شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي

سحر چون آفتاب از آشيان من سفرکردي شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي که چون شمع عبيرآگين شبي با من سحرکردي هنوزم از شبستان وفا بوي عبير آيد که شاهي محشتم بودي و با درويش سرکردي صفا کردي و درويشي بميرم خاکپايت را
سه‌شنبه، 8 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي
شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي
شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي

شاعر : شهريار

سحر چون آفتاب از آشيان من سفرکردي شبي را با من اي ماه سحرخيزان سحرکردي
که چون شمع عبيرآگين شبي با من سحرکردي هنوزم از شبستان وفا بوي عبير آيد
که شاهي محشتم بودي و با درويش سرکردي صفا کردي و درويشي بميرم خاکپايت را
هماي من پريدي و مرا بي‌بال و پر کردي چو دو مرغ دلاويزي به تنگ هم شديم افسوس
که از آن يک نظر بنياد من زير و زبر کردي مگر از گوشه‌ي چشمي وگر طرحي دگر ريزي
غزال من مرا سرگشته‌ي کوه و کمر کردي به ياد چشم تو انسم بود با لاله‌ي وحشي
مرا در عشق از اين آفاق گرديها خبرکردي به گردشهاي چشم آسماني از همان اول
چه خوش پيرانه‌سر ما را به شيدائي سمرکردي به شعر شهريار اکنون سرافشانند در آفاق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.