اعتماد به نفس ملی

ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژه ی امام- که در ایجاد اعتماد به نفس ملی، شخص امام و عناصر تشکیل دهنده ی شخصیت او، یکی از بیشترین تأثیرها را داشت- و بر اثر پیشرفت های گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولی از اعتماد به نفس دست یافته است؛ بیم آن هست که در عرصه ی جنگ های روانی و تبلیغاتی و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانی که بسیار اصرار بر ادامه ی این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، یا در حدی که ملت ما
پنجشنبه، 10 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اعتماد به نفس ملی
اعتماد به نفس ملی
اعتماد به نفس ملی




گزیده ی فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظله العالی در دیدار با دانشجویان دانشگاه های استان یزد، 1386/10/13

اعتماد به نفس ملی؛ دست آورد انقلاب اسلامی

ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژه ی امام- که در ایجاد اعتماد به نفس ملی، شخص امام و عناصر تشکیل دهنده ی شخصیت او، یکی از بیشترین تأثیرها را داشت- و بر اثر پیشرفت های گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولی از اعتماد به نفس دست یافته است؛ بیم آن هست که در عرصه ی جنگ های روانی و تبلیغاتی و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانی که بسیار اصرار بر ادامه ی این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، یا در حدی که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود.

خود کم بینی؛ یک بیماری خطرناک

نقطه ی مقابل اعتماد به نفس، خود کم بینی است؛ این بیماری بسیار خطرناک،که در طول ده ها سال متوالی آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند. من الان گوش می کنم، متأسفانه می بینم علاوه بر واژه های فرنگی ای که در طول ده ها سال گذشته بر زبان مردم جاری شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هر چند وقت یک بار، یک واژه ای فرنگی دیگر مطرح می شود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنی چه؟! بروند به یکی مراجعه کنند؛ آقا معنایش چیست، تا معنایش را بفهمند! خوب، چه لزومی دارد؟! این مفهومی که تازه وارد کشور شده برایش لغت بساز! زبان فارسی با این گستردگی. این ها آن خود کم بینی هاهی است که از اثرات گذشته است.

تلاش دائم برای ادامه ی راه

ما آن دونده ای هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ باید برسیم به خط برد. دائم باید بدویم. باید در سال 1404 ایران کشوری شود توسعه یافته. دنباله ی چشم انداز این است که از کشورهای دیگر در منطقه باید از لحاظ فناوری و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال می کنید کشورهای دیگر همین طورایستاده اند که ما جلوتر برویم، آن ها حرکت نکنند؟! آن ها هم دارند حرکت می کنند. مسابقه ی دوندگی است، مسابقه ی دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا فایده ای ندارد، خوب نمی رسیم. من از این بیمناکم.

دشمن؛ یعنی جناح سیطره جوی جهانی

دشمن ما عبارت است از: دستگاه اسکتبار سیطره جویی جهانی. حالا مظهرش را شما بگویید دولت آمریکاست، باشد؛ یا فلان دولت دیگر است، باشد. مشکل ما با کشورها و دولت ها، مشکل بومی و نژادی و ملی و اسمی نیست؛ مشکل این است که یک مجموعه ی سیطره جویی در قدرت ها و سیاست های دنیا به وجود آمده؛ این ها عادت کرده اند بر سیطره جویی و برخورد نکردن با مانع جدّی. حالا این جا یک مانع جدی به وجود آمده؛ اسمش حکومت اسلامی است، جمهوری اسلامی است. با این مانع جدّی به شدت پنجه می اندازند؛ مظهرش امروز دولت ایالات متحده ی آمریکاست و بزرگ ترین شیطان مجسمش آن است؛ دشمنی اش هم با ما به خاطره همین است که این جا یک مانعی است، چالش ما با غرب، برگشتنش به این است.

اراده ی ملت ایران بر تسلیم ناپذیری

بعضی ها همین طور می نشینند و پدر خوانده گونه ریش می جنبانند که آقا چرا با همه دعوا می کنید؟! بحث دعوا کردن نیست؛ مسأله ی ما، مسأله ی ایستادگی در مقابل سیطره جویی است. ما یک ملتیم که قرن های متمادی ما را خواب و غفلت زده و خمار و گیج نگه داشتند؛ ما حالا تازه بیدار شده ایم؛ ما می خواهیم دیگر تسلیم نشویم؛ جرم ما این است: (و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید) (1)؛ چالش این جاست.

شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس حزب الله

این دشمنی که در مقابل ملت ایران است، با این اعتماد به نفسی که شما تا امروز به آن رسیده اید، ستیزه خواهد کرد؛ به خصوص که امروز آمریکا در سیاست های خاورمیانه ای خودش شکست خورده است. سیاست های خاورمیانه ای آمریکا عمدتاً معطوف به جمهوری اسلامی بود. از یک طرف افغانستان، از یک طرف عراق؛ فکر می کردند جمهوری اسلامی بین دولبه ی یک گاز انبر قرار خواهد گرفت و زیر فشار واقع می شود و دست هایش را بالا می برد. سیاست خاورمیانه ای آمریکا مبتنی بود بر تقویت رژیم صهیونیستی، و یکی از بزرگ ترین اقدام ها و تصمیماتشان این بود که در داخل لبنان- که همسایه ی مشرف بر سرزمین فلسطین غصب شده است- آن نیروی محرکه و مؤمن اثر گذار و نافذ؛ یعنی حزب الله و نیروی مقاومت را از بین ببرند. سال گذشته با آن شکست مفتضحانه، این از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا می زنند، برای اینکه شاید بتوانند در لبنان یک کاری بکنند، یک حکومت طرفدار آمریکا، یک ارتش طرفدار آمریکا به وجود بیاورند؛ که الآن مشکل و معضله ی لبنان به خاطر این است. آمریکایی ها حاضر نیستند به آسانی این گوشت به خیال خودشان پخته را از زیر دندانشان بیرون بیاورند؛ برای این که بتوانند یک فرد دست نشانده در آن جا به وجود بیاورند تا بتوانند حزب الله را زیر فشار قرار دهند، اما تا حالا نتوانسته اند. برای قدرتی مثل آمریکا، این ها ناکامی است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه دیپلماسی فوق العاده قوی، و با آن ابزارهای گوناگون فنی و انسانی نتوانستند با حزب الله مواجه شوند. این ها حزب الله را هم مرتبط با ایران می دانند؛ پیروزی حزب الله را، پیروزی جمهوری اسلامی می دانند.این جا هم شکست خوردند.

شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس ملت

در مسأله ی هسته ای، آمریکایی ها تا همین چند ماه پیش اصرار، اصرار که باید ایران به کلی همه ی فعالیت های هسته اش را کنار بگذارد؛ یعنی مثل آن کاری که با لیبی کردند؛ ته اش را جارو کند، تقدیم کند به آن ها؛ به کلی اعلام انصراف کند.اخیراً- چند هفته ی قبل از این- وضع به جایی رسیده است که گفتند ایران در همین نحدی که هست، توقف کند. ببینید فاصله ی این ها خیلی زیاد است. یک روزی بود که این ها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسؤولیین گفت و گو و مذاکره ای با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ رانگه دارند، آنها گفته بودند نمی شود؛ گفته بودند پس لا اقل پنج تا، گفته بودند نمی شود. اگر می گفتند یکی ، باز هم می گفتند نمی شود! امروز سه هزار تا سانتریفیوژ دارد کار می کند، مبالغ زیادی هم آماده ی کار گذاشتن است. می گویند در همین حد متوقف شوید. این هم یکی از ناکامی های آمریکاست. در خود منطقه آمریکایی ها تلاش کردند. از بعد از قضیه ی بیستم شهریور آن برج های دوقلو، صحنه را تصویر کنند به یک صحنه ی دو قطبی در این منطقه؛ جنگ بین دموکراسی و تروریزم. چه قدر تبلیغات کردند، چه قدر کار کردند، چه قدر تهاجم نظامی و لشکر کشی و خرج کردند و هر کاری تواستند، کردند تا بگویند ما حامل دموکراسی هستیم، منطقه حامل تروریزم است؛ ما آمده ایم منطقه را نجات دهیم. امروز شما نگاه کنید در خود عراق، که مرکز و محور فعالیت های این ها بود؛ از مردم عادی که سؤال کنید، می گویند موجب و عامل تروریزم خود آمریکایی هایند؛ هیچ کس معتقد نیست که آمریکا برای عراق دموکراسی آورده است. این حکومتی که تشکیل شد، این دولتی که روی کار آمد، این مجلسی که روی کار آمد، علی رغم آمریکا آمد؛ نمی خواستند این بشود؛ ناچار شدند؛ این را همه می دانند. بنابراین در صحنه های مختلف، این ها ناکام شدند.

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

وقتی که یک قدرت سیطره جو برای عقب نشاندن روحی و روانی یک ملت و شکستن اعتماد به نفس او، این طور ناکام می شود، آیا ساکت می ماند؟ جواب این است که نه، ساکت نمی ماند؛ دنبال راه های جدید می گردد. چون او دنبال راه های جدید باشیم. ما باید محاسبه ی راه های جدید دشمن را بکنیم؛ بدانیم امکانات او، امکانات کمی نیست. من بارها گفته ام: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». دشمن امکانات تبیلیغاتی اش با امکانات تبلیغاتی جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. این را هم من به شما عرض بکنم؛ در زمینه های کار فرهنگی، در زمینه های کار تبلیغاتی و ارتباطاتی، امکانات دشمن خیلی زیاد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج می کنند. اینی که گفتند آقا ما هشتاد میلیون دلار، صد میلیون دلار به مخالفین نظام در ایران- به تعبیر خودشان اوپوزیسیون- می دهیم، این ها ظاهر قضیه است؛ هزینه های آن ها برای این کار خیلی بیشتر از این چیزهاست. دارند هزینه می کنند. من و شما، جوان این مملکت، دانشجوی این مملکت، مسؤول این مملکت، استاد این مملکت باید بداند که دشمن از چه راهی وارد خواهد شد؛ پیش بینی کند. اگر پیش بینی کردید، آن وقت پدیده هایی که در جامعه پیش می آید، این ها را می شناسید. وقتی شما می دانید که فرضاً سیلی در راه است، یا طوفانی در راه است، پدیده های پیش از حدوث سیل یا طوفان وقتی در زندگی شما اتفاق می افتد، این لحظات پیش از سیل یا طوفان را می شناسید و عاملش را می دانید. وقتی نمی دانید، این عوامل برای شما ناشناخته است. گاهی انسان به آن عامل نادانسته کمک می کند. این است که این بحث را برای ما جدّی می کند.

اهمیت اتکا به خود

اعتماد به نفس ملی که باید در نخبگان یک کشور بروز کند، مهم ترین تأثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیری از دیگران را از انسان می گیرد. ملتی که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است برای او چیزی فراهم کنند و به او بدهند. وقتی منتظر بودید برایتان غذای آماده بیاورند، دیگر غذا درست نمی کنید؛ غذا درست کردن هم بلد نمی شوید. این یکی از خطرات عمده است، خیلی هم واضح است؛ یعنی چیز فلسفی پیچیده ی مشکلی نیست، اما همین شیء واضح و سازوکار واضح برای عقب ماندگی کشور، گاهی از نظر ماها مورد غفلت قرار می گیرد.

زهر خودباختگی

من فراموش نمی کنم؛ بر حسب تصادف، سال ها پیش از پیروزی انقلاب منزل دوستی رفته بودیم- اهل یکی از شهرستان های شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش- نماینده ی آن شهر در مجلس شورای ملی آن روز هم اتفاقا مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نماینده ی مجلس یک ساعتی همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم ملاحظه ی جوانب قضیه را نمی کردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرف هایی که آن وقت ها در ذهن ما بود، گفتیم. او نماینده ی مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جمله ی حرف هایی که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشته اید؛ همه اش واردات، همه اش واردات، همه اش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کاری نمی کنیم؟ جوابی که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپایی ها مثل نوکر برای ما کار کنند، ما از نتیجه ی کار کرد آن ها استفاده کنیم! ببینید چه طور این زهر را گاهی تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ می دهند که این طوری صحبت می کنند.

اعتماد به نفس زمینه ساز بروز استعدادها

وقتی اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار کمک دیگران و انتظار دستگیری دیگران است. مثل آدم مفلوک و زمینگیر یک گوشه ای نشسته، منتظر است یک نفری از آن جا عبور کند، یک کمکی به او بکند. نقطه ی مقابلش حالت استغناست؛ انسان منتظر نباشد که برای او بیاورند. وقتی منتظر نبود، در اندیشه ی فراهم کردن نیازهای خود بود، این استعدادهای موجود در وجود او- استعدادهای نهفته ی در وجود یک ملت- به کار می افتد. استعدادها که به کار افتاد؛ استعدادی که بالقوه به وجود می آورد. یک موفقیت، کسب کرد، یک موفقیت، موفقیّت های بعدی را به صورت خوشه ای به وجود می آورد. یک موفقیّت، یک خوشه موفقیّت را پشت سر خودش می آورد؛ طبیعت کار این است.

دفاع مقدس؛ مظهر تکیه به خود

در دوران دفاع مقدس، اویل کار، به خصوص بچه های سپاه و بسیج واقعا چیزی نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمده ی سلاحشان همین کلاشینکف بود؛ یک تفنگ انفرادی، لذا به فکر افتادند.خود این به فکر افتادن، باب هایی را به روی آن ها باز کرد.من توصیه ام به جوان های عزیز این است که شرح حال سرداران شهید را بخوانید. در لابه لای حرف های این ها، حالا یک بخش هایی عاطفی و معنوی و این هاست- که آن ها هم به نوبه ی خود منافعی دارد-، اما بخش هایی هم بخش هایی تجربی کارهای این هاست که در میدان جنگ چگونه عمل می کردند. من بارها گفته ام، که در دوران جنگ، ما بایستی آر.پی.جی هفت را به صورت قاچاقی از کشورهای دیگر می آوردیم و نهایت سختی را متحمل می شدیم؛ پول چند برابر هم می دادیم تا یک تعداد سلاح های ابتدایی این طوری را به دست بیاوریم. نتیجه ی آن تجربه ها و اعتماد به نفس این شد که ملت ایران به جایی برسد که بخشی از سلاح هایی که خودش در منطقه تولید می کند، درجه ی یک و بی نظیر باشد، بحشی هم کم نظیر باشد. این به خاطر همین نیاز بود؛ چون به ما نمی فروختند، چون به ما نمی دادند، ما احساس کردیم که باید به خودمان تکیه کنیم. جوان های ما به خودشان تکیه کردند. این تکیه ی به خود، استعدادها را جوشاند. این جوشش استعدادها فرآورده دارد؛ فرآورده ها هر یکی چندین دنباله دارد. این همه جا هست. این اعتماد به نفس، هم در کشفیات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و تولید هست، هم در الگوی توسعه هست.

الگوی توسعه ایرانی

من در یکی دو تا دیدار دانشجویی راجع به مسأله ی الگوی توسعه صحبت حکردم؛ الگوی توسعه ایرانی، الگوی توسعه ی بومی، که ما برای توسعه ی کشور به سراغ نظریات دانشمندان اروپایی نرویم. نمی گویم از علم آن ها استفاده نکنیم؛ علم آن ها را یاد بگیریم، اما نسخه ی بیماری خودمان را خودمان بنویسیم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانیم به آن تکیه کنیم، اطمینان کنیم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، می گوییم آقا مگر ما می توانیم؟ این همه دیگران تجربه کردند، ما حالا چه بالاتر از آن ها می خواهیم بیاوریم؟ این، نبود اعتماد به نفس است؛ که الآن هم متأسفانه بعضی ها می گویند! بعضی از تحصیل کرده های ما همین را می گویند. ما گفتیم: الگوی توسعه ی بومی تهیه کنیم، می گویند: آقا کدام الگو ی توسعه ی بومی؛ مگر می شود؟! ببینید، این همان رسوبات باقیمانده ی از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر یک ملت می خواهد پیشرفت کند، نمی شود منتظر دیگران باشد.

تلقین خودباختگی توسط نخبگان

غربی ها، اروپایی ها یکی از شیرین کاری هایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهای دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به این ها تلقین کردند؛ بعد این ها را رها کردند توی کشورهای خودشان، گفتند بروید. کشورهای غربی- یعنی انگلیس، فرانسه و بقیه ی کشورها- به جای این که پول خرج کنند تا افکار سیاسی خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیت شده های آن ها رفتند بدون مزد و منت، کارهای آن ها را برایشان انجام دادند. جزو بلاهای کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته، یکی این بود. هنوز هم دنباله هایشان هستند و دارند کار خودشان را می کنند. این باید شکسته شود. اهمیت اعتماد به نفس این است که اگر ما اعتماد به نفس ملی پیدا کردیم، این استعدادها خواهد جوشید؛ آن وقت خواهیم دید که می توانیم؛ برای ما اثبات خواهد شد که می توانیم .

