مفهوم غیرمنطقی بودن

این واقعیت محض که یک الگوی فکری خودکار شده است (نیمه هشیار)، دلالت دارد که ردیابی پویای (فوری) آن به ویژه در زمان استرس یا تجارب هیجانی به سختی قابل دستیابی است.
پنجشنبه، 15 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مفهوم غیرمنطقی بودن
در شناخت درمانگری سنتی هر پاسخ ناسازگارانه در پی تفکرات خود کار تحریف شده می‌آید (بک، ۱۹۷۶). الگوی عصبی رفتاری تقویت که در پس MiCBT وجود دارد، با این پیش فرض توافق کامل ندارد. رویکرد MiCBT با اینکه یک سیستم ارزشیابی بین تشخیص محرک و پاسخ قائل می‌شود فرض نمی‌کند که ارزشیابی‌ها افکار کاملا جا افتاده‌ای باشند. پژوهش‌های تجربی در روانشناسی شناختی نشان داده‌اند که چندین سطح شناخت وجود دارند و باید بین آثار افکار و هیجان‌ها در سطوح مختلف این سیستم تمایز قائل شد (گرینبرگ و سافران، ۱۹۸۴، ۱۹۸۷؛ لونتال، ۱۹۸۴؛ برنارد و تیسدیل، ۱۹۹۱؛ تیسدیل و برنارد، ۱۹۹۳). ویلیامز و دیگران (۱۹۹۷) بر همین اساس به نیاز برای گسترده کردن حیطه مداخله‌های درمانی تأکید کرده اند: به دلیل تجزیه‌ای که ممکن است بین سطوح مختلف روی دهد، این خطر وجود دارد که کار درمانی انجام گرفته در یک سطح بر سطوح دیگر اثر نگذارد. برای مثال درمانگرانی که روی سطح مفهومی عمل می‌کنند، نمی‌توانند ضرورت انتظار داشته باشند که کارشان در سطح حسی حرکتی مؤثر واقع شود. روش‌های شناختی رایج برای درمان افسردگی، ترکیب پیچیده‌ای از فنون را به کار می‌گیرند، به طوری که نمی‌توان گفت کدام مؤلفه روی کدام سطح عمل می‌کند. در مقطع کنونی به دامنه متنوعی از سنجه‌های سطوح مختلف شناختی نیاز داریم، سطوحی که اختلال‌های هیجانی در آن نمود پیدا می‌کنند (ویلیامز و دیگران، ۱۹۹۷، ص ۱۳).
 
این واقعیت محض که یک الگوی فکری خودکار شده است (نیمه هشیار)، دلالت دارد که ردیابی پویای (فوری) آن به ویژه در زمان استرس یا تجارب هیجانی به سختی قابل دستیابی است (لونتال و شیرر، ۱۹۸۷). نقش خودکار بودن عبارت است از افزایش کارامدی شناختی با صرفه جویی در زمان و کوشش ذهنی. این نقش به فعالیت‌ها امکان می‌دهد زیر سطح هشیاری پردازش شوند، درحالی که منابع توجه در جای دیگری صرف شوند. در MiCBT فرض می‌شود برای راه اندازی پاسخ سریع شبکه های پردازشگر و حس‌های بدنی هم ظهور کمتری فعال می‌شوند.

از آنجا که عادات قدیمی پاسخ نیاز به پردازش معنایی ندارند، ظاهرا غیر محتمل به نظر می‌رسد که ایده های جاافتاده  که بارها در انبار افکار ناسازگارانه معمول درمانجوی مورد نظر کپی برداری می‌شوند به صورت آنلاین قابل ردیابی باشند. پس از رویداد، به احتمال بیشتری افکار خودکار به طور نسبی بازیابی می‌شوند یا با توجیه کردن بازسازی می‌شوند. فرد برای ردیابی آنلاین باید به همزمانی پدیده بیرونی یا درونی ذهن آگاه باشد و این حالت ذهنی نقطه مقابل ذھن تحریک پذیر است. حالات ذهن‌آگاهی و واکنش‌گری هیجانی نقطه مقابل یکدیگرند.

ممکن است سؤال شود آیا این تفاوت چند ثانیه‌ای یا چند دقیقه‌ای بین واکنش به رویداد و ظهور فکر به درک و پیشرفت آزمودنی ارتباطی دارد. پاسخ این است که «بله، بسیار مرتبط است»، زیرا در فاصله بین مرحله ارزشیابی واقعی (فکر خودکار) و تحلیل بازیابی (یا بازسازی)، دیگر واکنش به وقوع پیوسته است. اگر واکنش مخرب باشد، چند ثانیه یا دقیقه تأخیر حتی بیشتر هم معنادار می‌شود. ممکن است سؤال شود این با توجه به درمان چه فرقی می‌کند؟ ما بسیاری از دوستان، همکاران یا درمانجویان را می بینیم که بارها رفتار نامطلوبی را انجام می‌دهند و پس از آن عذرخواهی می‌کنند، اما اغلب دیر شده است. ممکن است نسبت به بعضی طرحواره هایمان بسیار آگاه باشیم و در عین حال نتوانیم بعضی از عادات واکنشی را بازداری کنیم، چه شناختی، چه هیجانی و چه رفتاری.
 
این تفاوت ها اثر مهمی بر کارامدی و طول دوره درمان دارند؛ اول اینکه تلاش درمانجو در حفظ افکار ناکارامد اغلب موجب می‌شود واکنش منفی و توجیه واکنش همچنان ادامه پیدا می‌کند (وقتی خیلی دیر شده است). متعاقبا یکی از رویدادهای رایج در اولین مراحل شناخت درمانگری سنتی رشد حس ناکارامد بودن یا پیچیدگی زیاد فرایند مذکور است یا اینکه درمانجو باز هم نمی‌تواند حتی چنان تکلیف ساده ای را انجام دهد. در مورد درمانجویان افسرده حس رایج قصور یا بی ارزش بودن ممکن است از طریق ناتوانی در بازداری واکنش‌ها و پسخوراند منفی از سوی اطرافیان مهم، تقویت شود. از آنجا که پیشرفت‌های درمانی با موفقیت های اندک جلو می رود (لاریمر، پالمر و مارلات، ۱۹۹۹)،

بازداری واکنش‌ها با ردگیری آنی افکار خودکار پیشایند، مفید است. افزایش حس تحت کنترل بودن، مزیت بلافصل است. یکی از روش‌های تسهیل این حس به واسطه ملاحظه حس‌های بدنی هم ظهورشده با افکار است، یعنی همان چیزی که رویکرد ذهن‌آگاهی پیشنهاد می‌کند. آگاهی پویا امکان ردیابی زودهنگام تر تغییرات سایکوفیزیولوژیک متعاقب تحریک را فراهم می‌کند. ردیابی زودهنگام دورهای کوتاه است که طی آن میتوان تجارب منفی را به منظور فعال کردن اندکی کنترل بازدارنده بر واکنش های اکتسابی مدیریت کرد.  به دلیل اینکه تصور غربی از منطقی بودن به عواملی مثل ارزش های فردی و فرهنگی وابسته است، این مفهوم منحصرا مبتنی بر منطق نیست. آیا به درمانجوی افسرده ۸۲ ساله ای که بیم مرگ دارد، می توان گفت که ایمان شدید او به انجیل ممکن است به ترس های غیرمعقول وی دامن زده باشد؟ آیا می‌توانیم از درمانجوی افسرده ۴۴ ساله که به تازگی از هند به اروپا مهاجرت کرده است، بخواهیم بعد از تجربه مورد خشونت واقع شدن و طرد شدن در محیط کار، برداشت خود از بی انصافی و حمایت نشدن از جانب نهاد جبران خسارت کارگری را از نو سازمان دهد؟ آن مفهوم از غیرمنطقی بودن که به طور جهانی معتبر است، اغلب فراتر از درک ماست و تلاش برای به چالش کشیدن دیدگاه‌های غیرمفید نسبت به یک موقعیت از دیدگاه شناختی سنتی می‌تواند درمانجویان را بیشتر از تجربه شان، درمان و درمانگر، دور کند.
 
از دیدگاه ذهن‌آگاهی، چسبیدن به هر رویداد درونی که به رنج دامن بزند، چه فکر باشد و چه حس بدنی، عمل غیرمنطقی است که از فقدان ذهن‌آگاهی ناشی می‌شود. به همین ترتیب تولید تفکر منفی که ممکن است به طور بالقوه با تجلی آشکار به شکل پاسخ فیزیکی یا کلامی به دیگران آسیب برساند، به طور اجتناب ناپذیر ابتدا به خود فرد آسیب می رساند؛ این نخست به شکل حس‌های بدنی ناخوشایند و واکنش‌های آزارنده ظاهر می‌شود. تداوم بخشیدن به رنج (که به واسطه حس‌های بدنی تجربه می‌شود) و در عین حال تلاش برای گریختن از عامل آن (برای مثال بحث در مورد خودخواهی یک دوست به منظور تغییر وی) واقعا غیرمنطقی به نظر می رسد.

به این ترتیب، ذهن‌آگاهی و غیر منطقی بودن رابطه معکوس دارند. مفهوم دیگری از غیرمنطقی بودن که می توان به صورت جهانی به کار برد، عبارت است از تمایل به عمل ذهنی یا رفتاری بدون لحاظ کردن موضوع عمل. عمل، حتی عامل و موضوع ماهیت متغیری دارند. کسانی که ذهن‌آگاهی را به کار نمی برند، ممکن است این برایشان بیشتر فلسفی باشد تا مبتنی بر تجربه. اگر یک رویکرد تجربی همان ابزار انتخابی برای یادگیری در مورد خود باشد، پس مفهوم غیرمنطقی بودن ضرورتا با این مفهوم که انسان به حس‌های ناخوشایند بدنی پاسخ می‌دهد (نه محرک راه انداز)، مرتبط می‌شود. عامل راه انداز شواهدی برای غیر منطقی بودن به دست می‌دهد. اگر غیر منطقی بودن به لحاظ بوم شناختی این گونه ریشه دار باشد، درمانجو به سادگی در خواهد یافت که تولید و ابقای افکاری که تجارب ناخوشایند ایجاد می‌کنند، عاقلانه نیست.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص127-125، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط