رفتارگرایی و فلسفه تعلیم و تربیت

رفتارگرایی از جمله مکتب‌هایی است که در قلمرو روان شناسی و تعلیم و تربیت غرب جایگاه ویژه ای دارد. مهم ترین ویژگی رفتارگرایی را باید در نگرش آن به سرشت و رفتار انسان و آموزش و تربیت ماشینی او جست.
دوشنبه، 12 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتارگرایی و فلسفه تعلیم و تربیت
رفتار انسان که نماد اساسی روان، شخصیت، معرفت و تربیت اوست موضوع برتر و برجسته تر روانشناسی رفتار گراست. رفتارگرایان بر آناند تا ثابت کنند شناخت و اندیشه و ذهن انسانی و نیز ماورای ذهن و اندیشه انسانی، هیچ بک اساس تربیت انسان نیستند، بلکه اقتضائات جاری زندگی به روان و ذهن و رفتار و اندیشه او شکل و هویت می بخشند. در حقیقت، پیدایش هر پدیده، از جمله انسان و ادامه حیات آن، مرهون دو عنصر اساسی، یعنی ماده و حرکت مادی است. تربیت انسان و تنظیم رفتار او نیز وابسته به اوضاع محیطی و عوامل جاری است که به صورت جبر مکانیستی عمل می کنند و رفتار و شخصیت انسان را شکل می دهند. حاصل تربیت به شیوه فوق این خواهد بود که انسان با محیط و وضع موجود سازگاری می یابد. اگر مارکس انسان را محکوم جبر تاریخ می دانست، رفتارگرایان، انسان و رفتار او را محکوم جبر ماشینی می دانند. هر دو نگرش، عامل ارادی و اختیاری انسان و نقش آن را در تعیین سرنوشت او نادیده گرفته‌اند.
 
رفتارگرایی از جمله مکتب هایی است که در قلمرو روان شناسی و تعلیم و تربیت غرب جایگاه ویژه‌ای دارد. مهم ترین ویژگی رفتارگرایی را باید در نگرش آن به سرشت و رفتار انسان و آموزش و تربیت ماشینی او جست. در واقع، رفتارگرایی خواسته است به مهندسی رفتار انسان بپردازد. از این روی، برای مهندسی رفتار انسان، سازگار با وضعیت درونی و بیرونی وی، ساز و برگ و ابزار و آلات فنی - مکانیستی خاصی را در نظر گرفته است. انسان از این نگاه موجودی است که تحت تأثیر وضعیت جاری زندگی و مقتضیات زمانی و مکانی، به صورت شرطی شده برنامه زندگانی خود و ارتباطات انسانی خویش را تنظیم و اجرا می کند. بدین ترتیب، هیچ اراده و تدبیری انسانی یا ماورای انسانی در کار اداره، تنظیم و تدبیر رفتار انسان مدخلیتی ندارد، بلکه شرایط تربیتی موجود به رفتار و خلق و خوی او شکل می دهد و روابط میان فردی وی را سامان می بخشد. با وجود این، رفتارگرایی هنوز هم، نه تنها از جنبه رفتارشناسی و تربیت رفتاری، که از جنبه های گوناگون هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی، دچار سردرگمی و نارسایی است. در درس حاضر، با گرایش خاص فلسفة تربیتی، به زوایایی از رویکردها، مبانی و اصول رفتارگرایی اشاره می شود که از دیدگاه این مکتب راهنمای راه و رفتار انسان، بازشناسی انسان و راهگشای تعلیم و تربیت اوست.
 
مبانی رفتارگرایی مبانی هستی شناختی رفتارگرایی در قلمرو هستی شناسی بر سنت ها و رویکردهایی چون ماده گرایی، عینیت گرایی و ماشین گرایی اصرار می ورزد. این رویکردها اساس رفتارگرایی در تمام عرصه ها و جنبه های نظری و کاربردی به شمار می روند. جهان هستی در این نگاه، مجموعه ای از پدیده ها و امور عینی است که تنها از نظر جوهر و حرکت مادی قابل بازیابی و بازشناسی است. از این روی، عنصر نگرش و گرایشی که جنبه فرامادی داشته باشد در جهان هستی یافت نمی شود.

رفتارگرایی در عینیت گرایی وامدار دیدگاه‌های فیلسوفان و نظریه پردازانی چون دکارت، لامتری و کابانی است. در آستانه سده بیستم، عینیت گرایی دوشادوش ماده گرایی و ماشین گرایی به طور فزاینده ای رشد کرد، تا آنجا که پیدایش جهان و تداوم حیات آن بر اساس همین رویکرد ماتریالیستی و مکانیستی تفسیر و تبیین شد. با این اوصاف، رفتارگرایی مکتبی رئالیستی است که واقعیت ها را تنها از دریچه جوهر و حرکت مادی می بیند و تفسیر می کند. بنابراین تمام جهان هستی که تعین یافته و مشهود است و برای آن حقیقتی ورای جهان مادی قابل تصور و اثبات نیست، تحت تأثیر قوانین و قواعد مکانیستی اداره، و با زبان و ادبیات ماشینی تجزیه و تحلیل می شود.
 
پوزیتویسم را باید فلسفه مبنایی عینیت گرایی دانست که بر اساس آن و به مفاد خط مشی و اصول برگرفته از آن، تجربه عینی تنها راه شناخت حقایق و واقعیتها خواهد بود. در این صورت آنچه در دایره شناخت قرار خواهد گرفت همین جهان مادی و فعل و انفعالات ناشی از حرکت مادی در پدیده های این جهان است. نتیجه آنکه، متافیزیک به طور جدی از دایره شناخت بیرون می رود، بدون اینکه کمترین جایگاه و کوچک ترین پایگاهی برای آن در نظر گرفته شود.
 
بدیهی است نادیده گرفتن متافیزیک ارکان شناخت را آسیب پذیر می کند و ساختار و محتوای علوم، حتى علوم تجربی و تجربیات علمی را متزلزل می سازد. بی تردید در همه انواع معرفت شناسی، اعم از فلسفی، دینی و تجربی، کاربرد برخی احکام و اصول متافیزیک ضرورت دارد؛ به گونه ای که بدون استفاده از آنها معرفتی حاصل نمی شود. اصل هایی چون «علیت»، «سنخیت علت و معلول»، «پیوستگی و عدم انفکاک معلول از علت تامه»، همچنین احکام مربوط به آنها از جمله اصول و احکام متافیزیک اند که در تحقق و اثبات معرفت، حتی معرفت تجربی حضور معنادار و ضروری دارند.
 
افزون بر این، محدودیت و انحصار، از لوازم قطعی و طبیعی این نگرش ماتریالیستی است. جهان با همه فراز و نشیبها و حرکتها و تحولاتش به همین سمت و سوی مادی گرایانه باز می گردد و تنها از همین یک جهت ظهور و بروز می یابد. این قبیل لوازم و نارسایی ها مکتب رفتارگرایی یا هر مکتب وابسته به اردوگاه ماتریالیسم را از درون دچار تنش‌ها و چالش‌های جدی می سازد. راه برون رفت از این چالش ها تجدیدنظر در مبانی اندیشه و تغییر جهت در نگرش و جهان بینی است که رفتارگرایی چنین شرطی را برنمی تابد؛ زیرا اساسا مبانی و اصول و رویکردهای آن چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. رفتارگرایی در دفتر جهان بینی و اندیشه جهان شناختی خود، نام و افکار کسی را ثبت کرده است که او را از برجسته ترین نظریه پردازان ماتریالیسم مکانیستی دانسته اند. توماس هابز از نخستین کسان اندک شماری است که برداشت‌ها، نوشته ها و اظهاراتش درباره جهان هستی و زندگی مادی پشتوانه رفتارگرایی قرار گرفت.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص170-165، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط