تا پایان هفته سیزدهم زندگی، شمار نورونهای موجود در یک فرد بزرگسال، در نوزاد نیز وجود دارد. بنابراین در مراحل بعدی رشد مغز، پیوندهای بین نورونی ایجاد میشود.این که مغز ما تا چه اندازه از نظر زیستی برای رشد و توسعه زبان از قبل آماده شده است جای بحث فراوان دارد، اما شواهدی در دست است که نشان میدهد حتی از زمان تولد نیمکره چپ برای محرک های شبه زبانی تخصصی شده است (پری اسکات Prescott و دکاسپر de Casper، ۱۹۹۰). از شواهد دیگر این مدعی الگوهای رشدی مشابهی است که قطع نظر از نوع زبان مادری در تمامی کودکان دیده میشود. نشانه دیگر این مساله را میتوان در این واقعیت جست که مناسبترین سن فراگیری زبان پیش از سن بلوغ است. و پس از آن توانایی یادگیری زبان بطور نسبی دچار افت میشود جانستون Johnston و نیوپورت Newport از این شواهد برای تایید نظریه های قطری بودن زبان و نیز فرضیه وجود یک دستگاه ذاتی فراگیری زبان در انسان استفاده میشود. این فرضیه میگوید دستگاهی ذاتی در مغز وجود دارد که به انسان کمک میکند پیچیدگی های زبانی را فرا گیرد. هر نظریه رشد و اختلال زبان باید بتواند بیانگر الگوهای مهارت هایی باشد که کودکان مبتلا به آسیب زبانی خاص می توانند از آنها بهره ببرند. از آن جمله میتوان به توانایی های غیر کلامی فراوان آنها در مقایسه با مهارت های کلامی ضعیف آنان، و نیز توانایی آنها در تمیز کلماتی که توان تولید آنها را ندارد اشاره کرد. این مغایرتها بصورتهای مختلف موجب بروز مشکلاتی شدهاند.
مبانی شناختی رشد زبان
فرایندهای عصبی سالم به کودکان اجازه میدهد تا بخوبی از عهده عملکردهای شناختی و ادراکی پایه که برای پردازش زبان ضروری است برآیند. توجه انسان همواره در معرض بمباران اطلاعاتی است که از محیط پیرامون خویش از طریق مشاهده، صدا، بو، حرکت و غیره دریافت میکند. در صورتی که قرار باشد به تمامی این اطلاعات پاسخ دهیم، نتیجه آن سردرگمی مطلق خواهد بود. مغز در هر زمان خاص تنها میتواند مقدار محدودی اطلاعات را پردازش کند. میلر در مقاله شیوای خود می گوید "عدد جادویی ۷ بعلاوه یا منهای ۲" به تنگناهای اطلاعاتی اشاره دارد که شخص میتواند در هر لحظه مطالب دریافتی را ساماندهی کند تا به واحدها و قسمتهای قابل کنترل تبدیل شوند و بدین ترتیب بر آنها فائق آید. این نکته بی تردید به قدرت حافظه مربوط میشود. مورای Muray درباره نظریه توان "توجه" توضیح میدهد و می گوید قطع نظر از مجرای ارتباطی، بطور کلی مقدار اطلاعاتی که دستگاه عصبی و مغز می توانند به آن توجه کنند محدود است. این گفته بدین معنی است که توجه چند وجهی تنها در حد ظرفیت امکان پذیر است، اما پس از آن از توان پردازش کاسته میشود. هنگامی که آستانه پائین توجه چند وجهی را در برخی کودکان مبتلا به اختلال زبان در نظر میگیریم، این نظریه بویژه معنی می یابد. این دیدگاه در نظریه های شناختی پردازش زبان نیز عامل مهمی به حساب می آید.دیدگاههای مورای با دیگر نظریه مهم "توجه" که توسط براو دینت Broadbent در سال 1958 ارائه شده در تناقض است. وی میگوید برای اجتناب از مساله افزایش بار دستگاه عصبی، تنها راهی که میتوان اطلاعات دریافتی را پردازش کرد روش زنجیرهای است. وی معتقد است، مراحل اولیه یعنی ردیابی و تشخیص میتواند بدون نیاز به توجه و تمرکز صورت گیرد و بدین ترتیب مجراهای مختلف ارتباطی میتوانند بصورت حاشیهای و بطور موازی و هم زمان اطلاعات را دریافت کنند. برای پردازش دو پیام بطور همزمان یکی از آنها به حافظه کوتاه مدت انتقال می یابد. هر اندازه زمان نگهداری آن در حافظه کوتاه مدت بیشتر باشد، میزان از دست رفتن اطلاعات بیشتر است. روشن است در این مساله عنصر گزینش که به شدت محرک و نیز آشنایی شخص با آن بستگی دارد، نقشی اساسی دارد. قطع نظر از مدل مورد استفاده، توافقی وجود دارد که توجه در فراگیری زبان نقش مهمی دارد. کاگان Kagan رشد توجه را با طرح سه مرحله توضیح میدهد. مرحله نخست توجه کامل است که در عین حال ناپایدار است و با از بین رفتن موضوع و کم شدن علاقه مندی بسرعت از شدت آن کاسته میشود. با بهره گیری از اصطلاحات پیاژه، این مرحله با پایداری پیش - شیئی مطابقت دارد. مرحله دوم مرحله ناهمخوانی نامیده میشود و اشاره به زمانی دارد که نوعی ویژگی ناهمخوان با موقعیت دارد، و موجب میشود تا توجه فرد به آن معطوف شود. مرحله سوم فشردگی محرکها نام دارد. در این مرحله فرد قادر است محرکهای مختلف را در هم ادغام کند و تجربه جدیدی را به وجود آورد.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص122-120، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385