نوروز، روزگار مجدد کند همي

وز باغ خويش باغ ارم رد کند همي نوروز، روزگار مجدد کند همي اوراق عشرهاي مجلد کند همي نرگس ميان باغ تو گويي درمز نيست خالي ز مشک و غاليه بر خد کند همي در لاله‌زار، لاله‌ي نعمان سرخ روي
چهارشنبه، 4 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوروز، روزگار مجدد کند همي
نوروز، روزگار مجدد کند همي
نوروز، روزگار مجدد کند همي

شاعر : منوچهري

وز باغ خويش باغ ارم رد کند همي نوروز، روزگار مجدد کند همي
اوراق عشرهاي مجلد کند همي نرگس ميان باغ تو گويي درمز نيست
خالي ز مشک و غاليه بر خد کند همي در لاله‌زار، لاله‌ي نعمان سرخ روي
کوناف را ميانه پر از ند کند همي وان نسترن چو ناف بلورين دلبري
پيکانهاي پهن زبرجد کند همي وان برگهاي بيد تو گويي کسي به قصد
دينارهاي گرد مجدد کند همي ضرابوار شاخ گل زرد هر شبي
سنبل به باغ زلف معقد کند همي از بهر آنکه زلف معقد نکو بود
گلنار روي خويش مورد کند همي وز بهر آنکه روي بود سرخ خوبتر
گويي که زر به تيغ مهند کند همي خور باز مجمري بفروزد برآسمان
برروي گل گلاب مصعد کند همي ابر گلاب‌ريز همي بر گلابدان
هر گه که روي خويش به راود کند همي ابر بهار باز کند مطرد سياه
بي‌تاب آب درع مزرد کند همي بي عود، باد، عود مثلث کند همي
بربر همي قلاده ز فرقد کند همي باغ طري ستبرق رومي کند همي
دربر لباده‌اي ز زبرجد کند همي بر سر عصابه‌ي زر رومي کند همي
نسرين دهان ز در منضد کند همي سوسن سرين ز بيرم کحلي کند همي
خيري رخ از صحيفه‌ي عسجد کند همي لاله دل از فتيله‌ي عنبر کند همي
مرغ حزين روايت معبد کند همي باد بزين صناعت ماني کند همي
گويي ثناي مير ميد کند همي بلبل گلو گشاده سحرگاه بر درخت
ارکانهاي ملک مکد کند همي بوحرب بختيار محمد، که راي او
بوحرب بختيار محمد کند همي طوبي بر آن قلم که به عنوان نامه‌بر
اين مير عمر خويش مبد کند همي گر هيچ مير عمر مبد کند به فضل
او طالع کريمان اسعد کند همي ور هيچ خلق سعد کند طالع کسي
بي‌تيغ، کار تيغ مجرد کند همي بي‌ابر، فعل ابر بهاري کند همي
عالم بسان خلد مخلد کند همي راي موافق و نيت و اعتقاد او
آنست کاين سليم مسهد کند همي کرداره‌ي سليمترين با عدوي خويش
او راي کارهاي مسدد کند همي اقبال کار مرد به راي مسدد است
گردن بدان قلاده مقلد کند همي برش قلاده‌ايست که هر خرد و هر بزرگ
بر احمد بن قوص بن احمد کند همي بر هر کسي لطف کند و لطف بيشتر
کز فرق هر دو فرقد، مرقد کند همي چونانش همتيست رفيع و فراشته
احسان بي‌نهايت و بي‌حد کند همي با چاکران خويش و جز از چاکران خويش
هرعادتي نه مرد مسعد کند همي اين عادتش طبيعي وجودش جبلي است
اين اختيار مير محمد کند همي کان اختيار کار نيايد که بنده کرد
عالم چو عارض بت امرد کند همي تا باد مشکبيز به ارديبهشت ماه
کوپاي حادثات مقيد کند همي بر پاي باد دولت مير بزرگوار
کوقوت و سيادت و سودد کند همي زو قوت و سيادت و سودد مباد دور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط