رفت سرما و بهار آمد چون طاووسي رفت سرما و بهار آمد چون طاووسي شاعر : منوچهري به سوي سبزه برون آمد هر محبوسي رفت سرما و بهار آمد چون طاووسي هر زمان کبک هميتازد، چون جاسوسي هر زمان نوحه کند فاخته، چون نوحهگري ورشان ناي زند، بر سر هر مغروسي بر سر سرو زند پردهي عشاق، تذرو بر زند بلبل بر تارک گل قالوسي بر زند نارو، بر سرو سهي «سرو سهي» باز چون دستهي سوسن دم هر طاووسي دم هر طوطيکي چون ورق سوسن تر راست چون غيو کند صفدر در کردوسي به سحرگاهان، ناگاهان آواز کلنگ بزند لقلق بر کنگره بر، ناقوسي چون صفيري بزند کبک دري در هزمان بر در بوالحسن بن علي بن موسي رعد، پنداري طبال همي طبل زند که هميماند بر تخت چو کيکاووسي آن رئيس رساي عرب و آن عجم