بعد از پیشرفت اندکی در درمان، حس احتمالی شکست که در پی عود می آید، میتواند از تسکین حاصل شده به واسطه پذیرش احشایی شایان توجه تر باشد. در موارد دیگر، پایبندی به درمان تهدید میشود؛ پیشرفت ممکن است از انتظار مراجع کندتر باشد و حس خمودگی از میل ارضاشده برای بهبود سریع ناشی شود. در اغلب موارد عدم پایبندی به برنامه درمانی عمدتا پیامد بدفهمی فن و منطق آن است، این قضیه اغلب در اوایل درمان روی میدهد.
به طور معمول شک و تردید در سه هفته اول برنامه روی میدهد و با ظهور نتایج مثبتی که به طور پیشرونده در حوزههای مختلف کار کرد حاصل میشوند، ناپدید میشود. اظهار نظر زیر مربوط به درمانجوی سابق مبتلا به اختلال خلقی دوقطبی است: ممانعت از عود حس غریبی است، زیرا از افسرده شدن و خوشحال شدن می ترسید و مطمئن نیستید باید به کدام طرف بروید، زیرا اگر سعی کنید درباره هر کدامشان داوری کنید، هیچ کدام معقول به نظر نمیرسند. پس فقط مجبورید تفکر را متوقف کرده و مراقبه کنید! . سپس همه چیز معقول میشود.
مفهوم عود باید توسط درمانگر به طور غیرداورانه به عنوان تجربه ناپایدار علامت گذاری شود، به طوری که درمانجویان به محض شروع پاسخ قدیمی بازگشت علائم را ادراک کنند، یک عادت مورد مشاهده قرار گیرد، پذیرفته شده و آزاد گذاشته شود (سالمون و دیگران، ۱۹۹۸). برای مثال خانم جوان خود آسیب رسانی به نام جین که پیشرفتش در MiCBT سریع و به لحاظ شخصی دلگرم کننده بود، وقتی یک بار دیگر در هفته سوم این برنامه مرتکب خود آسیب رسانی شد، احساس شکست عمیقی بر او عارض شد. او توضیح میداد به طور معمول درمانجویانی را که قبل از بستری شدن فعلی دیده است، به طور معمول رفتار ضرب و جرح خود را به عنوان بازگشت به نقطه صفر در نظر میگیرند، یعنی علامت یک موقعیت ناامیدکننده، یک مورد مزمن که ارزش توجه بالینی بلندمدت ندارد. در مقابل، از شنیدن اینکه چقدر پیشرفت کرده و اینکه ذهنآگاهتر شدن وی چقدر مقدم بر رفتار است، متعجب شد. از آنجا که با وجود چنین پسرفتی احساس موفقیت در وی ایجاد شد، اطمینان به توانایی اش را از دست نداده و به پیشرفت ادامه داد.
همان طور که جین در حال پیشرفت بود، حدود دو ماه بعد در مورد بازگشت توهمات شنوایی نگران شد؛ صدای مردانه آشنایی که مدت ها خاموش شده بود، یکباره ظاهر شد. جین نگران بود که این شامل عود است. این علامت به عنوان بازگشت یک عادت قدیمی بازارزیابی شد که فرصتی برای حساسیت زدایی از آن در اختیار ما قرار میدهد. سپس این آموزش به وی یادآوری شد که افکار فقط به صورت افکار نگریسته شوند رویدادهای ذهنی که میآیند و میروند و حسهای بدنی فقط به منزله حسهای بدنی؛ با کمترین ارزشیابی ممکن. او فهمید که صدا از افکارش ناشی میشود و با ماندن در زمان حال توانست آن را درک کند و اجازه دهد هر دفعه بلافاصله بعد از ظهور بیاید و برود. وی با عدم همانندسازی با این صدا فقط بعد از چند جلسه تمرین مراقبه ذهنآگاهی ناپدید شدن آن را گزارش کرد. آن صدا دیگر هرگز بازنگشت. جان کابات زین و همکاران (سالمون و دیگران، ۱۹۹۸) اظهار کردهاند در برنامه های مبتنی بر ذهنآگاهی به روش های زیر به مسئله عود پرداخته شود:
۱. با تأکید بر تازگی هر لحظه، شامل الگوهای رفتاری که ممکن است کهنه و عادتی به نطر برسند برای مثال تنفس، نگرشهای مربوط به سلامتی و انگیزه معکوس کردن عادات قدیمی؛
٢. با فراتر رفتن از برچسب هایی که اغلب با رویدادهای عود رابطه دارند، مانند پسرفت، بازگشت یا حتی عود و مواجهه با تجربه به عنوان فرصتی برای توجه متمرکز تجدیدشده؛
٣. عودها را می توان به عنوان رویدادهایی با ویژگیهای آشنا و در عین حال دارای کیفیتهای جدید و بی همتا در نظر گرفت که فرصت های بالقوه ای برای رشد و تغییرند. تغییر رفتاری و روانشناختی همیشه شامل فرایندی پویا، غیرخطی، با چرخه های بازگشت کننده، تجدیدسازمان دهنده و سامان دهنده اند.
خلاصه نکات مهم
• درمانجویان با پیشرفت درمان، نخست با متمرکز کردن توجه و ایجاد پذیرش نسبت به فرایندهای حسیشان ، مهارتهای درونی سازی مفیدی به دست می آورند. سپس با تمرکززدایی از تجربه و تغییر جهت آن به سوی دیگران، شروع به برونی سازی این مهارتها به منظور پرداختن به رفتار اجتنابی و واکنش های ناخشنودساز بین فردی میکنند. مرحله چهارم به عنوان یک گسترش طبیعی به افراد میآموزد برای ادغام بهتر مفاهیم اساسی شفقت و آگاهی کلی و پیوستگی، به صورت اخلاقی عمل کنند؛• توجه درمانجویان به همه موجودات، حقوق، ارزش و اهمیتشان در کل سیستم موجودات زنده برونی سازی کنند. بینش از سطوح خرد آگاهی به سطوح کلان توسعه می یابد و از این رو احتمال عود را کاهش میدهد؛
• درمانجویان می آموزند که اولین مخاطب هیجاناتی هستند که نسبت به دیگران ایجاد کرده اند. به همین ترتیب ایجاد افکار مشفقانه برای خود و دیگران تجارب هیجانی رضایت بخش تولید خواهد کرد و به پیشگیری از عود کمک میکند؛
• پژوهشگران شواهدی در مورد تغییرات مغزی نشان میدهند که هنگام تمرین مراقبه عشق ورزی مهربانی در نواحی مغزی مرتبط با تنظیم هیجان رخ میدهند؛
• اصول مراقبه عشق ورزی- مهربانی به کار گرفته شده در مرحله چهارم MiCBT شامل سه گام است که هر کدام حدود دو دقیقه به طول می انجامند: ایجاد افکار عشق ورزانه و مهرورزانه نسبت به خود، افرادی که دوستشان داریم و برایشان اهمیت قائلیم و همه اشخاص دیگر؛
• باید عود را بر حسب وقوع آنی یک تجربه مشابه و در عین حال متفاوت، به همراه پذیرش بازارزیابی کرد نه برحسب شکست.
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاریفرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیدهدار، صص165-163، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393