گروه‌های حمایت هم کلاسی در مدارس

هم کلاس‌ها ممکن است مخالفت خود را با این گروه‌ها از طریق تضعیف روحیه آنها و کلامی که نمایانگر رد صلاحیت ایشان است
دوشنبه، 14 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گروه‌های حمایت هم کلاسی در مدارس
با وجود فواید گزارش شده، به کارگیری گروه‌های حمایت هم کلاسی در مدارس، به دلیل نگرش های متفاوت کادر آموزشی و دانش آموزان، با موانعی روبه رو می شود. هرچند دلایلی دال بر تأثیر این نوع مداخله موجود است. برخی از معلم‌ها به طور گسترده ای این ترس خود را ابراز می کنند که حامیان جوان، مناسب این کار نیستند. آنها نگرانند که این دانش آموزان در اثر برخورد با مشکلات سایر همکلاسی ها انگیزه خود را از دست می دهند، و از آنجا که آموزش‌های مناسب ندیده اند چه بسا به جای مفید بودن خساراتی هم به بار بیاورند. حامیان همکلاسی معمولا چنین اظهارنظرهایی را حاکی از آن می دانند که معلمان تمایلی نسبت به تقسیم قدرت ندارند.
 
در ابتدا کادر آموزشی مقاومت می کردند و تمایلی نداشتند تا مسئولیتی به دانش آموزان محول کنند. کادر آموزشی واقعأ آگاهی نسبت به نحوه کار ما نداشتند؛ از این رو در یکی از گردهمایی های کادر آموزشی مختصری از روش عملکرد خود را ارائه کردیم که به اصلاح این امر کمک کرد. به طور کلی برقراری ارتباط با کادر آموزشی مشکلی بزرگ است. هر چند در این بررسی گزارش شد که برخی از این معلمان سرانجام و به تدریج در خصوص مهارت حامیان همکلاسی قانع شدند، اما بقیه همچنان شکاک باقی ماندند.
 
نایلور و کوی تحقیقاتی در ۶۵ مدرسه انجام دادند که نظام حمایت هم کلاسی در آنها در جریان بود. پرسشنامه ها را کاربران واقعی و یا بالقوه نظام در دو رده سنی ۷ و ۹ سال، حامیان همکلاسی، معلمان گرداننده نظام و معلمانی که دخالت مستقیمی در نظام نداشتند، تکمیل کردند. این تحقیق نشان داد که تعداد معلمان مرد و نیز دانش آموزان پسر در نظام های حمایت هم کلاسی بسیار پایین بود و مخالفت هایی با این نظامها از سوی برخی معلمان و نیز برخی اعضای مذکر گروههای هم کلاس صورت می گرفت.
 
هم کلاس ها ممکن است مخالفت خود را با این گروه ها از طریق تضعیف روحیه آنها و کلامی که نمایانگر رد صلاحیت ایشان است نشان دهند؛ مثل مسخره کردن و خطاب کردن آنها با اسم هایی چون، پهلوان پنبه، خبرچین، نازپروردۂ معلمها... مخالفت خود را نشان می دهند. در یکی از مدارس پسرانه این گروه را به نام ناجی دیوانه می خواندند. به نظر می آید که پسرها على الخصوص نسبت به این نوع انتقاد آسیب پذیرند و جالب توجه است که در نظام های حمایت هم کلاسی در مدارس مختلط تعداد دختران معمولا در همه مراحل روند، از درخواست گرفته تا گزینش، آموزش و وارد عمل شدن از تعداد پسران بیشتر است. کوی پس از بررسی خدمات حمایت هم کلاسی در ۹ مدرسه دریافت که شرکت در این پروژه باعث می شود حامیان همکلاسی در معرض تمسخر و متلک گویی دیگران قرار گیرند. به ویژه پسرهای حامی همکلاسی می گفتند که در تلفیق چهره مردانه گروه خود با نقش محبت آمیز و کمک رسان آن دچار مشکل شده اند. تنها تعداد اندکی از پسرهای حامی همکلاسی به نظر می آمد قادر به تحمل این فشار گروه همکلاسی های دیگر و اقرار به فواید نظام هستند. در هر نقطه (از ثبت نام گرفته تا آموزش و به کارگیری) پسرها حضور کمرنگ تری داشتند و احتمال کنارگذاشتن شان بیشتر بود. بزرگسالانی که مسئول خدمات حمایت هم کلاسی بودند کاملا از حضور مفید در حکم حامیان همکلاسی آگاه بودند ولی نمی توانستند راه حلی برای آن بیابند. اگر نگاهی به یافته های خانم سالمیوا لی و همکارانش بیندازیم متوجه می شویم که این موضوع جای تعجب ندارد. به عقیده ما حامیان به طور عمده از مدافعین انتخاب می شوند که بر اساس تحقیقات بیشتر دخترها هستند.
 
همچنین مدارکی حاکی از فشار گروهی هم کلاسی‌های دیگر، علیه به کارگیری خدمات حمایت هم کلاسی به چشم می خورد. مک لیود و موریس مسئول جمع آوری و نتیجه گیری از یک سلسله تحقیقاتی می شوند که مؤسسه Childline هزینه آن را پرداخته است. آنها از کودکان در مورد خط مشی های مدرسه در قبال مسئله قلدری سؤال کردند. این محققین متوجه کمک های ناچیز از مداخله های هدایت شده از سوی همکلاسی‌ها شدند، مداخله‌هایی از جمله «خطوط قلدری، انواع و شکل های قلدری، مشاوره همکلاسی ها، ریش سفیدی و یا برنامه‌های وساطت». با وجود این کودکان مصاحبه شده در خصوص ارزش این امر صحبت می کردند و تمایل داشتند که کسی باشد تا در مورد مشکلاتشان با او صحبت کنند.
 
چارلتون و دیوید متعجبند، تعداد کمی از مدارس از دانش آموزان به عنوان حامی جهت ارائه حمایت های فردی و آموزشی به دیگران استفاده می کنند و این عدم تمایل مسئولان مدارس را به بی رغبتی آنها در تقسیم قدرت و اعطای فرصت هایی جهت اقدامات مسئولانه در موقعیتهای روزمره نسبت می دهند:
 
«با وجود مدارک زیادی که در دست است و نشان می دهد این منبع دانش آموزی می تواند کمک ارزشمندی به تلاش های مدرسه جهت بهبود عملکردهای مثبت کودکان داشته باشد، جای تعجب است که تعداد اندکی از مدارس از آن استفاده می کنند؛ به علاوه این غفلت زمانی گیج کننده تر می شود که اولیاء مدارس با شناسایی روزافزون از روحیه دانش آموزان ادعا می کنند که این حق مسلم کودکان است که باید به حرفهای آنها گوش داد.»
 
مسئله‌ایی که کوی مکررا به آن می پردازد، مربوط به اختصاص زمان ناکافی و منابع اندک یا ناچیز جهت تحکیم تلاش های بزرگسالان و جوانانی است که در امر خدمات حمایت همکلاسی دخیل هستند. معلم‌ها زمان بسیار کمی در اختیار داشتند تا خدمات را اداره و نظارت لازم را سازماندهی کنند. از این رو کار معمولا به طور داوطلبانه و در زمان استراحت ناهار و یا بعد از مدرسه انجام می گرفت. مسئله هزینه آموزش بارها مطرح می شد و نیز مسئله ایجاد محیطی خصوصی برای کار فردی با جوانانی که نیازمند کمک بودند. نایلور و کوی هم چنین اظهار نگرانی کردند که مدارس مورد بررسی آنها به نقش اساسی نظارت در حمایت از کار و رفاه فردی خود حامیان توجه کافی نداشته اند. هر چند در کلیه مدارس بررسی شده، مدیران ابراز کردند که نسبت به ایجاد برنامه های حمایت هم کلاسی احساس تعهد می کنند ولی می توان استدلال کرد که آنها شرایط مالی و منابع مورد نیاز جهت برقراری چنین خدماتی را در درازمدت دست کم گرفته اند. به طور کلی بررسی ها در مورد حمایت هم کلاسی نشان میدهد که اشتیاق معلم‌ها و دانش آموزها برای چنین برنامه هایی زیاد است و نه تنها آن را راهی جهت مقابله با قلدری می دانند بلکه در درازمدت آن را راهی جهت تغییر دادن منش مدرسه به منش توجه و مراقبت معرفی می کنند.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 96-94، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط