ایده مهم در شناخت‌درمانگری

فرد ممکن است مشکلات زیادی در تفکر منطقی داشته باشد و در عین حال هیجانات را تجربه کند، زیرا رمزگذاری گزاره‌ای که از طریق تفکر منطقی پیش کشیده می‌شود با رمزگذاری ضمنی که با الگوهای قیاسی پیش کشیده می‌شود نامتجانس است.
پنجشنبه، 15 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایده مهم در شناخت‌درمانگری
براساس مفهوم سازی تأثیرگذار بک در مورد شناخت درمانگری، «این نظر که معنای خاص یک رویداد تعیین کننده پاسخ‌های هیجانی است، هسته الگوی شناختی هیجانات و اختلال‌های هیجانی را تشکیل می‌دهد: معنای مذکور در کالبد یک شناخت نهاده شده است» (بک، ۱۹۷۶، ص ۵۲). یکی از متعلقات چنین رویکردی هنوز به طور گسترده در مفهوم سازی اصلیش به کار میرود و عبارت است از گنجایش پرداختن مستقیم به فرایندهای ارزشیابانه، که یکی از چهار کارکرد الگوی هم ظهور مطرح شده در MiCBT است (ارزشیابی). تأکید عمومی که متضمن شناخت درمانگری سنتی است، عبارت است از محتوای شناختی و چگونگی ساختار یافتن این محتوا در تفکر ما. تصور می‌شود واکنش ها (ذهنی، هیجانی یا جسمی) به واسطه محتوای شناختی از عقاید محوری ناشی می‌شوند. عقاید محوری نیز از طریق رویدادهای جاری زندگی (بک، ۱۹۷۶؛ یک و دیگران، ۱۹۷۹؛ امری و گرینبرگ، ۱۹۸۵) یا کاستی های فلسفی موضوعی فعال می‌شوند. اگر واکنش‌های هیجانی به احساس آسودگی و آرامش بینجامند، می توان با تأکید بر اینکه واکنش هیجانی فقط عقاید غیرمنطقی و فکرهای غیر مفید را تقویت می‌کند، منطق شناخت درمانگری را برای درمانجویان افسرده و مضطرب توضیح داد. درک منطقی محض حس اثربخشی و انگیزش ایجاد می‌کند، اما به ویژه در درمانجویان دارای ذهنیت روانشناختی، عادات واکنشی را با همان سرعت افکار اولیه تغییر نمی‌دهد.
 
بک و همکاران بر این اساس که افکار افسرده ساز در افسردگی درونزاد یکی از شاخص‌های افسردگی هستند تا علت آن، بعضی از مفروضات بنیادی شناخت درمانگری را با رویکرد معتدل تری بازبینی کردند (بک و هاگا، ۱۹۹۲، هاگا و بک، ۱۹۹۵). اگرچه عقلانی سازی بدون احساس کردن کامل تجربه بدنی ممکن است مزایایی داشته باشد، پژوهش‌ها نشان می‌دهند که وجه کلامی اغلب در بلندمدت مثمر ثمر نیست (هایس، ۱۹۹۴). بعضی از تناقض های موجود در مداخله‌های سنتی که بر محتوای افکار نظر دارد، به صراحت توسط استفان و هایس و همکاران مورد اشاره قرار گرفته است و از آن موقع صاحب نظران متعددی به آن پرداخته‌اند جان تیدیل و همکاران استدلال نیرومندی برای نیاز به تجانس بعدی در درمان مطرح کردند که به واسطه رویکرد ICS به صورت نظری به آن دست یافته بودند. آن‌ها فرض کردند که فرد ممکن است مشکلات زیادی در تفکر منطقی داشته باشد و در عین حال هیجانات را تجربه کند، زیرا رمزگذاری گزاره‌ای که از طریق تفکر منطقی پیش کشیده می‌شود با رمزگذاری ضمنی (که با الگوهای قیاسی پیش کشیده می‌شود) نامتجانس است. آن‌ها بحث می‌کنند که پردازش اطلاعات در ابعاد یا زیرسیستم‌های گوناگونی از سیستم پردازش اطلاعات کلی انجام می گیرد (تیسدیل و برنارد، ۱۹۹۳؛ تیسدیل، سیگال و ویلیامز، ۱۹۹۵). در رویکردهای شناختی سنتی به طور معمول فرض بر این است که بعد تجربی مورد اغماض واقع می‌شود. به ویژه حس‌های بدن اغلب از معادله کنار گذاشته میشوند، مگر اینکه به مشکلی آشکار تبدیل شوند، مانند علائم اضطراب به ویژه در مورد اختلال پانیک (کلارک، ۱۹۸۶). برعکس، الگوی هم ظهور تقویت که زیرساخت MiCBT است، حس احشایی را مؤلفه‌ای حیاتی بین عقاید محوری ارزشیابی و واکنش‌گری هیجانی (واکنش) در نظر می گیرد. وقتی یک ایده محوری تحریک می‌شود، حس‌های بدنی تولید می‌کند که واکنش را به راه می اندازند. عقاید محوری در هر دو دیدگاه MiCBT و شناخت درمانگری سنتی مهم تلقی می‌شوند، اما MiCBT برای حس‌های بدنی به همان اندازه اهمیت قائل می‌شود، چرا که آن‌ها پیامدهای واقعی فعال سازی عقاید محوری هستند. در دیدگاه MiCBT ما به آن پیامدهای ظهور واکنش نشان می‌دهیم نه به عقاید محض.
 
پژوهش‌ها نشان می‌دهند که شناخت درمانگری سنتی در کمک به بازسازی محتوای عقاید برای درصد زیادی از افراد افسرده و مضطرب مؤثر است، به ویژه بعد از اتمام بحران یا با کمک دارودرمانگری. این درمان همچنین فرض می‌کند که درمانجو می‌تواند از استدلال برای پرداختن به پویایی های واکنش‌گری هیجانی (به محض ظهور) بهره ببرد. احتمالا برای درمانجویان پریشان ناامیدکننده خواهد بود، زیرا کارکردهای مغز یا وجوه درگیر در این تلاش نامتجانس هستند. مولمن و گورمنه (۲۰۰۵) با استفاده از آزمون نوروسایکولوژیک روی نمونه‌ای از بزرگسالان دچار اختلال اضطراب فراگیر نشان دادند شرکت کنندگانی که توانایی‌های شناختی‌شان (کارکرد اجرایی) در نواحی پیش پیشانی کرتکس دست نخورده و سالم بود، می‌توانستند از درمان شناخت رفتار درمانی بهره ببرند، اما شرکت کنندگانی که کارکردهای اجرایی شان کمتر سالم بود، نتوانستند از این درمان بهره بگیرند. آن‌ها نتیجه گرفتند که مهارت‌های اجرایی برای کاربرد مؤثر شناخت رفتار درمانی مهم است. تفکر منطقی در مورد استدلال واقع گرایانه مستلزم تلاش در نواحی پیشانی و پیش پیشانی قشر مغز به ویژه در نیمکره چپ است، اما نشان دادن هیجان بیشتر مرتبط به فعالیت گذرگاه‌های زیر قشری (لیمبیک) و نواحی پیشانی راست کرتکس است به ویژه در نیمکره راست (دیویدسون و دیگران، ۱۹۹۰). بنابراین ممکن است به سادگی به تله بیفتیم و از درمانجویان پریشان بخواهیم برای مواجهه با هیجان‌های منفی یک وجه خاص را در لوب پیشانی به کار برند که در اصطلاح کارکردهای اجرایی نام دارد و در عین حال مغز در حال پردازش اطلاعات در وجه دیگری است؛ یعنی مغز هیجانی که اغلب اطلاعات قابل دسترس آنجا به واسطه حس‌های بدن تجربه می‌شود. در اینجا محدودیت عمده‌ این است که اطلاعات احشایی به سختی با کارکردهای اجرایی قابل دسترس است، مگر اینکه فرد آموزش دیده باشد گذرگاه های رابط بین این دو وجه را به کار گیرد؛ یعنی همان چیزی که در آموزش ذهن‌آگاهی تعلیم داده می‌شود.
 
بر این اساس، آموزش ذهن‌آگاهی با پردازش اطلاعات به واسطه بازارزیابی تجارب هیجانی ظاهر شده ابتدا به فقدان عاملیت در هیجانات می‌پردازد. این امر به توجه درمانجو امکان می‌دهد که تا حدودی از نواحی لیمبیک برداشته شده و دوباره به نواحی پیشانی برگردانده شوند. پس از دستیابی به جنبه های احشایی هیجان، تلاش برای تعقل راه و روشمان طی بحران با احتمال بیشتری به نتیجه خواهد رسید. گذرگاه هایی که به کرتکس ختم می‌شوند، به ویژه کرتکس پیشانی چپ در دسترس‌ترند. سپس فرد می‌تواند به طور واقع بینانه انتظار داشته باشد روش هایی که لوب پیشانی را درگیر می‌کنند (مانند دیالوگ سقراطی)، مؤثر واقع شوند. به طور خلاصه یک دلیل کارامدی آموزش ذهن‌آگاهی ممکن است در تجانس بعدی آن با تجربه درمانجو و وجوه متناظر فعال شده در مغز، ریشه داشته باشد. برای مثال اگر درمانجو نسبت به وجود اندکی اضطراب آگاه شود، تجربه اش ضرورتا و به طور مستقیم به حس‌های بدنی اتصال داده می‌شود. در عین حال وقتی اضطراب به حداکثر شدت خود برسد، وی اغلب از بعد شناختی منفصل می‌شود. ظاهرا عمل مستقیم روی برانگیختگی، با باقی مانده آگاهی و تعادل معطوف به حس‌های بدن، مواجهه با آن را آسان تر می‌کند تا وقتی در سطح نامتجانس به لحاظ ابعادی (شناختی) به آن پرداخته شده و برای دستیابی به افکار خودکار تلاش شود.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص125-121، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.