تأثیر نظری‌های فلسفی جدید در تربیت و تعلیم

نظریه همچنین ما را در دستیابی به چشم اندازی جامع‌تر کمک می‌کند. ما را یاری می رساند تا آنچه را در حال انجام آن هستیم یا می‌توانیم انجام دهیم، ارزیابی کرده یا در چشم انداز خود جای دهیم.
پنجشنبه، 1 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر نظری‌های فلسفی جدید در تربیت و تعلیم
جهان به نظری‌های مشهور دست یافت که همه را تحت تأثیر قرار داد؛ بنا به گفته پرات، تبیین یا توصیف، روح نظریه است. هدف این است که گروهی از پدیده‌هایی که متضاد و نامرتبط به نظر می رسد، نظم یافته و توضیح داده شود. سعی بر آن است که اینها از طریق انتزاع، مشترکات همه پدیده‌های تحت مطالعه، در کلیتی معقول و روشن، گرد هم آید. ذرات و اجزاء به خودی خود بی اهمیت است، زیرا تنها در صورتی اهمیت پیدا می کند که از نظر ذهنی در چهارچوب یک نظریه که آنها را توضیح می دهد، تبیین می کند و معنادار می کند، جمع شود. اپرات هشدار می دهد که نظریه تربیتی دقیقا یک نظریه علمی نیست. نظریه علمی خواهان کاهش یا نفی عناصر غیر علمی، به خصوص عقاید متافیزیکی و قضاوت‌های ارزشی است. به علاوه، نظریه علمی بر این فرض مبتنی است که پدیده‌ها معلول شرایط پیشین هستند (رابطه علت و معلول)، و اگر شرایط علی را بتوان تعیین کرد، معلولها را با دقت نسبی می توان پیش بینی کرد. با این ملاحظات، کاربرد واژه نظریه تنها در صورتی موجه است که درباره یافته های ثابت مربوط به تجربه علمی باشد.
 
از این رو، نظریه علمی یکی از محصولات نهایی تحقیق تجربی است. مشکل این تعبیر وقتی که برای تعلیم و تربیت به کار برده شود، آن است که نظریه تربیتی نه همچون محصول نهایی بلکه به عنوان راهنمایی برای عمل تربیتی عقلانی عمل می کند. به عبارت دیگر، نظریه تربیتی به عنوان پشتوانه و راهنمای عمل سودمند است. نظریه، معلولها را به طور دقیق پیش بینی نمی کند، بلکه راهی برای آنچه در فعالیت‌های تربیتی طراحی شده عملی می توان یا نمی توان انجام داد، ارائه می دهد. کارکردی مؤثر در مورد هدایت عمل فراهم می کند. نظریه علمی در پی تولید دانش است، در حالی که نظریه تربیتی به دنبال تولید فعالیت عملی و به وجود آوردن چیزی است که تصور می شود محصول تربیتی ارزشمندی باشد. بنا به گفته پرات، نظریه تربیتی «مستلزم توصیف، تبیین، تفسیر و جهت دادن به تعاملات روزمره انسان‌ها در یک محیط تربیتی است.»
 
اگر نکات عمده ای را که به این ترتیب سخنان زیادی درباره آن گفته شده بررسی کنیم، خواهیم دید که عناصر معینی برجسته می شود. نخست این ادعا وجود دارد که فلسفه می تواند ما را به ساختن نظریه تربیتی شایسته تر قادر سازد. این مبتنی بر چند نکته است، یکی این که نقش فلسفه آن است که به ما کمک کند تا اهداف و روش‌ها را روشن کنیم و فرض‌های زیربنایی فرهنگی در مورد تعلیم و تربیت را نقادانه تحلیل کنیم. اما نکته محوری تر این که نقش فلسفه فراهم آوردن جامعیت و چشم اندازی کلی است. این نکته به وسیله نگرش فلسفی نسبت به تفکر درباره آنچه ممکن است، نشان داده شده و این تلاش عمدتا تحت الشعاع دغدغه ترکیب و پیوستگی قرار گرفته است. فلسفه در این معنا حتی می تواند به مفهوم نظریه تربیتی در عام ترین معنای آن تلقی شود. اما نظریه تربیتی ممکن است چیزی بیش از فلسفه را نیز شامل شود، زیرا از کمک‌های مناسب رشته های متعدد استفاده می کند. نظریه همچون راهنمایی برای سازمان دادن تفکر درباره تعلیم و تربیت عمل کرده، به فراهم شدن نظم و وضوح در این فرایند کمک می کند. نظریه با کمک به مربیان در وضوح بخشی و سازماندهی متفکرانه عمل تربیتی، همچون رهنمودی برای عمل تربیتی است. عنصر مشترک در همه این نکات آن است که محور بحث فلسفی و نظری در مورد تعلیم و تربیت، ضرورت تفکر درباره اندیشه‌ها و سازماندهی آنها برای فعالیت عملی نهایی است.
 
تصور مشترک بسیاری از مردم این است که نظریه خوب مستقیم می تواند در موضوعات عملی به کار رود، و در موقعیتهای عملی جاری «به کار زده شود و نتایج مستقیم به بار آورد. اگر یک نظریه عملی نباشد، بدیهی است نظریه خوبی نخواهد بود. ممکن است علت این که بسیاری از مردم نسبت به نظریه بی اعتنایی نشان می دهند و آن را غیر عملی می نامند، همین تصور باشد، زیرا شمار کمی از نظریه‌های تربیتی وجود دارد . اگر اصولا چنین نظریه هایی وجود داشته باشد که مستقیما می توان آنها را در موقعیتهای عملی به کار برد همانطور که آسپیرین را برای سردرد به کار می برند. با وجود این، کسانی هستند که تلاش می کنند از نظریه چنین استفاده هایی ببرند و غالبأ نا امید می شوند.
 
این که چرا چنین است، به ویژگی‌های نظریه و عمل بستگی دارد. نکته ای که پیشنهاد شده، این است که نظریه و عمل باید به هم مربوط باشند و هر یک باید دیگری را آگاه کرده توسعه دهد. اما اذعان به یک ارتباط با گفتن این که ارتباطی مستقیم یا یک به یک بین نظریه و عمل وجود دارد، بسیار متفاوت است. دیویی، که گفته بود فلسفه، نظریه عمومی تعلیم و تربیت است، همچنین گفته است «فلسفه اندیشه ای است درباره آنچه ممکن است، نه گزارشی از حقایق ثابت. از این رو نظیر همه تفکرات، فرضی است.» پرات نظریه تربیتی را به عنوان رهنمودی برای عمل توصیف می کند، اما به علاوه می نویسد «... یک نظریه عبارت است از یک ابزار، راهنمایی برای تفکر، نه لزوما راهنمایی برای عمل مستقیم.»
 
با این همه، نظریه به طرق متعدد کارکرد عملی دارد، و اگر رویکرد «به کار زدن» معمولا محکوم به شکست است، اغلب آن قدر که عیب از بهره گیری از نظریه ای مفروض است، عیب از خود آن نظریه نیست. یک چهره عملی نظریه، ماهیت عام آن است. نظریه شامل اندیشه‌ها و مطالبی است که امکان مقایسه، مقابله، اصلاح، و انتقاد از سوی منابع مختلف را فراهم می کند، زیرا به معنایی عام بیان شده و تنها مقید به تفکرات ذهنی افراد خاصی نیست. سخن نظری بحث و مخالفت را فرا می خواند، زیرا در غیر این صورت از نظری بودن درآمده به سخن جزمی یا «حقیقت» مقبول تبدیل خواهد شد. نظریه همچنین ما را در دستیابی به چشم اندازی جامع تر کمک می کند. ما را یاری می رساند تا آنچه را در حال انجام آن هستیم یا می توانیم انجام دهیم، ارزیابی کرده یا در چشم انداز خود جای دهیم. به ما کمک میکند تا خود را در ارتباط با چشم اندازی کلی و بزرگ تر بیابیم. به علاوه، نظریه طالب نگرشی مربوط به جستجوی احتمالات است و این نگرش دائما به دنبال راهی جدید یا بهتر است. بالاخره، نظریه در تعریف مشکل ها، روشن کردن ابهامات تفکر و زبان، و مرتب کردن و سازماندهی طرحها برای عمل یاری می رساند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 552-550، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط