نقش انسان در تمدن اسلامی

امام رحمه الله اسلام و کفر را در دستگاه فکری اسلام آمریکایی و اسلام ناب وارد کرد. اسلام در مقابل اسلام مطرح است. اسلامی که ناب نیست آمریکایی است.
شنبه، 30 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش انسان در تمدن اسلامی
امام خمینی رحمه الله ترقی و ارتجاع را خوب فهمیده بود؛ چون انسان را خوب شناخته بود؛ مسأله مهم در عصر ما خوب شناختن انسان است و امام همیشه می فرمود: بدبختی دشمنان ما در این است که اسلام را نشناختند، «انسان» را نشناختند. امام می گفت اینکه آنها حریف من نمی شوند به خاطر این است که چیزی میدانم که آنها نمی دانند، من انسان را می شناسم آنها انسان را نمی شناسند. آقای صیاد شیرازی می گفت زمانی قرار بود عملیاتی کنیم، خدمت امام عرض کردیم که دشمن این سلاح را دارد آن سلاح را دارد، این آموزش را دیده و همه را گفتیم و وضع خودمان را هم گفتیم و کمبودهای خودمان را شمردیم. داراییهای دشمن را هم شمردیم؛ وقتی حرفهای ما تمام شد، امام به ما گفت شما انسان دارید آنها انسان ندارند. قوت قلب امام ریشه در این داشت که می دانست که انسان وقتی که آزاد می شود با انسانی که آزاد نشده، قدرت و کارایی اش زمین تا آسمان فرق دارد. یعنی آن کسی که انسان را شناخته، می تواند از استعدادهای بالای آن بهره گیرد و آن کسی که انسان را نشناخته، ابزار استفاده از ادراکات بالای انسان را ندارد انسان حیوانیت دارد، غریزه دارد، فطرت هم دارد.
 
کسی که فقط ابزار حیوانیت و غریزه برای به کار گرفتن داشته یک موجود کوچولو درست می کند؛ آدمک درست می کند و به معرکه می آورد. فرق است بین آدمک و آدم. تمدن غربی مشکلش همینجاست که از زن عروسک می سازد و از مردم مردمک. امام این جوری نبود که به انسانهای ارزشمند اهانت کند، اما بر خودش فرض می دید که چیزهائی که به دروغ بزرگ کرده اند، اینها را فرو بریزد، اینها را کوچک کند و کوچکی اینها را به عالم نشان بدهد، «فجعلهم جذاذا» همانطوری که جدش ابراهیم بنها را با تبر ریزریز می کرد امام با زبانش که از تبر ابراهیم تیزتر و کارایی اش بیشتر بود این کار را می کرد. او در غیاب میشکست، امام در حضورشان میشکست، ابراهیم گفت: «تالله لأکید أصنامکم بعد أن تولوا مدبرین» بتهای زمان امام با بتهای زمان ابراهیم خیلی فرق داشت. بتهای زمان ابراهیم سنگی و چوبی بود و بتهای زمان امام به صورت آدمیزاد بودند. آنهم نه آدمیزادهای معمولی اگر مثل چنگیزخان بودند مسئله ای نبود. بتها به صورت دانشمندان بودند، به صورت رئیس جمهورها بودند و به صورت ابرقدرتها بودند. شکستن اینها بعد أن ولوا مدبرین» نبود، روبرویشان می ایستاد و در حضورشان بت را می شکست.
 
امام می گفت «این حسن، حسین و حسنی»، در حالی که دیگران می گفتند ملک حسن - ملک حسین و حسنی مبارک چرا کلمه ملک را از روی اسم اینها برمی دارد، می خواهد اینها را بریزد. میخواهد بگوید این بتها را نگاه نکنید، اینها چیزی نیستند. خوب آغاز این تمدن از اینجاست که امام می گوید، آنها انسان را نشناختند. قدرتها افرادی را که می خواهند به کار گیرند اول مرعوبشان می کنند؛ مغلوبشان می کنند؛ زنجیرشان می کنند و بعد از آنها استفاده می کنند. پیروان آنها انسانهای در زنجیرند، پیروان انبیا انسانهای آزادند. «إنا جعلنا فی أعناهم آغلالا فهى إلى الأذقان فهم مقمحون وجعلنا من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لایبصرون» تمام پیروان آنها صم بکم مممئ، کوران وکران و گنگها هستند. آنها انسان را کور می کنند تا به دنبال خود بکشند، کر می کنند تا بپذیرند حرفشان را، گنگ می کنند تا از او استفاده کنند. ادیان الهی، زبان انسان را باز می کنند. وقتی فطرت در انسان مرد، حیوانیت است که صحبت می کند. این شیحه اسب است، از سوار خبری نیست. امام انسانی را می شناخت که سوار بر این است. این بدن، اسب است و آن سوار، انسان. آنها کارشان این است که اسب را فعال کنند و سوار را خفته کنند. ممکن است این حرف تلخ باشد، خوب چه کنم من چه بگویم؟ این واقعیت است که تفاوت بین انسان با فطرت بیدار و فطرت خفته با اسب و سوار خیلی بیشتر است. انسانی که با فطرتش کار می کند، هم فطرت است هم طبیعت، هم سوار و هم است. او که فطرتش کار نمی کند ای کاش اسب بود. ویژگی مهم امام این بود که انسان را می شناخت؛ این انسان تمدنش و حرکت کردنش از ظلمت به سوی نور است. این آیه را ببینید: « آله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلى النور» پس اساس این تمدن را ولایت تشکیل میدهد. در مقابل تمدن اسلامی تمدن کفر است «والذین کفرو آولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلى الظلمات أولیک اضحاب النار هم فیها خالدون».
 
امام رحمه الله اسلام و کفر را در دستگاه فکری اسلام آمریکایی و اسلام ناب وارد کرد. اسلام در مقابل اسلام مطرح است. اسلامی که ناب نیست آمریکایی است. این اسلام پیرو همان حرکت «والذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات» است. خوب امروزه در عالم تمدن طاغوتی، ولایت به دست طاغوت است. و آن طاغوت مردم را از نور به سوی ظلمت می برد. این تعبیر قرآن می گوید که در عالم دو نوع تمدن بیشتر نیست، یکی تمدنی با ولایت الهی و دیگری تمدنی با ولایت طاغوت و یا یکی ترقی با ولایت الله و دیگری ارتجاع با ولایت طاغوت، طاغوت کیست؟ هر کس ولایت خدا را نپذیرد بر ولایت خدا طغیان کند طاغوت می شود. پس محور در تمدن اسلامی ولایت است؛ این ولایت به عنوان یک کلی مصداقش کجاست؟ باز هم این را عاشورا مشخص کرد. حسین بن علی(علیه السلام) مصداق « الله ولی الذین آمنوا» بود: خدا ولی او بود و او اتباعش را از ظلمت بسوی نور می برد.

حسین بن علی (علیهما السلام) با همین ولایت، اصحاب خودش را از ظلمت به سوی نور برد. خدا ولی حسین بن علی(علیهما السلام) بود و حسین بن علی(علیهما السلام) ولی افراد تحت امرش بود. در عصر و زمان ما هم باز حرف اصلی را این ولایت میزند.
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص90-87، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.