گسترش نظریه هنر توسط ارسطو

تقلید به عنوان کارکرد هنر، تطهیر عواطف به عنوان تاثیر هنر، و نسبت متناسب به عنوان خاستگاه زیبایی است.
پنجشنبه، 11 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گسترش نظریه هنر توسط ارسطو
ارسطو به طرز چشمگیری نظریه هنر را گسترش داد. برخی از اندیشه‌های او درباره زیبایی و هنر، صورت بندی جدیدی از اندیشه‌های قدیمی بود و برخی دیگر نیز اندیشه‌های خودش بود. تعاریف زیبایی و هنری تقسیم هنر به هنرهای بازنمودی و تولیدی، مفاهیم مربوط به تقلید، تطهیر عواطف، و نسبت‌های متناسب در زمره گروه اول بودند. در میان گروه دوم عقاید زیر را می‌توان یافت:
 
الف. شناخت خاستگاه‌های مختلف هنر: هنر همانگونه که ناشی از تقلید است، ناشی از هارمونی نیز می‌باشد.
 
ب. شناخت اهداف مختلف هنر که مهم‌ترین آن‌ها پر کردن اوقات فراغت خواهد بود.
 
ج. تقسیم بندی شعر به عنوان یک هنر، برخلاف سنت یونانی.
 
د. تفکیک هنرهای تقلیدی از اغلب هنرهای دیگر.
 
ه. دفاع از استقلال هنر در ارتباط با اخلاق و حقیقت. (این شکافی در عقاید حاکم در دوران باستان بود.)
 
 و. این دیدگاه که زیبایی بر نسبت، نظم و ترکیب مناسب بستگی دارد، باضافه اینکه هنر به «قابلیت ادراک» نیز بستگی دارد، یعنی به قابلیت یک شیء زیبا برای ادراک توسط بینایی یا عاطفه.
 
 ز. اصرار بر اینکه ارزش زیبایی و هنر ذاتی و درونی است.
 
 ح. رهیافت و تقرب به مفهوم «زیبایی زیباشناختی».
 
این عقاید ارسطو در زمان خودش عقایدی جدید به حساب می‌آمدند. با این همه، آن‌ها در دوران مدرن نیز بیشتر از لحاظ محتوا و کمتر از لحاظ صورت بندی، به ذهنمان خطور می‌کنند. این امر به ویژه در مورد عقایدی صادق است که به عناصر ذهنی در زیبایی، استقلال هنر، حقیقت درونی آن و ارضاء زیباشناختی خاص هنر مربوط می‌شود.
 
ملاحظات ارسطو که در نتیجه منجر به ایجاد مفهوم «هنرهای زیبا» شد، کمک بزرگی به زیباشناسی کرد. او این کار را با تمایز هنرهای «تقلیدی»، انجام داد. هنرهایی که زندگی را به طور آزادانه، کلی، هماهنگ، تأثر برانگیز و ارضا کننده به نمایش می‌گذارند و آن را صرف نظر از مواد به کار گرفته شده از واقعیت، دوباره می‌آفریند.
 
این اندیشه‌ها در زیباشناسی ارسطو غلبه دارند: تقلید به عنوان کارکرد هنر، تطهیر عواطف به عنوان تاثیر هنر، و نسبت متناسب به عنوان خاستگاه زیبایی. این عقاید تا حدودی میراث گذشتگان بودند و تا حدودی بکر. ارسطو بیشتر از پیشینیانش، به طور نظام مند به این اندیشه‌ها پرداخت. همچنین او تفسیر و تاویلی بدیع به آن‌ها بخشید. او میمسیس را به عنوان فرآیندی فقال، کاتارسیس را به صورت زیست شناختی و اندازه را به عنوان تعادل تفسیر و تاویل کرد. اما با این حال، همچنین نظریه‌ای یکپارچه را به عنوان یک کل ایجاد کرد که در آن شعر جایگاهی هم سنگ با جایگاه و موقعیت هنرهای تجسمی و موسیقی داشت. او نه تنها ویژگی‌های کلی هنر را، بلکه گونه های مختلفی از فرم‌های خاص را نیز مورد بررسی قرار دادن مهم‌تر از همه، او آنچه را که تا به حال به طور حسی مبهم بوده است، تعریف نمود.
 
ارسطو اکثر مسائل، اندیشه‌ها و عقایدش را از افلاطون گرفت، اما بدان‌ها و مفهومی تجربی و تحلیلی بخشید و اشارات افلاطون را به گزاره‌هایی شخص تبدیل کرد. علائق او از علائق افلاطون متفاوت بود. او به هنر بیشتر از زیبایی توجه می‌کرد و به نتایج متفاوتی از آنچه که افلاطون رسیده بود، وی بافت. برخلاف افلاطون، هنر را تقبیح نکرد. زیباشناسی ارسطو از «مثل زیبایی» استفاده ننمود. اندیشه او فاقد عقل گرائی و افراط گرایی اخلاقی افلاطون بود. این دو زیباشناس آنقدر نقاط اشتراک و افتراق داشتند که مناقشه برانگیزترین نتایج درباره رابطه آن‌ها را محتمل و ممکن می‌سازد. برای مثال، بنا به عقیده فینسلر (Finsler) ارسطو همه چیز را مدیون افلاطون است و بنابر عقیده گودمن، ارسطو هیچ چیزی را مدیون افلاطون نیست.
 
چنان بر می‌آید که بقای نام اندیشمندان دوران باستان به غیر از ارسطو، به خصلت مبالغه آمیز بودن و متناقض بودن نوشته‌هایشان برمی گردد. شاید ارسطو تنها زیباشناس دوران باستان بود که بدون طرح اندیشه های مبالغه آمیز یا متناقض نامش ماندگار شد. در مقایسه با دیگران، آثار او معقول و متعادل بود. از این لحاظ، ارسطو متفکری خارق العاده به شمار نمی‌آید. میتوان گفت که او تنها متفکر متعادل آن روزگار بود، متعادل به معنای با وجدان و منصف.

 [حماسه و تراژدی یونان]

ممکن است کسی درباره بخش‌های خاصی از رساله فی شعر بگوید که «این رساله ساختاری منسجم را ایجاد کرده است که نمی‌توان بدان ایرادی وارد کردو در واقع، کسی تا به حال این کار را انجام نداده است» (فینسلر). این یک واقعیت کاملا استثنایی در تاریخ پر از مناقشه تفکر است. تاثیر ارسطو گسترده و جامع بوده است. به طوری که به حق گفته شده است، انسان می تواند ارسطو را بیشتر از طریق آثار دیگران بشناسد تا از آثار ورساله های باقیمانده خود او. اندیشه‌های اصلی ارسطو درباره نظریه چنان شناخته شده بوده‌اند که به نظر بدیهی می‌امدند، بنابر این توجه آن‌را به خود جلب می‌کردند. از طرف دیگر، تنوع اندیشه های او به قدری زیاد این که علی رغم محبوبیت چشمگیرشان، بسیاری از اندیشه‌هایش مورد توجه واقع نشده‌اند. هنگامی که آنها را از نو می‌شناسیم، به طور خارق العاده‌ای اندیشه‌هایی جدید و ممتاز به نظر می‌آیند.
 
در حالی که بزرگترین تاثیر افلاطون در فلسفه زیبایی‌اش متجلی شده بود، بزرگ‌ترین تاثیر ارسطو در مطالعات مربوط به هنر قرار داشت، به ویژه در رساله فن شعر. در دوران باستان و قرون وسطای پسین، تاثیر افلاطون بیشتر از تاثیر ارسطو بود. اما در دوران مدرن تعادلی ایجاد شد. اغلب اندیشه‌های ارسطو تاثیر مثبتی بر رشد و توسعه نظریه هنر و خود هنر برجای نهاد. با این همه، یکی از این اندیشه‌ها تاثیری منفی داشت. این مسئله تا حدی به خود ارسطو و تا حدی نیز به کسانی مربوط می‌شد که قرن‌ها بعد اندیشه‌های او را به کار گرفتند. ارسطو معتقد بود که هر تکاملی نهایتی دارد و این مسئله در مورد توسعه و تکامل هنر و شعر نیز صادق است.
 
 او حماسه و تراژدی یونانی را به عنوان بی نقص‌ترین و کامل‌ترین شاهکارها در نظر گرفت و نظریه‌هایی را که براساس این شاهکارها مطرح کرده بود به عنوان نظریه‌هایی دانست که در همه جا و به طور ابدی معتبرند. این امر موجب شد که پیروانش تصور کنند که فرم‌هایی از هنر وجود دارند که فرم‌هایی ابدی و غیرقابل جایگزین‌اند؛ تصور فوق، موجب شد که نظریه ادبی و حتی خود ادبیات از حرکت باز بماند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی،صص310-307، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.