پوشيده ابر دشت به ديباي ارمني |
|
نوروز روزگار نشاطست و ايمني |
بر ارغوان طويلهي ياقوت معدني |
|
بر ياسمين عصابهي در منضد است |
واجب کند که خيمه به صحرا برونزني |
|
خيل بهار خيمه به صحرا برون زند |
وز شامگاه تا به سحرگاه گل چني |
|
از بامداد تا به شبانگاه مي خوري |
بر مشک بيد نايژهي عود بشکني |
|
بر ارغوان قلادهي ياقوت بگسلي |
بر خم هميخرامي و بر دن هميدني |
|
بر گل همينشيني و بر گل هميخوري |
هر چند برفشاني و هر چند برچني |
|
درست ناخريده و مشکست رايگان |
زيرا که کرد فاخته بر سرو مذني |
|
نرگس همي رکوع کند در ميان باغ |
چون نيمهاي به عنبر سارا بياکني |
|
دارد خجسته غاليه داني ز سندروس |
چون زر جعفري به ميانش درافکني |
|
نرگس بسان کفهي سيمين ترازوييست |
چون مشک و در دانه بدو در پراکني |
|
ماند به سينه و دم طاووس شاخ گل |
چون پشت او به رشتهي زرين بياژني |
|
دو رويه گل چو دايره از سرخ ديبه است |
گويي شدهست اين گل دور وي باطني |
|
باطنش هست ديگر و ظاهرش ديگرست |
آن چرخ آسيا که ستون زمردين کني |
|
نرگس بسان چرخ به شش پره آسيا |
دندانهي بلورين گردش فرو کني |
|
چرخش ز زر زرد کني وانگهي درو |
مانندهي مخالف بوسهل زوزني |
|
شاخ بنفشه بر سر زانو نهاده سر |
نعمتش داد و صحت تن داد و ايمني |
|
شيخالعميد سيد صاحب که ذوالجلال |
رسوا کند رعونت و رسوا کند مني |
|
هرگز مني نکرد و رعونت ز بهر آنک |
هرگز به مرتبت نرسد مردم دني |
|
از همت بلند بدين مرتبت رسيد |
ممکن نباشد از گهر پاک ريمني |
|
او را ز ريمني گهر پاک باز داشت |
چون با نشيمن آيد مرغ نشيمني |
|
آيد به سوي او ز همه خلق محمدت |
از نفس او نيايد الا لطف کني |
|
از جام انگبين نترابد جز انگبين |
هست اوسني و همت او همچو اوسني |
|
هست او شريف و همت او همچو او شريف |
از روزگار توسن برداشت توسني |
|
راي موافق و نيت و اعتقاد او |
ليکن به کام اوست دل شاه معتني |
|
هستند شاه را خلفاي دگر جز او |
ليکن به ماه باز دهد نور و روشني |
|
خورشيد را ستاره بسي هست بر فلک |
چون قوت بهار به باران بهمني |
|
احسان شهريار به تعليم نيک اوست |
کامل تو در فنون زمانه چو يک فني |
|
اي ذونسب به اصل خود و ذوفنون به علم |
با جاه زرساوي و با نفع آهني |
|
با عز مشک ويژه و با قدر گوهري |
ناگفتني نگويي و گويي تو گفتي |
|
نامردمي نورزي و ورزي تو مردمي |
ما مرغکان گرسنه تو بار خرمني |
|
خرمن ز مرغ گرسنه خالي کجا بود |
تا خط مستوي بود و خط منحني |
|
تا حرف بينقط بود و حرف با نقط |
عيش خوش تو باد گوارنده و هني |
|
عمر و تن تو باد فزاينده و دراز |