ماتریالیسم مکانیستی در جهان بینی (قسمت دوم)

افراد و آحاد انسانی نیز تنها از طریق مشاهده رفتارشان توسط روان شناس مورد شناخت و داوری قرار می گیرند.
دوشنبه، 12 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماتریالیسم مکانیستی در جهان بینی (قسمت دوم)
ماتریالیسم هسته مرکزی و روح جهان بینی رفتارگرایی است، و عینیت گرایی، رویکرد مسلم این مکتب به شمار می رود، و ماشین گرانی ابزار کارآمد کشف و اثبات واقعیات برای پیروان آن است. بدیهی است آن روح و این رویکرد و ابزار، اساس شناخت و مبنای راه و راهنما شناسی رفتارگرایی تلقی خواهد شد. محرک در واقع همان شرایطی است که درباره ارگانیزم مظهریت بیرونی و اثر درونی دارد؛ به این معنا که از بیرون ارگانیزم موجب سر زدن رفتار ارگانیزم می شود. بنابراین محرک جنبه درون نهاد، و پاسخ مناسب و مقتضی جنبه برون نهاد؟ دارد. رفتار نیز، خود، محصول فرآیندی است که میان دو عنصر درون نهاد و برون نهاد به کار می آید. در این صورت، برای شناخت واقعیت ها، راهی جز اتکا به فرآیندی مشتمل بر فعل و انفعال و کنش و واکنش بیرونی درونی باقی نمی ماند؛ عملیاتی که ویژگی اساسی آن مادی بودن و عینی بودن است.
 
افراد و آحاد انسانی نیز تنها از طریق مشاهده رفتارشان توسط روان شناس مورد شناخت و داوری قرار می گیرند. روان شناس رفتارگرا هیچ سر و کار مستقیمی با درون افراد و فعالیت های نامشهود و درونی آنان ندارد و تنها معیار داوری اش درباره افراد رفتارهای قابل مشاهده آنان است و تنها در این صورت است که رفتار افراد و شخصیت آنان امکان سنجش و ارزیابی می یابد. پس به شیوه «روانشناسی محرک - پاسخ» درون افراد هیچ گاه در کانون توجه و معرفت روان شناس قرار نمی گیرد. از این روی، رویکرد محرک - پاسخ» را رویکرد «جعبه سیاه» یا «جعبه معما» نیز نامیده اند؛ یعنی اینکه کار سیستم عصبی درون جعبه، به اصطلاح، در کانون توجه و دید قرار نمی گیرد. به عبارت دیگر، روان شناس رفتارگرا باید توجه خود را به بررسی اموری مصروف و محدود سازد که از یک طرف جعبه وارد و از طرف دیگر آن خارج می شوند، بدون اینکه نگران و سرگرم فعالیت هایی شود که در درون جعبه رخ می دهد. اصطلاح دیگری که رفتارگرایان برای رویکرد «محرک - پاسخ» وضع کرده اند، عنوان «تحلیل درون نهاد - برون نهاده است که خود بیانگر شیوه خاصی از مطالعه، شناخت و کشف رفتار افراد است.
 
رفتارگرایی به شرحی که گذشت، در عمل، و از روی دلخواه و البته ندانم کاری، راه منطق و استدلال و اندیشه ورزی را به روی درک بسیاری از حقایق و واقعیت های موجود بسته است؛ فقط به این بهانه که خواسته است تنها به شیوه علمی مبتنی بر حس و احساس و مشاهده، واقعیت ها را مطالعه و تجزیه و تحلیل کند. کاربست شیوه مشاهده رفتار وابسته به رویکرد «محرک - پاسخ»، گرچه در مواردی مناسب و مطلوب به نظر می رسد، هرگز نمی تواند نیاز معرفتی بشر را در همه موارد برآورده سازد. برعکس، در بسیاری موارد شیوه مزبور جز محدودیت و تنگنا در قلمرو معرفت شناسی، ثمره دیگری به بار نمی آورد. 
 
بی تردید رفتارگرایان با تفسیری که از روانشناسی و فعالیتها و رفتارهای انسان ارائه کرده اند، «منزلت انسان را تا حد یک ماشین تنزل داده اند»؛ زیرا وجود و «رفتار او را به کار ماشین شبیه دانسته اند». رویکرد «روانشناسی محرک - پاسخ» با نهادن انسان به مثابه ارگانیزم در جایگاه رابط میان محرک - پاسخ، به رویکرد «روانشناسی محرک - ارگانیزم - پاسخ» راه یافته است. به کارگیری «ارگانیزم» به جای انسان در این رویکرد قابل تأمل است. ارگانیزم اصطلاحی است ماشینی، و بیانگر بدن و دستگاهی که بدون تدبیر و اراده خلاق پیشین، و تنها بر اساس تأثیر پذیری از عوامل بیرون ارگانیزم تحرک و فعالیت می پذیرد. با این بیان، «دیگر خبری از انسان فعال، انسانی که دارای انتخاب فعال و ارادی باشد، وجود ندارد. اگر هم از اراده انسان سخن به میان می آید، در واقع اراده او به نوبه خود اراده شرطی شده و متأثر از عوامل محیطی، و نه تحت شرایط ویژه انسانی به سمت و سوی خاصی شکل و جهت می یابد».
 
در انسان شناسی رفتارگرا مهم‌ترین مطلبی که کانون تأکید قرار می گیرد «عظمت ماشینی» انسان است. از نگاه رفتارگرایی، عوامل ارادی و انگیزشی مؤثر در ظهور رفتار و تشکیل شخصیت افراد، یا اصلا کانون توجه قرار نگرفته اند و یا به سادگی مورد تردید و انکار واقع شده اند. بدیهی است هنگامی که رفتار انسان ماهیت و جنبه مکانیستی یابد، شخصیت انسان نیز به پیروی از رفتار او مکانیستی می شود. اینجاست که در فلسفه تعلیم و تربیت سخن از تکنولوژی و مهندسی رفتار و شخصیت انسان به میان می آید؛ امری که مهم ترین ویژگی آن حرکت و رفتار مصنوعی و ماشینی است. هابز، فراتر از این، معتقد بود که در برخورداری از حیات تفاوت برجسته ای میان انسان و یک ماشین مصنوعی مشاهده نمی شود. از سویی، وی حتی جامعه سازمان یافته انسانی را به ماشینی تشبیه می کرد که زندگی‌ای مصنوعی و غیرارادی دارد. اصولا، رفتارگرایی ساختار زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی شخصیت انسان را تنها در چارچوب شرایط مکانیستی قابل تفسیر و تبیین می داند.
 
در حالی که اندیشه های هابز را باید در چارچوب الگویی از «روان شناسی ماشینی» بازشناسی و تفسیر کرد، اندیشه های روان شناس رفتارگرای برجسته ای چون واتسون را باید با الگو و رویکردی از «روان شناسی حیوانی» باز شناخت. واتسون با الهام از کتاب تظاهر هیجان ها در انسان و حیوان داروین، تحت تأثیر موضوع اصلی کتاب مزبور قرار گرفت که بر اساس آن «رفتار هیجانی در انسان نتیجه توارث رفتاری است که زمانی برای حیوانات مفید بوده است، لیکن اینک برای انسان بی فایده است». رویکرد حیوان گرایی در زمینه شناسایی انسان و شخصیت و رفتار او، همچون رویکرد ماشین گرایی، به نوعی موجب مسخ انسانیت انسان و تنزل دادن مقام اوست.
 
افزون بر این، ماشین گرایی نه تنها در تبیین حرکت و قانون علیت و توضیح و تفسیرهای ناظر به پدیده های طبیعی قاصر و عاجز است، بلکه قادر نیست تبیین ص حیح و متقنی درباره پدیده های حیاتی، به ویژه حیات جهان انسانی ارائه دهد. از آن گذشته، فیزیکدانان شهیر غرب، مانند انیشتین، هایزنبرگ و دایراک" «تبیین مکانیستی را برای پدیده های جهان فیزیک ناتمام دانسته اند»؛ چه رسد به اینکه آن را برای شناخت و معرفی انسان کافی و تمام بدانند.
 
در مجموع، انسان شناسی رفتارگرا، خواسته یا ناخواسته، و دانسته یا ندانسته، راه درک و شناسایی «بسیاری از زوایا و ظرافت های روحی، معنوی و کمالجویانه بشر» را به روی خود بسته است. تأسف بارتر اینکه «در نگرش رفتارگرایانه، انسانیت با یک سبک علمی و روان شناختی مورد انکار یا غفلت قرار می گیرد و اصول و ارزش‌های انسانی نیز به منزله تابعی از نگرش مزبور به طور کلی رنگ و رو می بازد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص176-173، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.