای مخالفت کنندگان از آن، انذار است. پس قرآن ، حکمت و هدایت الاهی و جدید است که روش آن ، حکمت و هدایت بشری را نقض می کند و[در نتیجه،] همواره جدید، با طراوت و خرم است.
6. تناسب اعجاز قرآن با رسالت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم)
قرآن یعنی علم و حکمت و معارف الاهی و فصاحت و بلاغت آن ـ که در اعلا درجه است ـ بالاترین لباس زیبایی است که بر قامت علوم و معارف الاهی پوشانیده و لکن تحدی به علوم و معارف است نه به فصاحت و بلاغت ؛ زیرا تحدّی به فصاحت و بلاغت ، در مقابل شعر امرؤ القیس و لبید و صاحبان قصائد سبعه ی معلقه و احزاب آنهاست ؛ لکن کمال احتیاج بشر به علوم و معارف الهیّه و ترقّی علوم و معارف بشری از زمان حکماء یونان إلی زماننا هذا و إلی آخرالدهر ـ که روز به روز ـ به سخنهای مختلف و مذاهب متشتّت از بشر ظهور می یابد ـ با نهایت وضوح ، به ما می فهماند که بزرگ ترین شأن پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم) همانا معارضه به علوم و معارف و حَکِم است ؛ در مقابل علوم بشری... و تحدی و تعجیز بشر به کسوتِ الفاظ قرآن ، برای شخص خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله وسلم) با علوم و معارفی که قرآن خود را به آن معرفی کرده ، تنزل رتبه ی حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم) و قرآن مجید است . و نسبت نقص و ظلم است که قرآن به حقایق و علوم خود در مقابل علوم مختلفه بشر ، من أول ظهور العلم إلی یومنا هذا، تحدی نکند... .
پیغمبری که خود را خاتم انبیاء شناسانده و خدای بی همتا ، او را بر تمام عالمیان و کافه ی ناس مبعوث فرموده ، با سابقه حکمت معارف یونان و سایر فِرَق عالم ، چگونه ممکن است در مورد خدایی که بشر به فطرت اولیه خود پی او می گرددو می خواهد به هر وسیله ای او را بیابد ، به کلی ، ساکت باشند و هیچ گونه تصدیقی یا انتقادی ننمایند؟...
وی در جای دیگر می نویسد:
مقام خاتمیّت [پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)]و سیادت رسولان ، بلندتر و بالاتر از آن است که مسابقه با امرؤالقیس و لبید و نظیر آنها در کسوت الفاظ ، کمال پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باشد؛ بلکه [مقتضای ] مقام سیادت و خاتمیت ، آن است که تحدّی به علوم ، حَکِم و
معارف قرآن باشد که با معارف همه عالم مخالف است.(1)... پس واجب است که تحدّی به آوردن دین فطری باشد که برای همگان واضح است؛ دینی که همه ادیان را باطل می کند و با ادراک تمام اشخاص مطابق است ؛ حتی اطفال ممیّزی که به نخستین مرتبه ادراک رسیده اند ، بدون اینکه نیاز به اقامه براهین فلسفی یا مکاشفات عرفانی باشد ؛ تا اینکه [همگان] خدا را با [تذکر به وسیله آیات و علامات] بیابند و خدا را به خود او وجدان کنند. و این چیزی است که عقول را متحیّر می سازد و بشر را از آوردن مثل آن عاجز می کند.(6:ص3-4)
پیش از این بیان شد که از نظر مرحوم میرزای اصفهانی ، قرآن ، حکمت و هدایت الاهی جدید و مؤسس اثاره ی عقول است. به عقیده ی او ، از خود قرآن و نیز از سیره و برنامه تربیتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)روشن می شود که وظیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هدایت مردم به راه خدا و دعوت به سوی اوست. این موضوع، مقصود ذاتی و مهم ترین امر است ؛ زیرا مردم بدون تربیت انبیاء ـ صلوات الله علیهمـ تا درجات بی انتها، مشرک اند .پس به نور عقل ، روشن می شود که وظیفه ی رسول ، رها ساختن بشر از کفر و محرومیّت از قرب پروردگار عالمیان و جلوگیری از هلاکت اوست.
پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) جهت سوق بشر به راه معرفت ، رؤیت ،لقاء و وصال پروردگار عالمیان ، باید عقول مردم را اثاره کند تا دعوت او را بشنوند و برای سلوک در طریق هدایت و وصول به قرب حق ، از او پیروی کنند. بر این اساس ، حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم)ـ که خود عقل کل و سید رسل است ـ عقولی را که در واقع ،اشعّه ای از عقل خود او هستند [یعنی امامان اهل بیت (علیه السلام)] بر اریکه ی حکومت و خلافت الاهی نصب می کند تا [پس از او] انوار و احکام عقل را بر مردم ، اثاره کنند و این گونه ، اطاعت کنندگان از احکامِ عقول را به رؤیت ، وجدان و وصال پروردگار عالمیان می رساند تا به نور خداوند متعال[حقایق را] بنگرند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از این طریق : 1. بندگان خدا را تزکیه می کند.2 . کتاب را به ایشان
تعلیم می دهد. 3. به علو و قدس خدا ـ که سبب توهم معقول و مفهوم بودن ، از مردم محتجب شده است ـ متذکر می شود. 4. وجوب حیرت و وله به هنگام وجدان خدا را یادآور می شود.
بنابراین ، هدف از ارسال رسولان و بعثت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم) رساندن بندگان به وجدان خدا ، تزکیه و تکمیل عقول و تذکر به علوّ و قدس خداست(2)به همین دلیل لازم است که محتوای قرآن مجید و جنبه اعجاز آن ، با محتوای رسالت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم)تناسب داشته باشد.
بدیهی است که وجدان خداوند و وصول به او ، شاهد صدق کسی است که مردم را به او تذکر می دهد و به سوی او هدایت می کند. بر این اساس ، خداوند در آیات متعددی ، خود را شاهد معرفی کرده است ؛ یعنی پس از آنکه خداوند خودش را به بندگانش شناسانده ، وجود معرفت فطری ، شاهد صدق رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است؛ زیرا پیامبر ، مردم را به سوی معروف فطریشان فرا می خواند و هدایت می کند. قرآن نیز ـ به عنوان کلام جدیدی که با رسالت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله وسلم) همسوست ـ تجلّی خداوند در کلام اوست.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) برای همگان مبعوث شده و مربی ، تزکیه دهنده و کامل کننده همگان ، مبشر و واسطه ی قرب و رسیدن به حضور خدای سبحانه است . بنابراین ، تدبر در قرآن مجید ، وظیفه همه است تا به واسطه آن ، پروردگارشان را وجدان کنند و بدون تقلید ، شهادت خدای خود را بر کلام و رسولش دریابند . این است همان آیه عظمی و معجزه باقیه تا روز قیامت .
7. انگیزه ی منحصر کردن وجه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت
مجید و روایات حاملان علم قرآن ، تحدی قرآن به هدایتگری ، حکمت ، علم ، برهان ، روشنایی ، شفاء ، پند و اندرز ، نور و بینات بودن آن است . بر این اساس ، قرآن پس از تذکّر به معروف فطری انسانها ، عقولشان را اثاره می کند. در نتیجه ، عقل ـ که حجت الاهی و نور ربانی است و همه عقلاء آن را کاشف خود می یابند ـ به وضوح ، بیانگر آن است که مخلوق و مصنوع ، مملوک است و صانع و مکوّن ، مالک . پس سلطنت و ولایت امر و نهی ، از خصائص خدای صانع است و عقل کشف می کند که چنانچه تصدّی سلطنت و استیلاء بر بندگان به استخلاف خدای تعالی واعطای او باشد ، حقّ است. در نتیجه ، متصدی خلیفه خدا می شود و ولایت امر و نهی می یابد ؛ اما اگر به استخلاف و نصب از سوی خدا نباشد ، متصدی امر و نهی ، به پروردگارش ظلم کرده است و غاصب سلطنت و ولایت الاهی شمرده می شود ؛ و هر کس چنین غصبی را نصب و یاری کند ، در این ظلم ،بزرگ شریک است .این موضوع ، یکی از وجوه وجوب حجت از سوی خدای تعالی در هر زمان است؛ زیرا نظام عالم بدون سلطان ممتنع است . از سوی دیگر ، برای هر عاقلی روشن است که بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) تا به امروز ، هیچ یک از خلفای مسلمانان ادّعا نکرده اند که خلافتشان به استخلاف خداست و خداوند ، آنها را برای سرپرستی امور مردم نصب کره است ؛ مگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان اهل بیت (علیه السلام) . آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ) (مائده (5)/55) در این مورد نص است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از سوی خداوند متعال ندا کرده است که :«من کنت مولاه فعلی مولاه.»
