ماتریالیسم مکانیستی در جهان بینی (قسمت اول)

رفتارگرایی با الهام از اندیشه افرادی چون توماس هابز، اصرار می ورزد که آنچه در دایره درک و شناخت انسان قرار می گیرد چیزی جز حقیقت و جوهری مادی و متحرک نیست
دوشنبه، 12 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماتریالیسم مکانیستی در جهان بینی (قسمت اول)
ماتریالیسم مکانیستی (mechanist materialism) در جهان بینی همانند ماتریالیسم دیالکتیک می‌اندیشد؛ با این تفاوت که جهان بینی ماتریالیسم دیالکتیک بر عناصر سه گانه «تز- آنتی تز - سنتز» تأکید می ورزد، یعنی بر این باور است که هر پدیده ای به طور جبری در اندرون خود ضد خود را می پروراند که حاصل تقابل آنها، پدیده سومی (سنتز) خواهد بود و این مسیر همچنان ادامه می یابد تا جهان هستی به گردش و حرکت باشد. اما ماتریالیسم مکانیستی بر دو عنصر ماده و حرکت مادی تأکید دارد که در هر پدیده ای به طور جبری عمل می کند، بدون آنکه پدیده مزبور از درون خود ضد خود را بپروراند و با آن تقابل یابد. پیدایش پدیده ها و گردش جهان پیوسته بر اساس طرح و برنامه ای است که با حضور ماده و حرکت مادی تنظیم شده است، نه بر اساس فرمول دورانی «تز - آنتی تز - سنتز»، آن گونه که ماتریالیسم دیالکتیک ادعا می کند. هر دو نظر از دیدگاه اسلام و منطق و برهان عقلی باطل و محکوم به شکست اند.
 
هابز، هستی را صرفا طبیعی و مادی می پندارد؛ امری که بدون اراده و تدبیر پیشین به جریان افتاده است و هیچ نقطه اتکا و اتصالی به آفریننده متعال و مدیر و مدبر ندارد. رفتارگرایان به پیروی از دیدگاه‌هابز مایل اند به یک تفسیر و برداشت مادی از جهان و انسان بسنده کنند و جهان بینی خود را بر همین اساس بنا کنند؛ غافل از اینکه جهان از این منظر بی روح گردیده، حکم ماشینی را می یابد که بدون هدف و تدبیر و اراده ای مشخص، و تنها بر اساس اوضاع جاری کار می کند. این برداشت از هستی، همه ساحت های اندیشه، از جمله معرفت شناسی و انسان شناسی رفتارگرا را تحت تأثیر قرار داده است. به این بخش ها که می نگری جز یک حرکت و خاصیت ماشینی و بی روح چیزی نمی بینی.
 
روشن است هنگامی که پیدایش و تحولات جهان هستی، به جریان ماتریالیسم، خواه مکانیستی و خواه دیالکتیکی، برگردد و مقررات حاکم بر جهان هستی تنها با توجه به واقعیت های جزئی و مادی و قابل مشاهده، تنظیم و وضع شوند، انتظار حرکت های پیش رونده به سمت اندیشه های متعالی بی جا خواهد بود. از آن گذشته، هنگامی که تمام واقعیت و حقیقت قابل مشاهده چیزی جز ماده و حرکت مادی نباشد، جهان هستی، تحت تأثیر این دو عنصر اساسی در چنبره جبری مکانیستی گرفتار می آید. در این صورت، ماده و حرکت مبنای طرح و برنامه ویژه ای است که هستی بر اساس آن اداره می شود و طبیعت بنابر آن عمل می کند.
 
ماتریالیسم هسته مرکزی و روح جهان بینی رفتارگرایی است، و عینیت گرایی، رویکرد مسلم این مکتب به شمار می رود، و ماشین گرانی ابزار کارآمد کشف و اثبات واقعیات برای پیروان آن است. بدیهی است آن روح و این رویکرد و ابزار، اساس شناخت و مبنای راه و راهنما شناسی رفتارگرایی تلقی خواهد شد. با این بیان، راه پیش روی رفتارگرایی ماهیتی ماتریالیستی دارد که بر حس و احساس گرایی، تجربه گرایی و آزمون و خطا مبتنی است. در این صورت، تمام فرآیندی که برای درک و شناخت واقعیت ها و حقایق به کار گرفته می شود، جنبه حسی، تجربی، فیزیکی و فیزیولوژیکی دارد، و به هیچ روی، به اموری ورای اینها متکی نیست.
 
رفتارگرایی با الهام از اندیشه افرادی چون توماس هابز، اصرار می ورزد که آنچه در دایره درک و شناخت انسان قرار می گیرد چیزی جز حقیقت و جوهری مادی و متحرک نیست، و شخص از رهگذار آن به درک ویژگی هایی چون رنگ، بو، شکل و اموری از این قبیل، آن هم از طریق حواس نایل می گردد. از این منظر، احساس، تخیل و حتی تفکر ما درباره اشیا و موجودات به یک حرکت حسی، مادی و روان شناختى تقلیل می یابد و هیچ جنبه روحی و روحانی به مفهوم خاص کلمه پیدا نمی کند. در واقع، سلسله فرآیندهای شیمیایی، فیزیولوژیکی به طور مکانیستی، آن هم در چارچوب و ساختاری فیزیکی، عینی و محسوس دست به دست هم می دهند تا ادراکی حاصل آید. بر این اساس، فیزیولوژی مغز و اعصاب و حواس و ادراکات به هیچ وجه به عنصری به نام روح استناد نمی یابد؛ زیرا اساسا روحی مستقل از فعل و انفعالات فیزیکی شیمیایی یا ماشینی و الکتریکی وجود ندارد.
 
جان بی. واتسون . John B. Watson (1828 - 1958) از زمانی که روانشناسی رفتارگرا را پایه گذاری کرد در اندیشه مطالعه رفتار و شناخت واقعیت ها بود؛ آن هم تنها از طریق بررسی فعالیت‌های قابل مشاهدة  آزمودنی. واتسون گفت: «روانشناسی، آن گونه که رفتارگرا آن را تلقی می کند، یک شاخه کاملا عینی و آزمایشی از علوم طبیعی است که موضوع اصلی آن مطالعه رفتار فرد و مسئله اساسی آن «پیش بینی و مهار» است. شناخت در این نگاه، خود نوعی رفتار به شمار می آید که به تعبیر ثورندایک، ماهیت ماشینی دارد. در نظر دیگر روانشناس رفتار گرا، بی. اف. اسکینر، فعالیت‌های شناختی قابل مشاهده بر پایه روانشناسی محرک - پاسخ ظهور می یابند و رفتار شخص را قابل مطالعه و بررسی می سازند. رفتار و از جمله رفتار شناختی، با این وصف، حکم متغیر وابسته ای را دارد که به نوع محرک و شدت و ضعف آن بستگی تام یافته است. در این میان، توجه به ماهیت ماشینی رفتار شناخت با اهمیت جلوه می کند. برای مطالعه رفتار، باید آن را به ساده ترین عناصرش، یعنی واحدهای محرک - پاسخ تجزیه کرد یا کاهش داد.  واحدهای محرک - پاسخ (نه آگاهی و شعور)، عناصر رفتار به شمار می آیند؛ یعنی در حکم آجرهای ساختمانی هستند که رفتارهای پیچیده بر پایه آنها شناخته می شوند».
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص172-170، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.