عینی بودن زیبایی

زیبایی، وصفی عینی است که با تحلیل ذهن انتزاع می شود؛ وگرنه در خارج، این وصف همانند دیگر اوصاف وجود، عین وجود است؛ یعنی زیبایی یک موجود در خارج عین وجود می باشد.
سه‌شنبه، 1 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عینی بودن زیبایی
اگر بر این باور باشیم که زیبایی به هریک از دو قطب درون ذات و برون ذات یا هر دو قطب وابسته، و آفرینش و ایجادش نیز وابسته به دو سو باشد، بهتر است با توجه به مباحث زیر، زیبایی را به قطب برون ذات وابسته دانسته، بر نظریه عینی بودن این واقعیت تأکید کنیم:
 
1. خداوند تبارک و تعالی آنچه می آفریند بر اساس تناسب، نظم و هماهنگی و نظام احسن است: الذی أحسن کل شیء خلقه؛ «خدایی که هر چیز را به نیکوترین صورت آفرید»؛ پس آفریده های او در همه مراتب هستی و با تمام گوناگونی هایشان زیبایند.
 
۲. خداوند پس از آفرینش فرمود: فتبارک الله احسن الخالقین؛ «آفرین بر خداوندی که برترین آفرینندگان است». آیا این سخن را می توان تنها برای اساس و اصل آفرینش تحلیل کرد یا اینکه چون آنچه آفریده شد، بر قله اندازه، زیبایی و نظام بود، «فتبارک» گفته شد؟
 
٣. اگر زیبایی به آفرینش و ایجاد ذهن وابسته باشد، در داوری یک زیبایی معروف و مشهور باید خیلی ها با هم تبانی کنند؛ مثلا اگر زیبایی، امری ذهنی (یاصرف ذهنی) باشد، چطور ممکن است میلیون ها نفر از یک چیز که دارای زیبایی حسی و عقلی است، مانند فیلم «از کرخه تا راین» یا فیلم «تایتانیک»، به زیبایی یاد کنند؟
 
۴. زیبایی، وصفی عینی است که با تحلیل ذهن انتزاع می شود؛ وگرنه در خارج، این وصف همانند دیگر اوصاف وجود، عین وجود است؛ یعنی زیبایی یک موجود در خارج عین وجود می باشد. نظیر اینکه علم خدا(جل جلاله)، عین وجودش است، ولی با تحلیل ذهن، از هم تفکیک می شود. زیبایی گل از گل بودن جدا نیست. ذهن با تحلیلی، گل بودن را به «گل» و «زیبایی» از هم جدا می کند. همان گونه که گل، موجود بودنش به وجود است، موجودیت زیبایی آن نیز به همان وجود می باشد. همان گونه که هماهنگی و تناسب با کمال مطلوب، در محسوسات زیبایی می آفریند، وجود همین معیار در غیر محسوسات، از آن جهت که ما را به مقصد و هدف خلقت رهنمون می شود، نیز می تواند زیبایی پدید آورد؛ از این رو، رفتار زیبا (چون انفاق) نیز می تواند ما را به کمال مطلوب و سعادت برساند. کسی با عمل زنا قرب پیدا نمی کند و سعادتمند نمی شود. شریعت برای تبیین و معرفی زیبایی‌های دینی آمده است. بسیاری از چیزهایی که ما زیبایی اش را نمی فهمیم، شریعت، زیبایی اش را برای ما گزارش می دهد. صادق مصدق، زشتی خیلی از زشتیها را که زشتی آنها را نمی توانیم درک کنیم، برایمان بیان می کند. آنچه معرفی و بیان می دارد، امری ذهنی، خیالی یا اعتباری نیست، بلکه امری واقعی را نشان میدهد. بنابراین همان طور که مابازای همه «غیر وجودها» به «وجود» است، مابازای زیبایی نیز به وجود است. بر این اساس، صفت و موصوف به همان وجود، موجود، عینی خارجی و مابازا دارند؛
 
۵. وجود اختلاف در زیبانگری، چیزی از حقیقت عینی زیبایی نمی کاهد و آن را به سوی ذهنی بودن سوق نمی دهد. با توجه به تعریف زیبایی، وجود نگرههای گوناگون حل می شود؛ زیرا کمال مطلوب افراد با نظر به ایدئولوژی و تربیتشان متفاوت می شود، نه با تعدد یا ناپایدار پنداشتن زیبایی‌ها. توازن و هماهنگی و تناسب هر چیز با کمال مطلوب، اختلافها را توجیه می نماید؛ یعنی علت اختلاف ها را بیان می کند، نه اینکه آنها را درست می سازد.
 
بر این اساس، دیگر زیبایی، ذهنی نمی شود، بلکه تأکید می شود که کمال مطلوب مورد نظر افراد با هم متفاوت است. به یقین کمال مطلوب فردی مسیحی که به تثلیث معتقد است، با مسلمان مخالف تثلیث یکی نیست. کمال مطلوب نیچه، قدرت است؛ یعنی هر چیزی که فرد را قدرتمند کند. او عدل را زیبا نمی بیند؛ چون باعث ضعف او - در برخی موارد- می شود. او صدقه دادن را زیبا نمی بیند؛ زیرا آن را پرورش دهنده ضعیفان و فقیران می پندارد. یا فیلسوفی مثل استوارت میل، «سود» و «رأی اکثریت» را زیبا می بیند: هرچه با سود عمومی هماهنگ باشد، خوب و زیباست، و هرچه با سود عمومی هماهنگ نباشد، زشت است؛
 
6. برخی بر این باورند که هنرمندان و نقاشان زیبایی را از ذهن می آفرینند؛ در حالی که آنها زیبایی را بر تابلو یا پرده نمی آورند، بلکه به تصویر می کشند و رنگها و مانند آن را کنار هم قرار میدهند. زیبایی، آن واقعیت خارجی است که با کمال مطلوب هماهنگی و ملایمت داشته باشد. مثلا تابلو «عصر عاشورا»ی استاد فرشچیان، چون با کمال مطلوب ما سازگار است، زیباست، ولی آیا نزد مخالفان اهل بیت یا مسیحیان صهیونیسم نیز زیبایی دارد؟! وی تصویر تولید کرد، نه اینکه زیبایی تولید کرده باشد. ذهن، هیچ علیتی در ایجاد و آفرینش زیبایی ندارد؛ چنان که تا آتش در خارج نباشد ذهن علیت آتش را برای حرارت انتزاع نمی کند؛
 
۷. نظریه عدلیه، که خوبی و بدی را ذاتی افعال می دانند، با نظریه تحقق خارجی و عینی دانستن حسن و قبح سازگار است (1). متکلمان مسلمان از همان آغاز به دو دسته تقسیم شدند: شیعیان و معتزلیان. همچنین برخی حنفی‌ها معتقد بودند که خوبی و بدی، از صفات ذاتی افعال‌اند و عقل آدمی به تنهایی درک خوبی و بدی برخی از کارها را دارد. از این رو، اوامر و نواهی الهی صرفا جنبه کاشفیت از واقع دارند. خوبی کار خوب در ذات آن نهفته است و از همین روست که خداوند به انجام آن فرمان می دهد و زشتی کار بد نیز ذاتی آن است و به همین دلیل خداوند از آن نهی می کند. در مقابل، اشعریها بر این نکته اصرار می ورزند که امرونهی خداوند، مثبت نیکی و بدی افعال است. چنین نیست که خوبی و بدی در ذات افعال نهفته و کار شرع صرفا کشف آنها و کنار زدن پرده از روی واقعیت باشد. به تعبیر شایع و رایج میان اشاعره: الحسن ما حسنه الشرع والقبیح ما قبحة الشرع.
 
پی‌نوشت:
1. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، ص ۷۵
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص113-110، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط