(الف). ریتمها، گفتار و ملودی ابزاری هستند که در شعر و موسیقی به کار گرفته میشوند، از این ابزار یا با هم و یا به صورت جدا استفاده میشود. برای مثال، در موسیقی سازی هر دو یعنی ملودی و ریتم به کار میروند، در حالی که رقص تنها ریتم را به کار میگیرد. رقص شخصیتها، احساسات و اعمال را به وسیله حرکات ریتمیک بدن به نمایش میگذارد. برخی از هنرها نظیر تراژدی، کمدی و مستانه سرایی هر سه ابزار را مورد استفاده قرار میدهند.
(ب). در خصوص موضوعات مورد تقلید میتوان گفت که مهمترین تقسیم ارسطو تقسیمی بود که قبلا ذکر شد، یعنی اینکه برخی از هنرها انسان را آنگونه که معمولا هست به نمایش میگذارند و برخی دیگر یا بدتر یا بهتر از آنچه که هست به تصویر میکشند. با این حال در روزگار ارسطو، هنر نقاشی کردن انسانهای معمولی بسیار بی اهمیت بود به طوری که او فکر میکرد که هنر تنها به دو نوع تقسیم میشود: هنر اصیل یا هنر مبتذل که به ترتیب با تراژدی و کمدی بازنموده میشوند.
(ج). با توجه به روشهای تقلید در خصوص هنر ادبی، ارسطو بر دو چیز تأکید داشت: یا خود مؤلف و نویسنده به طور مستقیم صحبت میکند یا قهرمانانش را وا میدارد که صحبت کنند. این ثنویت و دوگانگی خود را به ترتیب در هنرهای حماسی و دراماتیک نشان میدهد.
تطهیر از طریق هنر
دیدگاه ارسطو درباره تقلید، در تعریف معروف او از تراژدی به طور مختصر بیان شده است: بنابراین، تراژدی، تقلیدی است از کنش و رفتاری جدی و کامل با دامنه و اندازهای مشخص؛ که به لحاظ زبانی با انواع تزئینات هنری آراسته شده است؛ تزئیناتی که در اجزاء مختلف آن یافته میشود؛ به شکل کنش است نه روایت؛ و از طریق انگیزش شفقت و هراس موجب تطهیر نفس از این عواطف میگردد. ما در این تعریف می توانیم هشت عنصر را تشخیص دهیم:1. تراژدی نمایشی تقلیدی است،
۲. از گفتار بهره می جوید،
۳. از گفتاری مکلف و پرزرق و برق استفاده میکند،
۴. موضوعش عمل و کنشی جدی است،
۵. در این نوع از تقلید شخصیتهایی که کنشی را انجام میدهند، دیالوگ خود را بیان میکنند،
۶ بایستی اندازهای مشخص داشته باشد،
۷. به گونهای است که شفقت و ترس را بر میانگیزد،
۸. موجب تطهیر این عواطف میشود.فن شعر ارسطو شامل یک نظریه کمدی نیز میشد، اما این بخش از اثر باقی نمانده است.
با وجود این، در یک نسخه قدیمی دست نوشت، متعلق به قرون وسطی و به عبارت دقیقتر قرن دهم، تحت عنوان تراکتاتوس کویسلینیانوس (Tractatus Coistinianus) تعریفی از کمدی ارائه شده است که نقطه مقابل تعریف تراژدی توسط ارسطو است و از آن نشأت گرفته است. اصل مطلب آن اینست: «کمدی نمایشی تقلیدی از یک کنش کمیک و ناقص است که با لذت و خنده موجب تطهیر و رهایی از این احساسات میشود».
برخی از عناصر این دو تعریف تنها به فن شعر مربوط است، اما «تطهیر» (Katharsis) و «تقلید» (mimesis) کاربرد عام در زیباشناسی دارند، زیرا آنها تاثیرات هنر و هدف از هنر را مشخص میکنند. با این حال، ارسطو فقط تعریفی کوتاه و مبهم از «تطهیر» ارائه میدهد و هرگز دوباره به آن نمیپردازد. اظهار نظر ناقص او درباره این موضوع مهم به یک آشفتگی گسترده منجر شده است.
مسئله اساسی این آشفتگی این است که آیا منظور ارسطو از «تطهیر»، تطهیر احساسات بوده است یا تطهیر و رهایی ذهن و روح از آن احساسات. آیا او به والایش، تخلیه، تقویت احساسات و یا رهایی از احساسات اشاره ندارد؟ تفسیر نخست مدتهای طولانی پذیرفته شده بود، اما مورخین امروزه بر سر این مسئله توافق دارند که تفسیر دوم از معنای دوم «تطهیر» معنایی بوده است که در فن شعر مدنظر ارسطو میباشد. منظور ارسطو این نبود که تراژدی به احساسات تماشاچی منزلت میبخشد و آنها را متکامل میسازد، بلکه منظورش این بود که تراژدی آنها را تخلیه میکنند. بدین وسیله، تماشاچی شدت و مازاد این احساسات مزاحم و آزاردهنده را از خودش دفع میکند و آرامش و صلح درونی را کسب میکند. به لحاظ تاریخی تنها این تفسیر میتواند موجه باشد.
مورخین همچنین بر سر این مسئله که آیا ارسطو مفهوم «تطهیر» را از نقطه نظر آئینهای دینی مطرح کرده بود یا از نقطه نظر پزشکی، اختلاف دارند. شکی نیست که او علاقه شخصی بسیاری به پزشکی داشت؛ با این حال، اندیشه او درباره کاتارسیس، میمسیس (تطهیر و تقلید) از آئینهای مذهبی و دیدگاههای فیثاغورثیان نشأت گرفته است. ارسطو نظریهای سنتی را اخذ کرده و تفسیری متفاوت بدان بخشیده است: او تطهیر احساسات از طریق تخلیه را به عنوان یک فرآیند طبیعی روانشناختی و بیولوژیکی میدید.
بر اساس اندیشههای اورفئهای و فیثاغورثی، کاثارسیس با موسیقی حاصل میآمد. ارسطو این مسئله را قبول داشت. او الحان موسیقی را به اخلاقی، کاربردی و پرشور و شوق تقسیم کرده و نوع اخیر را به توانایی رهاسازی احساسات و تطهیر ارواح مختص نمود. اما کاتارسیس را در شعر بیش از هر چیزی، مؤثر میدانست. با این حال، ارسطو هرگز ادعا نکرد که هنرهای تجسمی نیز می توانند چنین نتایجی را به بار آورند. به عقیده او کاثارسیس از برخی از هنرهای تقلیدی ناشی میشود نه از همه آنها. او برخی از «هنرهای تقلیدی» را هنرهای «کاثارسیستی» می دانست؛ یعنی شعر، موسیقی و رقص. اما هنرهای تجسمی گروه دیگر را تشکیل میداد.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی،صص293-290، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392