دو مانع اصلی اعتماد به نفس ملی

دو مانع اصلی در راه فرآیند اعتماد به نفس و به ثمر رسیدنش وجود دارد که ما باید متوجه این دو رخنه باشیم. این دو رخنه می تواند فرآیند اعتماد به نفس ملی و منتهی شدن آن به پیروزی های پی در پی و رسیدن به آرمان ها را مخدوش کند؛ یکی پراکندن یأس، یکی هم برخورد سخت و خشن؛ یعنی تحمیل تهاجم نظامی و از قبیل این ها!

الف. یأس و تیره کردن افق.

اول، ایجاد یأس است؛ تیره کردن افق، به رخ کشیدن فاصله های علمی، این واقعیتی است که ما امروز از لحاظ علمی، با دنیای پیشرفته ی علمی که دویست سال است دارد کار علمی می کند فاصله داریم. این فاصله ها را به رخ می کشند و می گویند آقا چه طور می خواهید شما این ها را طی کنید؟ مگر می شود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با این کار مأیوس می کنند. من می گویم: بله، می شود؛ چرا نمی شود؟ ما از دانش دیگران استفاده می کنیم و پا را یک قدم بالاتر می گذاریم؛ کما این که این کار را کرده ایم. ما از دانش دیگران استفاده کرده ایم. گاهی چیزهایی ساخته ایم که در دنیا نیست؛ مثل بعضی از پیشرفت های پزشکی و دارویی و امثال این ها، این ها با استفاده از مقدمات دانش غربی به دست آمده است، اما کارهای بزرگتری از آن ها انجام گرفته است. فاصله نباید ما را مأیوس کند. ما می توانیم شتاب علمی مان را زیاد کنیم؛ این فاصله را روزبه روز کمتر کنیم؛ همت کنیم و پیش برویم. به خصوص که امروز دنیای غرب دچار آفت های جدّی است که در پنجاه سال پیش و صد سال پیش این آفت ها را نداشت. امروز آفت های اخلاقی، آفت های جنسی، تزلزل روحیه ها در غرب خیلی شدیدتر از آن روزهاست؛ امروز این ها در آن جا یک گرفتاری است، البته این مسایل بلند مدت، خودش را آسان نشان نمی دهد، اما از حرف های آن ها، از حرف های اندیشمندانشان، متفکرینشان آدم می فهمد که نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنایت روبه توسعه است، فروپاشی خانواده ها رو به تزاید است و همین طور دارد زیاد می شود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشکال دارد؛ یک ملتی که مصمم است، خودش را تا حدودی می تواند از این بلایا حفظ کند، تصمیم دارد، توکل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمان های مشخص هم دارد، این راه را طی کند؟ کما این که آن ها طی کردند. ما یک روزی جلوتر از غرب بودیم؛ ما دچار آفت شدیم، آن ها تلاش کردند، جلو افتادند. ما حالا می توانیم جلو بیفتیم . طی کردن فاصله ها مطلقاً مستبعد نیست از یک ملتی که جوانش با همت حرکت می کند و پیش می رود؛ مسؤولان و مدیرانش هم با همت می نشینند و برنامه ریزی و طراحی می کنند.در مورد این مسأله ی اول که پراکند نومیدی یأس است، من اصرار دارم شما جوان ها بیشتر فکر کنید، تأمل کنید و نشانه هایش را ببینید.

چند نمونه از القای یأس:

یکی از آن ها مسأله ی انرژی هسته ای است. در داخل کشور خودمان جنجال راه انداختند که آقا انرژی هسته ای هزینه ی بدون سود است؛ چرا دارید این کار را می کنید؟ حالا تبلیغات جهانی که این مسأله را کاملا دنبال می کرد و هنوز هم می کند، اما در داخل کشور خودمان از اولی که این مسأله ی هسته ای مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این تا حالا مرتبا این مطلب را گفته اند و تکرار کرده اند، حتّی عده ای نامه نوشتند و گفتند: آقا ما فیزیکدانیم، این که می گویند ما توانسته ایم دستگاه های سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلا واقعیت ندارد! به قدری قرص این را گفتند که ما مجبور شدیم افرادی را بفرستیم و بگوییم بروند بازرسی کنند، درست ببینند؛ نکند که همینی که این ها می گویند، باشد. این، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند و گفتند: نه آقا! کار، بسیار خوب، صحیح علمی و محکم دارد انجام می گیرد. اول گفتند نمی شود، نمی توانیم؛ بعد که دیدند توانستیم، گفتند: آقا این هزینه ای است که سود ندارد، فایده ای ندارد. بنده در سخنرانی عمومی عید نوروز سال گذشه مفصل درباره ی این صحبت کردم و نمی خواهم تکرار کنم. چه طور فایده ای ندارد؟ ما برای بیست سال دیگر حداقل بایستی بیست هزار مگاوات برق از انرژی هسته ای به دست بیاوریم. برآوردی که برای مصرف انرژی در کشور تولید برق مورد نیاز کرده اند، حداقل بیست هزار مگاوات باید ازطریق انرژی هسته ای باشد؛ والا ما باید برق را از دیگران گدایی کنیم؛ یا اگر نتوانستیم گدایی کنیم، یا ننگمان آمد، یا به ما ندادند، از خیر چیزهایی که با نیروی برق می چرخد، باید بگذریم؛ از کارخانه، از تولید، از بسیاری از ابزارهای پیشرفت. خوب، ما کی شروع کنیم تا بتوانیم بیست هزار مگاوات را بیست سال دیگر به دست بیاوریم؟ الآن اگر دیر هم نشده باشد، قطعاً زود نیست. ممکن است دیر هم شده باشد. ببینید چه مغالطه ی عجیبی است که «آقا احتیاج نداریم»! یا می گویند: شما نیروگاه هشته ای که نمی توانید بسازید؛ این اورانیوم های غنی شده ی سه چهار درصد را برای چه می خواهید؟ باز بحث «نمی توانید» است. چرا نمی توانیم؟ ملتی که بدون کمک و بدون استاد توانست یک چنین مراکز عظیم غنی سازی را به وجود بیاورد، چرا نتواند نیروگاه بسازد؟ باید بتوانیم. چرا نتوانیم؟ یک روزی می گفتند: شما نمی توانید نیروگاه بخاری هم بسازید. من یادم هست دوره ی ریاست جمهوری خود من بود؛ نیروگاهی بود که در زمان رژیم گذشته شروع شده بود، نصفه کاره مانده بود. می آمدند و می رفتند تا دلال های بین المللی از یک کشوری بیایند آن را درست کنند. بعضی ها هم می گفتند مادر داخل می توانیم درست کنیم. ما، چند نفر از مسؤولین مرتبط با این مسایل را در دفتر ریاست جمهوری خواستیم- چند تا از رؤسای کشور را- نخست وزیر و دیگران را هم دعوت کردیم تا بحث کنیم. این ها آمدند و گفتند: آقا امکان ندارد که ما بتوانیم آن نیروگاه را- که نزدیک تهران هم هست- به آخر برسانیم و افتتاح کنیم. این، قضاوت آن ها بود. گفتند: اصلا امکان ندارد؛ حتماً بایستی خارجی بیاید. ما خارجی را نیاوردیم؛ متخصص داخلی رفت آن را کامل کرد، درست هم کرد، الان هم سال هاست که دارد برق می دهد و از تولید او کشور استفاده می کند. اول انقلاب جهاد سازندگی می خواست سیلو بسازد. می دانید سیلوهای ما را در دوران طاغوت، شوروی ها می ساختند. رژیم طاغوت گندم را از آمریکا می گرفت، سیلویش را شوروی می ساخت!! سیلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناوری پیچیده ای است. جهاد سازندگی گفت: ما می خواهیم سیلو بسازیم؛ از اطراف صدا بلند شد که آقا نمی توانید؛ بیخود خودتان را معطل نکنید، سرمایه ی کشور را هم به باد ندهید. یک نمونه ی سیلوی کوچکی در خوزستان ساختند که بنده آن وقت رفتم و بازدید کردم. امروز کشور جمهوری اسلامی شما یکی از سیلوسازی های درجه ی یک دنیاست؛ جزو کشورهای سیلوساز برجسته ی درجه ی یک است.
یکی از سدهای نزدیک تهران آب می داد، گفتند: بروند این را درست کنند؛ گفتند: خود کمپانی سازنده ی این سد باید بیاید؛ رفتند و آوردند. این هم مربوط به اوایل ریاست جمهوری ماست. می گفتند: مگر ما می توانیم سد درست کنیم؟! همین گفتند: مگر ما می توانیم سد درست کنیم؟! همین تلقینات گذشته بود. جوان های ما همت کردند، رفتند سراغ سد سازی. امروز کشور جمهوری اسلامی به فضل الهی بهترین سد ساز این منطقه است.در منطقه ی ما هیچ کشوری مثل جمهوری اسلامی مسلط بر ساختن سدهای بزرگ- چه سد بتونی، چه سد خاکی- نیست. سدهایی که ما ساختیم، از مشابه های خودش که زمان طاغوت به وسیله ی شرکت های خارجی ساخته شده، بهتر و با ظرفیت بیشتر و البته با هزینه ی بسیار بسیار کمتر است؛ کار خودمان هم هست. چرا نمی توانیم؟ نخیر، نیروگاه هسته ای هم می توانیم بسازیم؛ باید بسازیم. امروز شروع بکنیم، چند سال دیگر جواب خواهد داد. چند سال دیگر شروع بکنیم، عقب می مانیم. امروز اگر غنی سازی را شروع نمی کردیم، بایستی ده سال بعد، بیست سال بعد بالاخره شروع می کردیم. می گویند: آقا روس ها که به شما اورانیوم غنی سازه شده می دهند، سوخت نیروگاه هسته ای می دهند؛ خودتان می خواهید چه کار کنید؟! این از آن حرف هایی است که این آقای رییس جمهور کم دان آمریکا هم اخیرا بیان فرمودند، این جا هم یک عده ای همان حرف را تکرار کردند. این حرف مثل این می ماند که به کشوری که ذخایر نفتی زیر زمینش پر است، بگویند، که آقا چرا چاه می زنی؛ خوب برو نفت را بخر، از بیرون بیاور!؛ یعنی کشوری که دارای ذخایر نفتی است، بشود وارد کننده ی نفت! چه قدر خنده آور است! اگر یک روزی دلشان نخواست این سوخت را بدهند، یا گفتند به این قیمت می دهیم، یا گفتند به این شرط می دهیم، ملت ایران ناچار است قبول کند.

انرژی هسته ای؛ پشتوانه ی مستحکم اعتماد به نفس ملی

ببینید، این ها آن چیزهایی است که اگر چنانچه توجه کنید، خواهید دید همان نقشه ی ایجاد یأس دشمن است که حالا یک کار به این عظمت انجام گرفته است. آقا در بیاید، که چرا شما بیخود مملکت را به این چالش های این چنینی می کشانید، برای خاطر یک چیز کم اهمیت انرژی هسته ای؟! در چند سال قبل متأسفانه این کار شد. هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید.رسیدند به کارخانه ی یو.سی.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. این فرآیند عقب نشینی، البته برای ما بی فایده نبود؛ فایده اش این بود که هم خودمان وعده ها و حرف های رقبای اروپایی و غربی را تجربه کردیم، هم افکار عمومی دنیا تجربه کرد. امروز هر کس به ما می گوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما می گوییم: تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده اش چه شد؟ اول گفتند: موقت تعلیق کنید، گفتند: تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازی ای در سطح دنیا درست کردند- در سطح مطبوعات و رسانه ها و محافل سیاسی- وای، داد، داد، ایران می خواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این تجربه کرده ایم؛ دیگر. تجربه ی جدیدی نیست.آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست؛ اصلاً باید به کلی بساط اتمی را جمع کنید. همین اروپایی ها که می گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند: بایستی جمع کنید! این فرایند عقب نشینی، این فایده را برای ما داشت؛ هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. من همان وقت هم در جلسه ی مسؤولیین- که از تلویزیون پخش شد - گفتم: اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه ی پی در پی ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان می شوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم، که بایستی این روند عقب نشینی متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروی؛ و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقب نشینی در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانه یو.سی.اف اصفهان راه اندازی شود، و راه اندازی هم شد، و دنبالش هم به حمدالله این پیشرفت های بعدی است است تا امروز. [نمونه ی دیگر قطع رابطه با آمریکاست]، ما یکی از سیاست های اساسی مان قطع رابطه ی با آمریکاست. هرگز هم نگفتیم ما تا ابد قطع رابطه خواهیم بود؛ مسأله این است که شرایط این دولت به گونه ای است که رابطه ی با او برای ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر کشوری به دنبال تعریف یک منفعتی ایجاد می کند؛ آن جایی که برای ما منعفت ندارد، دنبال رابطه نمی رویم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طریق اولی دنبال رابطه نمی رویم.

رابطه با آمریکا برای ما مضر است

رابطه ی سیاسی باآمریکاف اولاً: خطر آمریکا را کم نمی کند. آمریکا به عراق حمله کرد؛ در حالی که با هم رابطه ی سیاسی داشتند، سفیر داشتند، ثانیاً: وجود رابطه برای آمریکایی ها- نه امروز، همیشه این طور بوده - وسیله ای بوده است برای نفوذ در قشرهای مستعد مزدوری در آن کشور.
در همین قضایایی که حدود هفده هجده سال پیش در چین اتفاق افتاد و جنجال فوق العاده ای شد، سفارت آمریکا محور و مرکز اداره ی آشوب ها و اغتشاش ها بود. این ها این خلأ را در ایران دارند؛ احتیاج به پایگاه دارند، و پایگاه ندارند؛ این را می خواهند. احتیاج به رفت و آمد آزاد و بی دغدغه ی مأموران جاسوسی و مأموران اطلاعاتی شان و ارتباطات نامشروع آن ها با عناصر سفله و مزدور دارند، اما این را ندارند. ارتباط، این را برای آن ها تأمین می کند. حالا می نشینند آقایان وراجی کردن و حرف زدن و استدلال کردن، که نبود رابطه ی با آمریکا برای ما مضر است. نه آقا! نبود رابطه ی با آمریکا برای ما مفید است. آن روزی که رابطه ی با آمریکا مفید باشد، اول کسی که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم. می گویند: چرا جلب دشمنی آمریکا را می کنید؟ مثلا فرض کنید حالا رییس جمهور تعبیر تندی می کند، ناگهان آقایان به اصطلاح عقلا می گویند: این تعبیر تند بود؛ این دشمنی آمریکایی ها را جلب می کند. نه آقا! دشمنی آمریکایی ها تابع این الفاظ و تعبیرات نیست، دشمنی، دشمنی اصولی است. این دشمنی در زمان های مختلف بوده است. از اول انقلاب تا حالا دشمنی بوده است- حلا بحث خطر حمله ی نظامی را بعد یک جمله ای عرض خواهد کرد- حداقل در طول هجده سال اخیر؛ یعنی از بعد از پایان جنگ تحمیلی هشت ساله تا امروز، همیشه این خطر وجود داشته است؛ یعنی همیشه ملت ایران تهدید می شده، که ممکن است این ها حمله ی نظامی بکنند؛ مال امروز نیست. آن چیزی که می تواند خطر دشمن را ضعیف کند، نمایش قدرت شماست، نه نمایش ضعف شما. نمایش ضعف شما دشمن را تشجیع می کند. آن چیزی که ممکن است جلوی خودسری و خودکامگی دشمن را بگیرد، این است که احساس کند شما قدرتمندید. اگر احساس کند ضعیفید، بدون مانع، هر کاری که بخواهد بکند، می کند.
اشکال تراشی غیرمنطقی؛ یک نمونه از ایجاد یأس که من این را هم لازم است عرض کنم؛- یعنی انصاف اقتضا می کند که انسان این ها را بگوید - اشکال تراشی های غیر منطقی است. امروز شما ملاحظه کنید؛ متأسفانه راجع به اغلب تصمیمات دستگاه اداره ی کشور از سوی یک عده مخالف خوان اشکال تراشی می شود؛ اشکال تراشی های غیر منطقی. اگر تصمیم اقتصادی است، اگر تصمیم سیاسی است، اگر تصمیم در حوزه ی مسایل هنری و فرهنگی است، اگر تصمیم در حوزه ی مسایل بین المللی است، به خصوص نسبت به دولت- حالا نسبت به رهبری یک مقدار رودربایستی ای هست و یک چیزهایی را ملاحظه می کنند- آزاد، راحت و با اهانت مطالبی می گویند، این کارها زشت است.
این، همان ایجاد یأس است؛ یعنی نقطه ی مقابل اعتماد به نفس. این، حالت ایجاد خودباختگی و انفعال و خودکم بینی است. خیلی از کسانی که در این میدان ها تلاش می کنند، فعالیت می کنند، متأسفانه نمی فهمند و توجه ندارند که تأثیر کارشان چیست، این ها آدم های بدخواهی نیستند، البته بعضی بدخواه هستند، اما غالبا بدخواه نیستند؛ ملتفت نیستند، ارزیابی درستی از کار خودشان ندارند. این در حالی است که این دولت انصافاً دولت پر کار و در بعضی از خصوصیات نمونه است. این که به همه ی شهرها می روند، این خیلی برای من مهم است؛ خیلی برای من جالب است. رییس جمهور، وزیر و مدیران ارشد اجرایی کشور به شهرهای مختلف می روند. این رفتن به شهرها خیلی تأثیر دارد. گزارش خواندن فرق می کند با رفتن. شاید بیش از اغلب مدیرها، برای من گزارش می آید. وقتی انسان می رود به یک شهری، می رود به یک استانی، می نشیند با یک مردمی، می نشیند با یک مجموعه ی جوانی، می بیند گزارش ها با آنچه که واقعیت است، تفاوت هایی دارد. انسان آنچه که می بیند و می شنود، از گزارش خیلی با ارزش تر است. انسان جایز الخطاست؛ باید تلاش کند تا خطا نکند، یا کمتر بکند. کسانی هم که خطای طرف مقابل را می بینند، باید دلسوزی کنند و خطا را به گوش او برسانند، اما هوچیگری کردن، مردم را دلسرد کردن، اعتماد به نفس مردم را شکستن، آن ها را ناامید کردن نسبت به آینده، هیچ روا نیست. این خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانه ها، هم به مسؤولین، هم به کسانی که منبرهای گوناگون خطابه و سخن گفتن با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهای دیگر، در دانشگاه ها. این چیزی است که بحث مصلحت کشور است؛ باید مصحت کشور را رعایت کرد. این هم یکی از آن راه های مقابله ی با اعتماد به نفس ملی است.
یکی از راه ها- که این را هم غربی ها به شدت در این سال ها دنبال کردند- مسأله ی هوچیگری است؛ هوچیگری مطبوعاتی. آدم خیال می کند که هو کردن افراد مال محدوده های خاصی از مردم است، توی مجامع خاصی؛ نخیر، در سطح بین الملل یکی از کارهایی که بسیار رایج است، هوچیگری است؛ هوچیگرای رسانه ای . امروز امکانات رسانه ای هم فراوان است.

نمونه های حقوق بشر آمریکایی

یکی از این هوچیگری ها؛ همین مسأله ی حقوق بشر است. حالا کسانی این حرف ها را می زنند که گونتاناموی آن ها عرق شرم بر پیشانی هر انسان باشرفی جاری می کند؛ امضای دستور شکنجه از سوی رییس جمهورشان، می کند؛ انسان را در مقابل حقیقت دچار شرمساری می کند؛ اسناد گونتانامو را، اسناد بازجویی ها را به دستور مقامات بالایشان آتش می زنند و می سوزانند؛ آدم هایی که اینقدر نسبت به حقوق بشر بی اعتنا هستند؛ آدم هایی که ملت ها را تحقیر می کنند. اگر امروز شما بروید با ملت عراق صحبت کنید، اولین چیزی که می گویند، این است که به ما بی احترامی می کنند، ما را تحقیر می کنند. اولین چیز، بیکاری و گرسنگی نیست. توی زندان ابوغریب عراق آن بلاها را سر متهمین می آورند که انسان از یادآوردنش شرم می کند. من گاهی اوقات یادم می آید، خجالت می کشم. این ها آن وقت می گویند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهوری اسلامی را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنیا متهم می کنند به این که شما نقض حقوق بشر کردید! خوب، این مسخره نیست؟ حالا همین کار مسخره را که یک دشمنی از بیرون می کند، گاهی در داخل هم آدم می بیند متأسفاته همان را تکرار می کنند و بازتاب می دهند؛ همان حرف را این ها هم می زنند.

نمونه های دموکراسی آمریکایی

در مسأله ی دموکراسی، کسانی که حکومت های کودتایی را پشتیبانی کردند- الآن حکومت های کودتایی هستند، که من نمی خواهم اسم بیاورم؛ خود شماها می دانید- حکومت های مستبد موروثی را به شدت پشتیبانی کردند، در آنجاهایی که با نیروی نظامی، با شعار دموکراسی رفتند، نتوانستند دموکراسی را راه بیندازند؛ یعنی نخواستند. در عراق اول حاکم نظامی گذاشتند؛ بعد دیدند کار پیش نمی رود، حاکم سیاسی گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت کردند. علی رغم این حکومت و مجلس عراق و دولت عراق را که منتخب مردمند، تهدید می کنند. این ها آن وقت می گویند: شما دموکراسی ندارید! باز در داخل یک عده ای متأسفانه همان حرف را تکرار می کنند. من واقعاً تعجب می کنم. این ها یأس ایجاد کردن و هوچیگری است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ایران است.

انتخابات؛ مظهر بارز دموکراسی

ما هر سال یک انتخابات داریم راه می اندازیم؛ مگر غیر از این است؟ مگر مردم در انتخابات شرکت نمی کنند؟ مگر در جاهای دیگر دنیا که ادعای دموکراسی دارند، بیش از این کاری انجام می گیرد؟ با این شور و شوق، مردم در انتخابات های گوناگون شرکت می کنند؛ با رقابت هایی که وجود دارد؛ رقابت کامل بین جناح های مختلف، باز- حالا آن که می گوید، دشمن است- در داخل چرا یک عده ای همین طور یا صریحاً می گویند دموکراسی و مردم سالاری نیست، یا صریحاً نمی گویند؛ جوری می گویند که معنایش همان «نیست»، است؟ می گویند: آقا ما باید برای ایجاد مردم سالاری در کشور تلاش کنیم! چیزی که هست؛ می خواهید برای ایجاد آن چیزی که هست، تلاش کنید؟! این ها آن چیزهایی است که نقطه ی مقابل اعتماد به نفسی است که ملت ما به آن احتیاج دارد و باید آن را داشته باشد.

در موضوع حقوق زن، غرب باید جواب بدهد!

مسأله ی زن؛ من بارها گفتم به شما خواهران عزیز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوان های دانشجو، دخترهای دانشجو؛ الآن هم با جدیّت عرض می کنم که در قضیه ی زن، آنی که باید جواب بدهد، آنی که گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهوری اسلامی، آن هایی که مرزهای دو جنس را به کلی از بین بردند، آزادی جنسی را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّی در فلسفه ترویج کردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد که زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حق کشی انجام بگیرد زن را وسیله ای برای فروش کالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یک کالا، مثل یک متاع؛ اهانتی از این بالاتر برای یک زن ممکن است؟ آن ها باید جواب بدهند!

حجاب در جهت کرامت زن است

حجاب؛ تکریم آن کسی است که در حجاب است. حجاب زن؛ تکریم زن است. در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زن های اعیان و اشراف حجابی روی صورتشان می انداختند، که چشم ها به روی آن ها نیفتد. این، تکریم است. در ایران باستانی زن های اعیان و اشراف و رؤسا همه با حجاب بودند؛ زن های افراد پایین و طبقات پست، نه، بی حجاب هم می آمدند؛ اسلام آمد این تبعیض را گذاشت کنار، گفت: زن باید با حجاب باشد؛ یعنی این تکریم مال همه ی زنان است. این است نظر اسلام. آن وقت آن ها حالا شده اند طلبکار، ما شده ایم بدهکار! آن ها بدهکارند؛ آن ها باید بگویند چرا زن را مثل یک کالا، وسیله ی شهوترانی قرار دادند. یک آماری را همین دیروز برای من نقل کردند- آمار مال یک هفته قبل است- که یک سوم زن های دنیا از دست مردها کتک می خورند! این گریه آور است. و این بیشتر در کشورهای صنعتی است؛ در کشورهای فرنگی است. آن ها بی حجابی را اجباری می کنند، دختر دانشجو را تو دانشگاه راه نمی دهند، به خاطر این که روسری دارد، آن وقت به ما می گویند: چرا شما حجاب را اجباری کردید؟! این در جهت کرامت زن است، آن در جهت پرده دری و بی احترامی به زن است. و از این قبیل مواردی هست که این ها هوچی گری های غرب است.

هوچی گری ها، اعتماد به نفس را نشانه رفته است

من از این که این هوچی گری ها اثر مطلوب آن ها را بگذارد، نگرانم. این که راجع به اعتماد به نفس حرف می زنم، یکی از عللش این است.این هوچی گری ها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبه های ما اثر بگذارد، و آن ها شروع کنند به حمله کردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. این هوچی گری ها یکی از شیوه های سه گانه برای متزلزل کردن اعتماد به نفس یک ملت است.

ب.احتمال برخورد سخت!

یکی هم مسأله ی برخورد سخت است، که البته این امروز احتمالش کم است؛ از گذشته کمتر است، این جا هم من عرض بکنم که یک بی انصافی هایی انجام می گیرد. گویی که ما بودیم که تهدید سخت دولت سیطره جوی آمریکا را به سمت خودمان جلب کردیم. نه، عرض کردم؛ از بعد از پایان جنگ تحمیلی تا امروز، هیچ وقت نبوده که احتمال حمله ی نظامی آمریکا به ما نباشد. امروز کمتر از گذشته است.مسؤولین دولت قبل، اوّلی که آمدند، یکی از حرف هایشان این بود که می گفتند تا قبل از آمدن دولت ما، لوله های توپ یا گلوله ی آمریکا به سمت ایران آماده ی شلیک بود؛ ما آمدیم، برداشته شد. پس خوب، قبلاً بوده است. در همین زمان دولت قبل بود که آن کسی که خودش مجسمه ی شرارت است، ملت ایران را جزو محور شرارت معرفی کرد. بوش شرور، بوشی که وجود او سر تا پا شر و پلیدی است، ملت ایران را یکی از سه ملت محور شرارت قرار داد. این مال آن زمانی است که یک خرده هم ملاحظه ی آمریکایی ها را می کردند؛ بعضی ها هم از داخل گاهی اوقات چیزهایی می گفتند که آن ها خوششان بیاید، البته شما این را بدانید که مسؤولین برتر نظام، رؤسای جمهور ما یا مسؤولین درجه ی یک نظام، این ها همیشه در همه ی این دوره ها مردمان با اخلاص و علاقه مند به پایه های نظام و مبانی نظام بودند این ها انقلابی بودند؛ این مربوط به آن ها نیست؛ مربوط به همان کسانی است که همه جا دور و بری ها کارهایی را می کنند که اصل کاری ها معتقد به آن ها نیستند. البته ما بایستی همیشه از لحاظ نظامی هوشیار باشیم. حالا یک روز آمریکاست، یک روز ممکن بود در گذشته شوروی باشد، یک روز ممکن بود یک کشور همسایه ی شرور مثل صدام حسین باشد. ما باید همیشه هوشیار باشیم. هوشیار هم هستیم. امروز هم با این که همه می گویند گزینه ی نظامی آمریکا از روی میز کنار گذاشته شد- که بعضی اعتقاد دارد از اول روی میز نبود، که حالا کنار گذاشته بشود- بنده اعتقادم این است و عمل ما هم همین است؛ باید مراقب باشیم. باید هوشیار باشیم، مسؤولین نظامی ما باید بیدار باشند، ملت ما باید هوشیار باشند. چیزهایی که این اعتماد به نفس را ضعیف می کند، باید از آن اجتناب شود؛ بعضی از این ها را من گفتم؛ خودتان فکر کنید، رویش مطالعه کنید؛ چیزهایی که این اعتماد به نفس را تقویت می کند، این ها را باید برجسته کنید.
منبع: ماهنامه ی نامه ی جامعه 42، نشریه ی فاطمه الزهرا(علیهاالسلام)، سال چهارم، اسفند 1386، ص ص 13-19.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط