دانستن ارزش خود

درمانجو نمی‌تواند موضعه خودارزشی را درونی کند و وابستگی بیش از حدی به عوامل بیرونی دارد تا احساس ارزش کند و خود را بپذیرد.
شنبه، 17 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانستن ارزش خود
اگر معنای خود فقط یک سازه باشد (کلی، ۱۹۹۵)، پس ارزش خود چیست؟ ویژگی خاص افسردگی، ارزش خود پایین است. براساس ادبیات پژوهشی مربوط به شناخت درمانگری سنتی خودارزشیابی‌های منفی که به ارزش خود پایین می انجامند، باید مرکز توجه مداخله درمانی باشند برای مثال، یک و دیگران، ۱۹۷۹. به عبارت دیگر، اهداف مداخله همان علائم اختلال هستند. با وجود این تمایز مهمی بین چگونگی ادراک فرد از خود (برای مثال در ارزش پایین) و میزان دلبستگی معطوف به خودپنداره وجود دارد. به گونه‌ای متناقض، شخصی که ارزش خود پایینی را تجربه می‌کند، نسبت به جنبه های شخصی منفور دلبستگی بسیار زیادی ایجاد می‌کند. این مسئله به طور ناخواسته دیدگاه‌های ناارزنده ساز مربوط به خود را تقویت می‌کند.

از این رو دلبستگی به حس خود و خودارزشیابی های منفی که به ارزش خود پایین می انجامند، شانه به شانه یکدیگر پیش می‌روند. هرچه خودپنداره منفورتر باشد، اهمیت بیشتری به آن داده می‌شود و متعاقبا در زندگی روزمره اهمیت بیشتری می یابد. فرد گوش به زنگ می‌ماند که این حالت نیز در لحظه حال استرس را ایجاد و حفظ می‌کند. در درمانجویان به شدت افسرده، شناخت‌ها به طور معمول شامل اظهارات اول شخص مفرد هستند. این امر را بک و همکاران (۱۹۷۹) به خوبی مستند کرده‌اند. همان طور که پیشتر به اختصار توضیح داده شد، بک نشان داد که محتوای افکار منفی تجلیات مفروضات عمیق مربوط به شخص و محیطی هستند که در آن زندگی می‌کند.
 
علائم افسردگی خفیف به طور معمول با بیان آشکار شناخت‌های منفی (برای مثال همسرم بی‌انصاف است) رابطه دارند، در حالی که علائم شدیدتر اغلب با پردازش شناختی ساختاری عمیق‌تر (برای مثال هرگز در این زندگی مشترک احساس خوشبختی نخواهم کرد) رابطه دارند و مفروضات اغلب ناهشیار عمیق‌تر به آسانی ظاهر میشوند برای مثال دوباره شکست میخورم، نمی‌توانم هیچ کاری را درست انجام دهم، من به دردنخورم. انسآن‌ها هنگام تجربه ارزش خود پایین، تمایل دارند مشکل را به خود منتسب کنند. احتمال می رود بین شدت علائم افسردگی و ظاهر شدن اظهارات اول شخص مفرد رابطه وجود داشته باشد. همگام با حس خود، نیاز به ابراز آن، مراقبت از آن، دفاع کردن از آن و بها دادن به آن نیز می‌آیند.

ما پیوسته نسبت به خود مشغولیت ذهنی داریم و کم و بیش خطر تهدید شدن این معنا را احساس می‌کنیم . با اینکه اسناد درونی مان این ادراک تهدید را ایجاد می‌کند، هر چیزی که این حس خود را تهدید کند، چه کلامی و چه عملی (دیدگاه‌ها، خودانگاره، عادات و غیره)، تنش ایجاد می‌کند. یک انتقاد مستقیم به این حس خود، کلیت فرد را دچار تلاطم می‌کند. مسئله‌ای به این زودگذری و بی‌اهمیتی چطور می‌تواند در عین حال تا این حد تهدید کننده باشد؟ انسان تنها موجودی است که چنین مسئله‌ای در موردش صدق می‌کند. از طرف دیگر، غیرممکن است که ارزش خود و توانایی گسستن از خودپنداره، مسائل بی‌ربطی باشند. ارزش خود پایین بیشتر احتمال دارد که به واسطه بزرگنمایی بعضی مؤلفه‌های خودپنداره که در توجه ما برجسته شده‌اند، بروز یابند.

از دید کار کردی، خودارزشیابی‌های منفی در بعضی درمانجویان ممکن است به حفظ یک طرحواره پایدار کمک کنند و به قیمت توانایی اندک برای تغییر کردن، معنایی از تداوم خود را ایجاد کنند. در عوض، احتمال دارد کاهش دلبستگی به معنای محدود خود، ترس از انتقاد، فقدان، بدشانسی، تنهایی، خودبیزاری، ارزش خود پایین و دیگر تهدیدهای بالقوه معطوف به حس خود را کاهش دهد. وقتی تجارب ناخوشایند مربوط به حس خود پذیرفتنی تر شوند، خودپذیری جایگزین نیاز به ارزش خود می‌شود. در ذهن‌آگاهی  و دیدگاه‌ها و مشاهداتی که درمانجویان در اموزش ذهن‌آگاهی انجام می‌دهند، عامل نیرومندی در اغلب مشکلات هیجانی افراد عبارت است از حس خود اغراق شده (چه بالا و چه پایین). با وجود این در غیاب از خودبیزاری نیازی به ارزش خود نیست.
 
اکتساب خودپذیری به توانایی فرد برای خودارزشی بستگی دارد و ممکن است به عنوان تجربه دوبعدی مفهوم سازی شود. درمانجویان می‌توانند بیاموزند خود را به واسطه پسخوراند بیرونی یا تجربه درونی گسلش از خود و همدلی بپذیرند. به طور معمول اعتقاد بر این است که وقتی حس خودارزشی فرد به دلیل عدم تأیید در گذشته پایین باشد، به رسمیت شناختن نکات خوب ایشان سودمند خواهد بود. برای مثال درمانجویی که تشخیص اختلال شخصیت مرزی (BPD) را دریافت کرده است، احتمالا با مشکلات تنظیم هیجان، حس خودارزشی پایین، ترس از طرد و ترک شدن روبه روست که از ناموثق سازی یا تجارب تروماتیک در دوران کودکی آموخته شده است. متعاقبا این درمانجو باید مطمئن شود که مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد یا ترک نمی‌شود. نیاز به کسب اطمینان میتواند شکل‌های مختلفی به خود بگیرد، مانند آزمودن حدود دلبستگی همسر یا یک دوست یا ابراز صریح نیاز به تأیید.

به هر حال پسخوراندهایی مانند تحسین و اطمینان دهی کلامی همگی موکول به عدم قطعیت هستند. نمی توان هیچ یک از این‌ها را تحت کنترل گرفت. با اینکه اعضای خانواده، دوستان و درمانگر تلاش می‌کنند درمانجو را خاطر جمع کنند که شخص باارزشی است، نیاز به تأیید خود همچنان تشفی نیافته است و آزمودن حدود رفتار قابل قبول همچنان ابزار مهمی برای اندازه گیری پذیرش یا طرد دیگران به شمار می رود. اغلب طرد از دیگران پیشگویی خودکامبخش است؛ نیاز آن‌ها برای پذیرش دیگران سیری ناپذیر است. یکی از مشکلات اصلی درمانجویان این است که نمی‌توانند برای احساس ارزشمند بودن به عنوان یک فرد، به خود اتکا کنند. به عبارت دیگر، درمانجو نمی‌تواند موضعه خودارزشی را درونی کند و وابستگی بیش از حدی به پسخوراند بیرونی دارد تا احساس ارزش کند و خود را بپذیرد. درمانجوی دچار اختلال شخصیت مرزی ممکن است راه درازی را برای کسب اطمینان در پیش بگیرد.

قضیه مذکور می‌تواند شامل این موارد باشد؛ بت سازی دیگران در مرحله اول شکل گیری رابطه، ادعای دوستی عمیق با کسی که ظاهرا به آن‌ها بها می‌دهد، در حالی که رابطه واقعا سطحی است، کمرنگ کردن مرزها با ابراز انتظارات نامتناسب از دیگران، با تلاش برای کنترل بیش از حد موقعیت‌ها و روابط. درصورتی که درمانجو بتواند خودارزشی را درونی کند تا اینکه برای احساس خوب بودن به دیگران تکیه کند، نیاز به تأیید بیرونی و کسب اطمینان مجدد که از طریق این تلاش‌ها ابراز می‌شوند، به شدت کاهش می‌یابد.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص160-157، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.