هایدگر و پدیدار شناسی

هایدگر به منظور دستیابی به وجود پدیده ها تحلیل خود را بر وجود حضوری متمرکز کرد. این واژه معادل دقیق انگلیسی و فارسی ندارد.
دوشنبه، 7 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هایدگر و پدیدار شناسی
فلسفه هوسرل از جهات بسیار، نوعی اید آلیسم متعالی است. وی نظر دکارت مبنی بر این که « فکر میکنم پس هستم» را که عقیده ای اید آلیستی راجع به تفکر ذهن گرایانه است، پذیرفت و آن را به من متعالی یعنی ذهنی که حالت‌های طبیعی را پشت سر می گذارد و با وجود مطلق مواجه می گردد، تبدیل کرد. عقیده او مبنی بر طبقه بندی دنیای فرهنگی نشان دهنده همین نکته است. از طرف دیگر، در تفکرات وی یک دید رآلیستی نیز دیده می شود، چرا که پدیدارشناسی او را می توان نوعی تجربه گرایی یعنی تلاش برای دستیابی به معنا از طریق تجربه آگاهانه دانست.
 
 شارحان هوسرل تفکر وی را به حوزه‌های تازه ای سوق دادند؛ و در این میان، هایدگر یک سر و گردن بالاتر است. هایدگر مدتی به عنوان دستیار هوسرل خدمت کرد و پدیدارشناسی را هم به عنوان روش و هم به عنوان علمی پیرامون پدیده های آگاهانه پذیرفت. اگر واژه پدیدارشناسی را در نظر بگیریم و به مؤلفه هایش تجزیه نماییم، تصور بهتری نسبت به این نظر هایدگر خواهیم داشت که می گوید «پدیده» چیزی است که خود را نشان می دهد یا عرضه می نماید و «کلمه» گفتگویی عقلانی پیرامون پدیده ها است. به نظر هایدگر وظیفه ما صرف تلاش برای توصیف پدیده ها نیست، بلکه عبارت است از کشف آنچه در ورای آنها و معنای آنها قرار دارد. از این رو، به نظر هایدگر، پدیدارشناسی علم وجود یا هستی شناسی است.
 
هایدگر به منظور دستیابی به وجود پدیده ها تحلیل خود را بر وجود حضوری متمرکز کرد. این واژه معادل دقیق انگلیسی و فارسی ندارد. اما بر وجود انسان به مفهوم «بودن در جایی که در شرایط تاریخی قرار گرفته، دلالت میکند. این نکته به ما کمک می کند تا دریابیم که چرا هایدگر با اگزیستانسیالیست خواندن خود، مخالف است؛ زیرا «وجود حضوری» خود جدا افتاده ای نیست که بسیاری از اگزیستانسیالیست ها پیرامون آن قلم زده اند. او می گوید که وجود انسان برای همیشه تاریخی است و تاریخ عاملی است که همواره در طبیعت ما تأثیر می گذارد. وجود حضوری فرد گذشته ای دارد و نسبت به آینده ای هدایت می شود، و هر چند نظر پدیدارشناسی متوجه وضع موجود و فعلی است، این پیشینه تاریخی همه موقعیتهای وجود حضوری را تحت الشعاع قرار می دهد؛ زیرا وجود حضوری، همواره از گذشته ای نشأت می گیرد و آینده ای را انتظار می کشد. از این رو، هایدگر عقیدۂ هوسرل مبنی بر قرار داشتن تحت یک مفهوم مطلق را تغییر داد، چون برای درک وجود حضوری بی واسطه، ملاحظه تاریخ آن ضروری است. به نظر هایدگر، این بدان معنا است که زمینه تاریخی احتیاج به تفسیر دارد؛ و این مسأله وی را به سمت علم تأویل یا تفسیر تاریخی برد. با این حال، تأکید او بر تاریخ خاصی بود نه به شکل افراطی که مورد نظر هگل یا مارکس است.
 
دو دستاورد هایدگر، پدیدارشناسی را از فلسفه متعالی هوسرل دور کرد؛ این دو عبارت بود از اهمیت زبان (پس از کلمه گفتگو که نمود پدیدارشناسی است) و علم تأویل. کار عمدۀ هایدگر وجود و زمان (۱۹۲۷) است که بر تحلیل وجود حضوری متمرکز شده است. با این همه، در کتاب مشکلات اساسی پدیدارشناسی (۱۹۷۵، ترجمه انگلیسی: ۱۹۸۲) که کمی قبل از مرگش چاپ شد، بعضی تغییرات جهت دار را در فکر او می توان مشاهده کرد. مطالعه مفهوم فلسفی زمان، از تحلیل صرف وجود حضوری مهم تر می شود و این امر اهمیت مضاعفی به علم تأویل و ضرورت تفسیر می دهد.
 
موریس مرلو - پونتی (۱۹۰۸ - ۱۹۶۱ م) در حالی که هوسرل از طریق کاهش پدیدارشناختی در صدد بود تا جهان را به طور کامل در یک مقوله جای دهد، مرلو - پونتی اظهار می داشت که انکار جهان و در نتیجه جای دادن آن در یک مقوله یا حصار، شدنی نیست. در حالی که هایدگر برای درک وجود تلاش می کرد، مرلو - پونتی بر اهمیت ادراک حسی تأکید می کرد. در حالی که سارتر تقابل شدیدی میان آگاهی و جهان می دید، مرلو - پونتی ادراک را همواره بخشی از جهان می دانست. به نظر مرلو - پونتی ادراک حسی، هم جزو جهان است و هم از آن ناشی شده، و چون اندیشه در سیر زمان تحقق یافته، تنها راه بررسی دقیق آن، پذیرش این مبنای مادی در کار فلسفی است. او ریشه های فکر را در بدن و جهان می دید و اصرار داشت که ادراک حسی، صرفا نتیجه تأثیر اشیای بیرونی بر ما نیست، چون درونی بودن یا بیرونی بودن محض وجود ندارد.
 
مرلو - پونتی تلاش می کرد تا نوعی برنامه فلسفی ابداع کند که وی را برای ایجاد مبنایی جدید در تحقیق پیرامون تخیل، زبان، فرهنگ، اخلاق و سیاست قادر سازد. متأسفانه مرگ نابهنگام او در سال ۱۹۶۱ وی را از تحقق این هدف بازداشت و ما فقط نشانه هایی از آنچه را ممکن بود در طرحهای وی ارائه شود، دازیم. مهم ترین اثر وی پدیدارشناسی اداراک حسی (۱۹۴۵) است و تعدادی از آثار و مقالات مهم تر وی با نام اهمیت ادراک حسی (۱۹۶۲) پس از مرگش چاپ شد. درباره اش گفته شده که وی مفاهیم اساسی پدیدارشناسی را به کار می برد، اما آنها را به روش انحصاری خودش تفسیر می کرد.
 
به نظر مرلو - پونتی از «واقعیت» یعنی وجود مادی خود نمی توانیم فرار کنیم. باید تصدیق کنیم که نفس آگاهی انسان، طرحی از جهان است؛ جهانی که نه تمام متعلق به آگاهی است و نه آگاهی ما بر آن احاطه دارد، ولی بدون آن نمی تواند وجود داشته باشد. آگاهی، دائما به سوی دنیای اشیاء، افکار، حوادث، اشخاص یا تجربه هدایت می شود. ادراک حسی یک ترکیب ذهنی نیست بلکه ادراک حسی، تجربه ای جسمانی و در دنیایی واقع در سطح بیش از آگاهی است. اندیشه پس از ادراک حسی شکل می گیرد و به ادراک حسی «استحکام» یا وضوح می بخشد. چه، اگر ادراک حسی به دنبال خود اندیشه نداشته باشد، به زودی از بین می رود. اندیشه شامل زبان می شود و این امر ما را از زمان حال بسیار فراتر می برد. به طوری که مرلو - پونتی می گوید، استفاده از زبان یعنی به کار بردن نام شی ء و توصیف آن به کمک زبان، عبارت است از این که از ویژگیهای فردی و منحصر به فرد شیء جدا شویم و آن را معرف ماهیت یا مقدمه ببینیم. این کار عبارت است از رفتن از مفاهیم عینی به سمت مفاهیم انتزاعی با مقوله ای، که در آن کلمات معنا را می سازند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص401-399، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.