پدیدارشناسی و علم تفسیر

فلسفه اخیر هایدگر پیرامون زندگی خود وجود حضوری نبوده، بلکه در باب یک وجود حضوری است که خود را درک می کند، یعنی خودشناسی.
دوشنبه، 7 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پدیدارشناسی و علم تفسیر
به عقیده نظر مرلو - پونتی فلسفه پیشین به این اشتباه افتاده که ارتباط اولیه با جهان را به مثابه رابطه یک متفکر با یک موضوع فکری ارزیابی کرده است. فکر کردن، افکار و متعلقات فکر به جای آن که عینی باشد، انتزاعی است. ادراک حسی در یک جهان متغیر، زمان مند و عینی تحقق می یابد و آنچه بعدها درباره آن می اندیشیم، چه بسا در مورد ادراکهای حسی مشابه آینده صادق نباشد. به عبارت دیگر، ادراک حسی، بی واسطه و پیش از آگاهی است و در تحلیل نهایی «هر ادراک حسی در یک محدوده ویژه اتفاق می افتد.» ما ادراک حسی و محدوده آن را «در عمل» تجربه می کنیم نه آن که آنها را « ایجاد کنیم» یا آشکارا «بشناسیم». اهمیت این برداشت که شواهدی از شکگرایی را وارد فلسفه مرلو - پونتی کرده، آن است که ادراکهای حسی را نمی توان صرفا به عنوان امور انتزاعی یکسان و امور بدیهی تلقی کرد، چرا که مسأله دکارتی و متعالی «من فکر میکنم پس هستم» که واقعیت را درک می کند وجود ندارد، همان طور که واقعیت، لازمه ادراک حسی نیست. این امور در مرحله دوم واقع می شود نه ابتدا. شاید در جریان فکر اطمینان حاصل شود ولی مطمئنة انتزاعی، مقوله ای و ثانوی است. به عبارت دیگر، واقعیت انتزاعی در ادراک حسی بدیهی نیست، اما ادراک حسی این توانایی را در خود دارد که هرگاه احساس یا تجربه شد، به سبکی مناسب تر به واقعیت دست یابد، مگر زمانی که از صافی جرمیت های فلسفی و مفروضات روزگاران گذشته عبور می کند.
 
در حالی که پدیدارشناسی توصیف منظمی از متعلقات آگاهی را جستجو می کند، علم تأویل یا تفسیر بر تشریح و معنای تجربیات آگاهانه در یک برهه زمانی متمرکز شده است. زبان برای علم تأویل محوریت دارد. چه، به وسیله زبان است که معنا و تفسیر مفید به دست می آید. هایدگر در تحلیل های خود پیرامون وجود حضوری و زبان به شدت می کوشید به شناخت عقلانی موجود انسانی یا بشر دست یابد و این امر، بدون توجه به زبان، تحقق پذیر نیست؛ همان طور که وی در کتاب مسائل مهم پدیدارشناسی می گوید: «وجود حضوری در هنگام صحبت پیرامون چیزی ضمن آن که با موجودات می زند و جای خاصی را به خود اختصاص می دهد، از خود خبر می دهد یعنی، خود را به عنوان موجودی در جهان نشان می دهد. در نتیجه، وقتی درباره چیزی تأمل می کنیم یا به دقت فکر میکنیم، توجه خود را نسبت به فهم آتی از خودمان و جهان معطوف می سازیم. می توان گفت که عطف توجه نسبت به درک جدید عبارت است از ارائه تعریف جدیدی از خود و در پیش گرفتن راه جدیدی در زندگی. کیفیت رشد و تکامل خود (یا وجود حضوری) چنین است و دقیقا همین شرح حال و همین مفهوم زمان بود که هایدگر تلاش می کرد درک کند. به علاوه، ادراک و خود تفکر، از طریق بعضی از شکلهای زبانی یا نمادسازی تحقق می یابد. برای دستیابی به معنای روشن یا ادراک عقلی، باید نسبت به زمان مقید باشیم. باید به تفسیر متوسل شویم.
 
دو فیلسوفی که در توسعه علم تأویل صاحب نام بوده اند عبارتنداز هانس گئورگ گادامرا  و پل ریکور  گادامر این نظر را پذیرفت که فلسفه اخیر هایدگر پیرامون زندگی خود وجود حضوری نبوده، بلکه در باب یک وجود حضوری است که خود را درک می کند، یعنی خودشناسی. این مطلب در تمرکز هایدگر بر تاریخ و زمان نشان داده شده است. آگاهی و هویت، در خود و به خودی خود، به مفهوم تاریخی جای خویش را به خودآگاهی می دهد. تفسیر، وحدت ماهوی خودآگاهی را بنیان می گذارد. با این حال، خودآگاهی به معنی عطف توجه به درون نیست. برعکس، این امر یک خودآگاهی است که از تلاش برای شناسایی خود و دنیای پیرامون، از تلاش برای آن که تا حد امکان نسبت به جهان اطراف هوشیار باشیم، ناشی می شود. بنابراین، پدیدارشناسی تأویلی، فردگرایی افراطی و شاید خود محور را که بعضی از اگزیستانسیالیستها راجع به آن داد سخن می دهند، در بر نمی گیرد. با این همه، علم تأویل به فرایند «درونی» استفاده از زبان توجه می کند. چون همان گونه که گادامر میگوید «علم تأویل، قبل از هر چیز در جایی به کار می رود که آشکار ساختن خود برای دیگران و نیز آشکار ساختن خود برای خویشتن با مشکل مواجه شده باشد.» به نظر گادامر، یکی از فواید مهم فلسفه تأویلی، استفاده تربیتی خودسازی است. (به اعتقاد وی این خودسازی بیش از معرفت شناسی جدید برای مطالعات فلسفی اهمیت دارد).
 
پل ریکور هم در بعضی جهات مثل گادامر است، اما از پدیدارشناسی و شیوۂ ادراکی دور شده، به روش زبانی روی می آورد. او بر موضوعی عینی به عنوان محور تحقیق اصرار می ورزد، اما به این که فرد بتواند خود را مستقیما یا با درون نگری بشناسد، اعتقادی ندارد. یگانه روش این است که برای شناخت غیرمستقیم تلاش کنیم، و این مسأله تمرکز وی را بر زبان توجیه می کند. علم تأویل زبانی و پدیدارشناختی او بر این نظر استوار است که اظهار خود آگاهی از طریق زبان صورت می گیرد. با استفاده از کلمات و زبان است که مردم هر ادراکی از خود دارند، ابراز می دارند. بنابراین، پدیدارشناسی او بر توصیف غیر مستقیم پدیده های آگاهانه متمرکز است، چرا که این پدیده ها از طریق زبان شناخته می شود و تفسیر تأویلی تلاش خود را صرف این سؤال میکند که درک نمادها (زبان) چه ارتباطی با درک خود دارد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص403-401، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما