اما همچنانکه بیان گردید در فهم اصول و باطن این مکتب بزرگ تنها در تفکر برخی عرفا و فلاسفه تجلی نمود و ابعاد ظاهری، دنیوی و ناسوتی آن در عالم دین در عرصه فقاهت و در ساحت تحقق خارجی و سیاسی در بسیاری از حکومتهای متفرعن، خودکامه و مستبد تقرر یافت و اگر برخی علمای نحله های کلامی و فکری درصدد تبیین این پیوند و ارتباط حساس میان ظاهر و باطن اسلام که جنبه ای نظری - تاریخی دارد برآمدند، چون مؤید به تأیید کامل الهی نبودند به انواع اشتباهات و انحرافات پیدا و پنهان فکری و سیاسی دچار شدند، نظیر تفکر بسیاری از متفکران و نحله های گوناگون کلامی. در این میان تنها مفسران معصوم قادر به استنتاج و تبیین این امر بسیار بزرگند همانان که زندگی کلیه مسلمین و حتی غیرمسلمین وابسته به آنهاست.
امام باقر - علیه السلام - در این مورد می فرمایند: «شما مسلمین در هیچ امری اختلاف نمی کنید مگر آنکه اصل و بنیاد آن در قرآن موجود است ولی شما قادر به درک آن نیستید». توجه به سخنان ائمه معصومین علیهم السلام - که مفسران و سرپرستان دین و قیم فهم و تبیین حقایق نهایی و جهانی زندگی بشر و جهان هستی اند و علم آنها ناشی از علم الهی است، از ضرورتی حیاتی برخوردار است. در حال حاضر نیز چنین قیمی جز امام معصوم و صاحب وقت و زمان، حضرت مهدی - علیه السلام - نیست. علم او علمی کامل و مقتبس از مشکات علم الهی و ربوبی حق تعالی است و ما میدانیم در متن هستی و قلم خداوند هیچگونه اختلاف، تفاوت و جهلی قابل تصور نیست و اگر در فهم اسلام نقصی هست همه از علوم محدود آمیخته با جهل متفکران عادی سرچشمه می گیرد و اگر کسی با تأیید کامل حضرت حق، فانی در حقیقت هستی شود و بعد متحقق به صفات کامل پروردگار گردد، علم او از هر محدودیتی منزه می گردد و بلکه مظهر کامل علم ربوبی می شود اما این حقیقت و نکته بزرگ در عالم اسلام و بخصوص عصر جدید غرب مورد انکار مستقیم یا غیرمستقیم آنها قرار گرفت و در مغرب زمین افرادی چون «دکارت» و «هگل» سعی نمودند خود را به نحوی غیر دینی مظهر چنین علمی پایان ناپذیر قلمداد نمایند. از این رو تمامی آنها به انکار لزوم ارتباط علم و زندگی بشر با جهان غیب پرداختند اما بعد از چند قرن تلاش تمامی متفکران عصر جدید غرب در برابر یک سلسله تناقضات و محدودیتهای تفکر بشری به زانو درآمدند به نحوی که در عصر حاضر تمدن بشری با یک سلسله بحرانها و چالشهای فکری و تاریخی مواجه گشته است. در واقع جهان غرب به علت انکار برخی حقایق و اصول ثابت متافیزیکی و فلسفی و توجه صرف به جنبه های تاریخی و متغیر فکری و اجتماعی دچار نوعی درهم ریختگی و آنارشیسم فکری و نسبیت کامل ارزشهای اخلاقی و خانوادگی شده و در مقابل، جهان شرقی به علت عدم توجه به مقتضیات نوپدید جامعه اسلامی و اصرار و پایبندی نسبت به برخی مبانی متافیزیکی و غیرناسوتی دچار جمود فکری بوده است و در این میان تنها انقلاب اسلامی با الهام از تفکر و شخصیت حضرت امام خمینی (قدس سره) و دین اسلام درصدد تطبیق اصول و مبادی ثابت (نه ساکن) ما بعدالطبیعی بر جهان، تاریخ و جوامع اسلامی برآمده، همانکه جهان بحران زده معاصر نیاز کامل و مبرمی به آن دارد. در این مورد امام باقر - علیه السلام - می فرمایند: « به من علم به قرآن و تفسیر کامل آن و نیز علم به تغییر زمان و تحولاتی که در آن واقع می شود، داده شده است.»(1)
از این رو در شرایط فکری کنونی جامعه اسلامی ما، لزوم تحقق اسلامی شدن دانشگاهها به عنوان زمینه ساز فکری ایجاد تمدن بزرگ اسلامی، بدون اعتقاد حقیقی به ارتباط زنده و مستقیم میان علوم اسلامی و دانشگاهی و نیز اداره جامعه اسلامی ایران، امکانپذیر نیست و این خود مستلزم اعتقاد جدی به ارتباط تنگاتنگ هستی شناسی اسلامی و عرفانی با تمام علوم انسانی و حتی تجربی و ریاضی و نیز ادارۂ عرصه جامعه، سیاست و نظام ولایت و رهبری سیاسی است و درست در این راستا امام خمینی (قدس سره) به عنوان فقیه، حکیم، عارف و سیاستمداری مدبر و شجاع با تشکیل و تحقق حکومت اسلامی و نظام ولایت به نحوی عینی (و نه فقط در ساحت نظر) و تاریخی به لزوم ارتباط طولی و تنگاتنگ اصول هستی شناسی فلسفی و عرفانی مسائل حکمت عملی یعنی حقایق و مسائل اجتماعی و سیاسی و حتی تکنولوژیک، تحقق خارجی و تاریخی بخشیدند. اما در این میان با وجود اینکه مکتب اسلام و ولایت دارای کاملترین نظام فکری در همه عرصه های هستی شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی مترقی و عمیق است، برخی از روشنفکران غربزده و حتی دیندار به استثنای گروهی از نویسندگان و مترجمان عالیقدر با چند دهه تأخیر فکری از تفکر معاصر جهان غرب به طرح برخی مباحث گمراه کننده در قلمرو الهیات اسلامی و نیز طرح برخی فلسفه های سست، متناقض و بی اعتبار «تحلیلی» آن هم نه به قصد تبادل سازنده و مثبت افکار و نقادی عالمانه آنها - که می تواند باعث رشد جامعه اسلامی گردد. بلکه به عنوان حقایق و مکاتبی بنیادین و نهایی نیز برخی مباحث دینی و فلسفی تحت عناوین «کلام جدید»، «فلسفه دین» و «هرمنوتیک» مبادرت می ورزند و با این خودباختگی اسفبار، جامعه را دچار تردید و تشکیکی فاجعه آفرین نموده و سعی می کنند با ارائه یک منطق پوزیتیویستی صرف یا شبه دینی و عرفانی اعتقاد به جهان ماوراء الطبیعه را امری غیرعلمی و فاقد معنا و غیرقابل تحقق قلمداد نمایند و به این وسیله، در راستای تحقق مکتب پوزیتیویسم و سلطۀ نامتعادل تکنیک در عرصه جهان که وجود بشر را تا حد یک ماشین و «روبات» خدمتگزار تنزل داده است؛ تسلیم این جریان نامتعادل می شوند. در حالی که جهان غرب در قرن حاضر دچار یک سلسله چالشهای فکری و اجتماعی بزرگ گشته است. زیرا مکتب پوزیتیویسم در عرصه فکر، سعی در قطع ارتباط انسان با جهان مابعدالطبیعه داشته و در این میان اعتقاد حسی به عنوان یک نوع کالای فکری و فرهنگی که می بایست به مصرف زندگی طبیعی و مادی برسد، می داند و می خواهد در خدمت سیاست مبتنی بر سلطه جهان غرب باشد، این مکتب مادی نوین، قائل به اعتبار کامل علم جدید کمی و حسی صرف است در حالی که جهان غرب بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم و شکست تفکر «حلقه وین» با تجربه جدایی علم و زندگی بشر غربی از اعتقاد به جهان ماوراء الطبیعه در چند قرن اخیر، دچار بحرانی همه جانبه در عرصه فلسفه، اخلاق، سیاست و حیث اعتبار علم جدید گردیده و در حال حاضر مجددا با قوت هرچه تمامتر، به لزوم پیوند برخی مبادی علمی و نیز زندگی اجتماعی با برخی اصول مابعدالطبیعی، دست یافته است.
پینوشت:
- اصول کافی، باب حجت.