بنابراین ، پیامبر اکرم و اهل بیت او (علیه السلام) مدعی خلافت الاهی بودند و برای اثبات درستی ادّعای خود به علوم و معارف الاهی شان ، تحدّی می کردند.
در نتیجه ، با اقرار و اعتراف به این موضوع ، نفس تصدّی خلافت از سوی دیگری ، حجّت است بر غصب و ظلم آنها به کسی که خداوند ، او را نصب کرده و
خلیفه و سرپرست اموربندگانش قرار داده است. پس با تدبّر در قرآن ، حقّانیّت کسی اثبات می شود که با برهان الاهی ـ و نه برهان بشری ـ می گوید که سلطنت ، خلافت و ولایت ، باید به اعطای خداوند متعال باشد و بطلان هر ملت و مذهبی جز این ، ظاهر می شود . یعنی قرآن ، همه ملل و مذاهب را جز ملّت اسلام و مذهب تشیّع ، باطل می داند و بدین ترتیب ، با مراجعه به قرآن ، اختلاف از اهل عالم مرتفع می گردد.
بر این اساس ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ـ که عقل اول و عارف ترین فرد نسبت به خدای تعالی است ـ به علوم و معارف الاهی خویش تحدی می کند ؛ زیرا ایشان حامل علوم ، معارف ، حکمتها و مواعظ قرآن کریم است. همچنین امامان اهل بیت (علیه السلام) نیز به واسطه علوم و معارف قرآن بر ولایتشان تحدّی می کنند؛ چرا که ایشان به حکمتها ، هدایتها ، ظاهر و باطن قرآن عالم اند . آشکار شدن این موضوع ، پایه خلافت سلطه جویان را منهدم و مردم را به سوی حاملان علوم قرآن ، متوجه و متمایل می کند. از این رو، سلطه جویان با منتهای همت خویش کوشیده اند تا جنبه هدایتی و معرفتی قرآن کریم را بپوشانند و چنین القاء کنند که اعجاز قرآن ، منحصر به فصاحت و بلاغت آن است. میرزا مهدی اصفهانی در «أنوار الهدایه» می نویسد:
علم قرآن حاملان معینی دارد. شهر این علم ، خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم) است و درِ این شهر ، علی بن ابی طالب (علیه السلام) چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به روشنی فرموده است :
«منم شهر علم و علی درِ آن است .پس هر کس قصد [ورود به ] شهر را دارد ، باید از درِ آن وارد شود.» اما مردم درِ این شهر را بستند .کسانی که درِ علم را بسته بودند، [درهای] شهرهای جهل را تا زمان عباسیان گشودند . در نتیجه ، با وجود قرآن ، به نشر علوم بشری و تطبیق آن با تأویلات خود محتاج گشتند. قرآن را ـ که جدا کننده حقّ و باطل است و شأن آن رفع اختلاف است ـ محل اختلاف و زمینه ای برای بروز اختلافات قرار دادند. کسانی که جایگاه حاملان علم قرآن را غصب کرده بودند ، به دلیل ترس از انتشار علوم حاملان قرآن و اقبال مردم به ایشان ، مردم را از اطراف ایشان متفرّق کردند. آنان در نهایت ترس و تقیّه بودند و
در معرض قتل و حبس و طرد قرار داشتند . گناهشان فقط این بود که حامل علوم قرآن اند و غاصبان ، از توجه مردم به ایشان ، به خاطرعلومشان می ترسیدند .(6:ص7-8)
8. راهکار غاصبان برای مخفی کردن وجه اصلی اعجاز قرآن
سلطه جویان و حق ستیزان ، هدف خویش را با ترجمه ی فلسفه و کتب یونانی و مباحث متفلسفان محکم ساختند و مطالب فلسفی وتعلیمات فیلسوفان را رواج دادند. بر اساس این اقدامات ، کاربه جایی رساندند که الفاظ قرآن و سنت را بر اساس ارتکازات ذهنی مسلمانان ـ که حاصل معارف بشری بودـ تأویل کردند و همه آنها را به آنچه به حسب آراء خود تنقیح کرده اند ، ارجاع دادند . به طور خلاصه ، راهکارهای سلطه جویان و غاصبان خلافت از نظر مرحوم میرزا ، عبارت اند از :
1. منصرف کردن افکار و قلوب مردم به اینکه جنبه ی اعجاز قرآن ، فقط فصاحت و بلاغت آن است.2. نشر و ترویج علوم ادبی و نحوه ی قرائت قرآن .3. هم سنخ قرار
دادن علوم ومعارف قرآن با علوم و معارف بشر. 4. تلاش و همت درسخن گفتن پیرامون قرآن کریم بر مبنای علوم بشری.5. ترجمه کتب یونانیان و مباحث فلسفی و گسترش آن در دنیا .6. خلط علوم یونانی و فلسفی با علوم اسلامی .7. متمرکز ساختن افکار و قلوب علمای اسلام در تحقیق و تنقیح همه ی مسائل با مبنا قرار دادن قوّه بشری.
9. راه برون رفت از این مکر و توطئه
9-1) مراجعه به اهل بیت (علیه السلام)
خدای تعالی وعده فرموده که قرآن را حفظ کند:
إِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(حجر (15)/9)
ما قرآن را فرو فرستادیم و آن را نگاه دارنده ایم .
و نیز می فرماید :
یُرِیدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَ اللهِ بأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ.
می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند ؛ ولی خداوند ، نور خود را تمام می گرداند ؛ هر چند کافران ناخوش دارند.(صف (61)/8)
به همین جهت ، با وجود تلاشهای منافقان در نشر معارف بشری و به حاشیه راندن علوم قرآنی ، همچنان حکمت و هدایت قرآن مجید در مقابل معارف بشری ، جدید ، عجیب ومانند خورشید نیمروز ، نمایان و تابان است.
همچنین وظیفه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و اوصیای او ، راهنمایی مردم به سوی هدایت و
معارف الاهی است و ایشان پدران امّت و حافظ دین اند. لذا امامان اهل بیت (علیه السلام) با وجود فشارها و سختیهای فراوان ، به ترویج و تحکیم پایه های دین پرداختند و در این راه ، مشقاتی را ـ که فوق طاقت بشر عادی است ـ متحمل گردیدند . ایشان با همه موانع موجود ،علوم و معارف قرآن را ظاهر ساختند ، تباین علوم قرآن را با علوم بشری آشکار کردند ، غلط ارجاع دهندگان به علوم بشری را نشان دادند ـ و مکر حیله گران را باطل کردند.
مرحوم میرزا مهدی می نویسد:
عجیب است که ائمّه اهل بیت (علیه السلام) در مسائل فرعی، کمال تقیّه را مراعات می فرمودند ، اما در باب معارف الاهی مردم را به سوی خود می خواندند و تصریح می کردند که این علوم نزد ماست. زیرا حفظ اصول دین و بقای شریعت در این کار بوده و حفظ دین از حفظ نفس ،مهم تر است؛ لذا ائمه (علیه السلام) قتل ،حبس و سختی های دیگر را [برای حفظ دین] تحمل کردند... آیا کافی نیست که همه ی قرآن نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و ایشان موارد [شأن] نزول آیات را می دانست آیات مکّی و مدنی را می شناخت ؛ به اینکه آیه ای در سفر نازل شده یا در حضر ، آگاه بود ؛ به تفسیر و تأویل آیات عالم بود ؛ تقدم و تأخّر آیات را می دانست و به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه ،علم داشت.
به اعتقاد ایشان با این توضیحات ، بر هر عاقلی واجب است که:
الف ) الفاظ قرآن مجید و کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)را بر مصطلحاتی که برای مخفی داشتن علوم قرآن تأسیس شده اند ، حمل نکند.
ب) به ارتکازات تثبیت شده در اذهان عامّه ی مسلمانان ، اعتنا نکند.
ج) دراین امور ،به متن بیانات رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت (علیه السلام) رجوع کند و الفاظ قرآن را بر معانی لغوی ـ که قرآن بر آن نازل شده است ـ حمل کند. زیرا :
ـ اوّلاً : به تصریح قرآن مجید ، کلام خدا دارای تأویل ، محکم و متشابه است و بر اساس روایات ، قرآن کریم ، ظهور و تا هفتاد لایه بطون دارد.
ـ ثانیاً : براساس روایات فراوان ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مسلمانان را از تفسیر قرآن به رأی خودشان ، بازداشته است.
ـ ثالثاً : براساس حدیث ثقلین ، پیامبر اهل بیتش (علیه السلام) را با قرآن ، به جای خود نهاده و ایشان را همراه قرآن قرار داده است.
ـ رابعاً : امامان اهل بیت (علیه السلام) حامل علوم قرآن اند و به آن تحدی می کنند.
پس با مراجعه به امامان اهل بیت (علیه السلام) ، مرادات قرآن مانند خورشید تابان ، روشن و آشکار می گردد؛ جهتِ نگاه قرآن و جنبه ای که به آن تحدی می کند ، واضح می شود ؛ صدق پیامبر و اهل بیت ایشان (علیه السلام) در اینکه حامل علوم و مخزن حکمت و هدایت قرآن اند ـ ظاهر و نمایان می گردد و روشن می شود که در علوم و معارف قرآنی ، اختلافی نیست و سرانجام اینکه با مراجعه به اهل بیت (علیه السلام) مکر و حیله ظالمانِ مدعی رخ می نماید و در نتیجه ، حقیقت جویان از این توطئه در امان می مانند.
9-2) تدبّر در قرآن
عدم تعلّم عربی و اکتفا به ترجمه ، عین تقلید از مترجم است که با وجدان خدا ـ بدون تقلید و به واسطه کلام الاهی ـ تناقض دارد. به همین جهت ، اهل بیت (علیه السلام) در
روایات فراوانی ، به یادگیری زبان عربی ـ ضمن پرهیز از عربی متداول و مرسوم ـ امر کرده اند.(26:ص345؛28:ص258) مرحوم میرزا مهدی اصفهانی پس از مطرح کردن چند روایت از امامان اهل بیت (علیه السلام) با استناد به حدیثی از حضرت جواد (علیه السلام) (33:ج6،ص221)می نویسد:
تکمیل دین ، شناخت عقل و احکام آن و دستیابی به فتاوای معصومین (علیه السلام) بر تعلیم عربی ای که بشر آن را گرد آورده ، متوقف نیست... راه تعلیم عربی ، همان راه فطری است که نزد همه عقلاء در مقام تعلّم لغات مختلف ، دائر است.
از نظر ایشان ، آنچه امروزه به عنوان علوم عربی تدوین شده-اعم از لغت صرف،نحو و...همگی موجب ملحون شدن زبان عربی گردیده است . (ر. ک.39 : ج4 ، ص466) لذا روشن است که سلطه جویان در این مورد هم خدعه کردند و جهت مخفی کردن علوم قرآن ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به حاشیه راندند و علم عربی را بر اساس زبان اعراب بادیه نشین ، تنظیم کردند . ازاین رو، در روایات اهل بیت (علیه السلام)تعلیم عربی تدوین شده از سوی دستگاه حاکم ، بسیار نکوهش شده است(نک.12:ج3، ص627 ؛ 33:ج17 ، ص329 ؛ 40: ج1 ، ص218) و امامان (علیه السلام) با صراحت ، این عربی را «سهک» به معنای چیز متعفن و بدبو نامیده اند. (44:ج4 ،ص279-280) و تأکید فرموده اند که اصحاب عربی ، این کلام را از مواضع آن منحرف کرده اند.
با این حال ، هر چند امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حاشیه رانده شد و مجال تعلیم عربی فصیح را ـ بر اساس قرآنی که جمع آوری کرده بودند ـ نیافت ، اما جهت حفظ قرآنی که در دست مردم بود ، باب تعلیم عربی را برای ابوالاسود گشود. میرزا مهدی اصفهانی پس از ذکر این نکات ، می فرماید:
ای صاحبان خرد ! از مکر خلفاء و تدوین این علم عربی با مراجعه به عرب بادیه ، عبرت بگیرید .آنها کار را به جایی رساندند ، که آموختن عرب مدون را به فرزندان کسی که فصیح ترین عرب بود(3) ، توصیه کردند ؛ کسانی که از زبان
دیگران منفعل نمی شدند ؛ چنان که از روایات ، ادعیه و کلمات جامع مروی از ایشان ، روشن است .پس با یادگیری عربی ، بنیادگذاری ظلم از سوی متغلّبان به آل محمدـ صلوات الله علیهم ـ از همه جهات ،آشکار می شود وسعیشان در بستنِ باب ایشان واضح می گردد؛ اما خداوند ابا دارد جز اینکه نورش را کامل گرداند، هر چند ظالمان خوش ندارند.
به عقیده ی میرزای اصفهانی ، رعایت قواعد مدون در قرائت ، به هنگام اختلاف قرائات ، از عجیب ترین عجایب است و روایات اهل بیت(علیه السلام) آشکارا بیان می دارد که عربیِ تدوین شده توسط مخالفان ، راه معرفت کتاب و سنت نیست . از نظر ایشان ، یادگیری عربی دو وجه دارد:
1. تعلّم عربی برای فهم مراد و مقصود از کلام؛
2. تعلم عربی جهت توانایی بر تکلم به عربی فصیح و بدون لهجه.
آنچه همه مردم در ابتدای امر بدان نیاز دارند، فهم کتاب و سنت و تدبر در آنهاست و وجه دوم در مراحل بعد قرار دارد. عربی زبان دین است و با تحقق جهت دوم ، عربی زبان جامع امتهای اسلامی می شود. چون اساس قرآن مجید و دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان معصوم (علیه السلام) از یک سو ، تذکر به نورعقل و احکام آن و از سوی دیگر ، تذکر به معروف فطری است و این امور ، پس از تذکر، از خورشید تابان روشن ترند . پس برای فهم مرادات کلام خدا ، یادگیری مفاهیم واژه ها کافی است. چنان که در امور عادی زندگی و معاشرتهای اجتماعی ، جهت انتقال مخاطب به منظور متکلم ، یک اشاره کافی است و به تفصیل نیازی نیست.(4)
در صدر اسلام و دوره های بعد از آن ، افراد زیادی از ملیتهای مختلف و زبانهای
متفاوت ، با عرب محشور بودند . این افراد ، بدون آموختن عربی مدون و صرفاً با دانستن مفاهیم واژه ها ، به سادگی ، قادر بودند با عرب معاشرت کنند و محکمات قرآن ، خطبه ها ، مواعظ و ارشادات صادره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان اهل بیت (علیه السلام) را بفهمند . این طریق فطری و عقلایی در فهم مرادات زبانهای مختلف ،در امور عادی و متعارف است.
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی معتقد است که زبان عربی باید از دوران کودکی و به صورت گام به گام ، تعلیم شود. از نظر ایشان ، ابتدا باید به اطفال ، مفاهیم و واژه های شهادتین آموخته شود؛ سپس مفاهیم واژه های اذکار تعلیم گردد؛ پس از آن ، به آموزش مفاهیم واژه هایی که درنماز به کار می روند، پرداخت ؛ بعد ، کم کم ، به سراغ آیاتی رفت که مربوط به اموری تذکری اند.
چون بنای قرآن بر اعتماد به قرائن منفصل است، برای فهم مفاهیم ترکیبی آیات ، ناچار از انضمام خطبه ها و روایات وارد شده در ذیل آیات هستیم . باانضمام این خطبه ها و روایات و یادگیری مفهوم واژه های آنها ، باب تدبر در قرآن مجید و فهم مفاهیم ترکیبی از کتاب و سنت باز می شود . بدین ترتیب ، فهم و مقصود فتاوای صادره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان معصوم (علیه السلام) برای عامی ترین و جاهل ترین مردم نیز به سادگی میسر خواهد بود و همگان به درک مسائل در احکام فرعی قادر می شوند.
از آنجا که ردّ متشابهات به محکمات واجب است ،مراد از متشابهات به هنگام رجوع به محکمات ، آشکار می شود و به این وسیله ، باب تعلم عربی و تکلم به آن به فصیح ترین وجه ، گشوده و زبان عربی ، زبان جامع بین امم مختلفه می شود .
نتیجه
جهت طعن کافران به علوم و معارف و عمومیت و شمول اعجاز قرآن در تمام اعصار ، دلایلی اند که میرزای اصفهانی در اثبات مدعای خویش مطرح کرده است . ایشان علت معجزه بودن علوم ومعارف قرآن را کلام الله بودن و حدیث بودن آن می داند و معتقد است که قرآن به جهت ارائه سنخ جدیدی از حکمت و هدایت ، تذکر بندگان به معرفت فطری و اثاره عقول بشر ، همواره جدید و با طراوت ؛ است در مقابل علوم بشری که به مرور زمان ، کهنه می شوند و از بین می روند.
توجه مردم به این جهت ، آنها را به سمت حاملان علوم قرآن سوق می داد؛ از این رو ، غاصبان خلافت ،توجه مردم را به جهت فصاحت و بلاغت قرآن منصرف کردند.
اقدام غاصبان خلافت ، موجب دوری مردم از حکمتها و معارف کتاب خدا شد؛ لذا برای بهره مندی از علوم الاهی قرآن و خارج شدن از جهل و گمراهی ، باید به حاملان علوم قرآن رجوع وبا توجه به تعالیم ایشان ، به تدبر در قرآن پرداخته شود.
و السلام علی المهدی الذی یملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً.
منابع:
قرآن.
نهج البلاغه.
1. ابن اثیر ، مبارک بن محمد. النهایه فی غریب الحدیث و الأثر . تحقیق : طاهر احمد الرازی ومحمود محمد الطناحی . قم : مؤسّسه اسماعیلیان ، 1367ش.
2. ابن بطریق ، یحیی بن الحسن بن الحسین الاسدی . عمده عیون صحاح الأخبار . تحقیق : جامعه المدرّسین . قم : مؤسّسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرّسین ، 1407ق.
3. ابن عساکر. تاریخ مدینه دمشق .تحقیق : علی شیری . دارالفکر ، 1415ق.
4. ابن فارسی ، احمد . معجم مقاییس اللغه. تحقیق : عبدالسلام محمدهارون . مصر: شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده ، 1389ق.
5 . ابن منظور ، محمدبن بن مکرم . لسان العرب ، بیروت : دارصادر.
6. اصفهانی ، مهدی ، أنوار الهدایه ، خطی.
7ــــــ، إعجاز کلام الله مجید. نسخه های مرحوم دامغانی ، مرحوم صدرزاده ، مرحوم ملکی میانجی ، خطّی.
8. برقی ، احمدبن محمد بن خالد ، المحاسن . تحقیق : سید مهدی رجایی . قم : المجمع العالمی لاهل البیت (علیه السلام)، 1413ق.
9.بیابانی اسکویی ، محمد .معرفت نبی . تهران : مؤسّسه نبأ، 1378 ش.
10 . جوهری ، اسماعیل بن حماد. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه. تحقیق : احمد بن عبدالغفور عطار. بیروت : دارالعلم للملایین ، 1407ق.
11. حسینی بحرانی ، سیدهاشم . البرهان فی تفسیر القرآن . تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیّه .بیروت : مؤسّسه البعثه ، 1419ق.
12. حلّی ،ابن ادریس. السرائر . تحقیق ، لجنه التحقیق . قم : مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین ، بقم ، 1411ق.
13. حلی ، ابن مطهر حسن بن یوسف .کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. قم: موسسه الامام الصادق (علیه السلام)، 1382 ش.
14 . حلّی ، حسن بن علی بن داوود .سه ارجوزه در کلام ، امامت و فقه. تحقیق : حسین درگاهی ، حسن طارمی .تهران : سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1367ش.
15 . خویی ، سید ابوالقاسم . بیان در علوم و مسائل کلی قرآن. ترجمه : محمد صادق نجمی و هاشم هریسی ، قم: چاپ مهر استوار ، 1354ش.
16. دائره المعارف تشیّع . زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی . تهران : نشر شهید سعید محبی ، چاپ پنجم ، 1383 ش.
17. دمشقی ، اسماعیل بن کثیر. البدایه و النهایه . تحقیق : علی شیری. بیروت : داراحیاء التراث العربی ، 1408 ق.
18. دمشقی ، اسماعیل بن کثیر ، تفسیر القرآن العظیم . بیروت : دارالمعرفه ، 1412 ق.
19. راوندی، قطب الدین . الخرائج و الجرائح . تحقیق : مؤسسه الامام المهدی (علیه السلام ) . قم : مؤسسه الامام المهدی(علیه السلام)
20. راغب اصفهانی ، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن . تحقیق : محمد سید کیلانی ، تهران : المکتبه المرتضویّه.
21. زبیدی ، محمد مرتضی . تاج العروس من جواهر القاموس . بیروت : مکتبه الحیاه .
22. سیوطی ، عبدالرحمن بن ابی بکر ، الدّر المنثور . جدّه : دارالمعرفه ، 1365ق.
23 .ـــــ ، الجامع الصغیر . بیروت : دارالفکر ، 1401 ق.
24. صدوق ، محمدبن علی .التوحید . قم : مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه ، 1416ق.
25.ـــــ من لا یحضره الفقیه .تحقیق : علی اکبر غفاری . قم : جامعه ی مدرسین ، 1404 ق.
26.ــــ . معانی الأخبار . تحقیق : علی اکبر غفاری ، انتشارات اسلامی ، 1361ش.
27 . ـــــ. علل الشرایع . نجف : منشورات المکتبه الحیدریه . قم : مکتبه الداوری ، 1385 ق.
28. ــــ. خصال . تصحیح : علی اکبر غفاری ، قم : جامعه مدرسین، 1362 ش.
29 . طبرسی ، فضل بن حسن. مجمع البیان فی تفسیر القرآن.تحقیق : لجنه من العلماء و المحقّقین الاخصائیین ، بیروت: مؤسسه الاعمی ، 1415 ق.
30. طریحی ، فخرالدین. مجمع البحرین . تحقیق : سید احمد حسینی . مکتب نشرالثقافه الاسلامیه ، 1408 ق.
31. طوسی ، محمدبن حسن. الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد. تحقیق : حسن سعید . قم : مکتبه جامع چهلستون ، 1400ق.
32. ـــــــ . الخلاف . تحقیق : سید علی خراسانی ، سید جواد شهرستانی ، محمد مهدی نجف . قم : مؤسسه النشر الاسلامی ، 1417ق.
33. عاملی، حرّ. تفصیل وسائل الشیعه . تحقیق :مؤسسه آل البیت (علیه السلام) لاحیاء التراث . قم : مؤسسه
آل البیت (علیه السلام) لاحیاء التراث ، 1414ق.
34. غزالی ، محمدبن محمد . المنخول فی تعلیقات الأصول . تحقیق : محمد حسن هیتو . دمشق : دارالفکر ، 1419ق.
35 . فراهیدی ، خلیل بن احمد. کتاب العین . بیروت : داراحیاء التراث العربی.
36. فیروز آبادی ، محمدبن یعقوب ، القاموس المحیط .بیروت : دارالکتب العلمیّه .
37. فیومی ، احمدبن محمدبن علی المقری . المصباح المنیر . قم : مؤسسه دارالهجره ، 1405 ق.
38 . قرطبی ، محمدبن احمد. الجامع لأحکام القرآن (تفسیر قرطبی) . بیروت : مؤسسه التاریخ العربی ، 1405 ق.
39. کلینی ، محمدبن یعقوب ، الکافی . تهران : دارالکتب الاسلامیه ، 1388ق.
40. مجلسی ، محمدباقر .بحارالانوار . تهران : دارالکتب الاسلامیه .
41. مفید ، محمدبن نعمان ، المسائل السرویه . سلسله مؤلفات شیخ مفید ، ش7. بیروت : دارالمفید ، 1414 ق.
42. ملکی میانجی ، محمدباقر . مناهج البیان فی تفسیر القرآن. تهران : مؤسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی ، 1417ق.
43. مناوی ، محمد عبدالرؤوف ، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر . تحقیق : احمد عبدالسلام . بیروت : دارالکتب العلمیه ، 1415ق.
44. نوری طبرسی ، حسین . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل . تحقیق : مؤسسه آل البیت (علیه السلام) لا حیاء التراث . قم : مؤسسه آل البیت (علیه السلام) لا حیاء التراث ، 1408ق.
45. هندی ، المتّقی . کنزالعمال . تحقیق: بکری حیانی و صفوه السقا . بیروت : مؤسسه الرساله.
46. واعظ یزدی (المهرجردی )، عبدالله . معارف القرآن . مشهد1341ش.
پی نوشت :
1-یعنی یافته های آنها در زمینه ی الهیات ،علت مخالفت ،آن است که آنان با ابزار بشری بدان رسیده اند و ابزار بشری در این زمینه نارساست و این علم ناقص ،انسان را به وادی دیگری می کشاند.(ویراستار).
2-ابلاغ احکام تعبدی نیز از فروع و مصادیق احکام عقل است ؛مثل عدم جواز تصرف در ملک خدا بدون اذن او و وجوب حرکت عبد به تحریک مولی.
3- «أفصح من نطق بالضادّ» وصف نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است.(ویراستار)
4 ـ مثلاً هنگامی که مولا از عبد خود غذا می طلبد ، تنها به ذکر کلمة «غذا» اکتفا می کند و نیازی نیست که بگوید:«ای سعید! به مطبخ برو ، غذا را از روی اجاق بردار، در ظرف بریز و برای من بیاور تا من میل کنم»؛ بلکه یک اشاره کافی است و عبد با شنیدن کلمة «غذا» منظور مولای خود را فهمید و از این تفصیلات ، بی نیاز است.
/س