الف. بر اساس تفسیر جدید، اثر هنری بیش از اینکه صرفا نوعی محصول دست باشد، یک اثر روحانی (spiritual) است. لوکیان نوشت که مجسمه ونوس کنید (Cnidian) واقع در شهر کنیدوس (Cnidus) پیش از اینکه ذهن هنرمند آن را تبدیل به یک الهه کند، سنگی بیش نبوده است. فیلوستراتوس معتقد بود، هنگامی که فیدیاس مجسمه ژوپیتر (Jove) را ساخت «ذهنش از دستانش خردمندتر بودند». به همین خاطر هنر به عنوان چیزی بیشتر از یک لذت و زینت زندگی دانسته میشد: یعنی به عنوان نشانه شأن و منزلت انسانی (argumentum humanitatis). دیون معتقد بود که برتری یونانیان بر بربرها به خاطر هنر یونانیان بود.
ب. یک اثر هنری، اثری فردی است نه جمعی. به همین دلیل میتواند تجارب شخصی را هم مطرح کند و هم به نمایش بگذارد. کوئینتیلیان معتقد بود که نقاشی بر درونی ترین احساسات انسان نفوذ میکند و از این لحاظ حتى میتواند از شعر هم نافذتر باشد. برخلاف یونانیان قدیم که هنر را با عبارات صرفأ عینی تفسیر میکردند و فرم را تنها بر اهدافی مبتنی می نمودند که بایستی در خدمتشان می بود، نویسندگان دوره یونانی گرا بر عوامل ذهنی و وابستگی آن بر انسان و به عبارت دقیق تر سازنده اثر تأکید داشتند.
ج. اثرهنری، اثری آزاد و خودسامان است و به واقعیت متکی نیست. کالسیتراتوس معتقد بود که هنر بیش از آنکه از طبیعت تقلید کند، با آن رقابت می کند. لوکیان نوشت که شعر «آزادی بی پایانی دارد و تنها تابع یک قانون است: یعنی تخیل شاعر». او همین مسئله را درباره هنرهای تجسمی نیز گفته است. همچنین هوراس گفت که نقاشان نیز به اندازه شاعران حق آزادی دارند.
د. در اثر هنری اشیاء نامرئی و معنویات از طریق اشیای مرئی به نمایش گذاشته می شوند. دیون خروسوستوم (Dion Chrysostom) در این باره به تفصیل در دوازدهمین سخنرانی المپی خود بحث کرد. او گفت که هنر بدن را چنان به نمایش می گذارد که می توانیم در آن حضور روح را تشخیص دهیم. نویسندگان باطنی (mystical) معتقد بودند که نقاشان و مجسمه سازان به واسطه بدن انسان خدایان را باز می نمایانند؛ فرمهای موجود در آثار هنری بزرگ «شایسته ماهیت الوهی» هستند و زیبایی شان فراطبیعی است.
این آثار بزرگ نه تنها انسان را مسرور میسازند، بلکه ذهن را نیز به کار می گیرند. آنها به مخاطبی نیازمندند که در حالت تفکر و تأمل تلاش میکند اندیشه را جانشین بینایی کند. اما برای اینکه بتواند آنها را تحسین کند، تأمل، اوقات فراغت و آرامش لازم است.
[تأثر هنر بر انسان]
اثر هنری تأثیر شدیدی بر انسان دارد. موجب می شود که انسان مات و مبهوت شده و حواسش اسیر آن گردد. دیون نوشت که آثاری نظیر مجسمه زئوس، ساخته فیدیاس، سروری «بی نظیر» را به انسان می بخشند و بدین طریق موجب میشوند که هر چیزی تحمل پذیر شود و دشواری در زندگی انسان فراموش گردد. برخلاف نویسندگان قدیمی که معتقد بودند هنر آرامش می بخشد و بر هیجانات افسار می زند، نویسندگان دوره یونانی را به این دیدگاه متمایل بودند که تأثیرات آن شدید، تند، برانگیزاننده و مسحورکننده است. دیون معتقد بود که «احساس» برای هنر ضروری است و کالیستراتوس درباره تأثیرات «معجزه وار» هنر می نوشت. لوکیان میگفت وقتی انسانها با آثار بزرگ هنری روبرو می شوند چشمهایشان سیر نمیشود و مثل یک دیوانه و مجنون رفتار میکنند. همانگونه که دیونوسیوس گفت، هنر بیشتر از استدلال و تعلق، احساس است و تأثیر حسی. هنر عهده دار تجربه هنری انسان است. هیچ کس به اندازه ماکسیموس اهل صور در نشان دادن تأثیرات هنر و مدلل کردنشان و ارزش آن پیش نرفت.در زیباشناسی دوران یونانی گرایی، دیدگاهی به وجود آمد مبنی بر اینکه برای هنر بیان احساس ضروری و اساسی است. یونانیان نخستین معتقد بودند که رقص ها و آوازها این گونه اند، اما در اینکه آیا رقص ها و آوازها جزو هنرها هستند یا نه، شک داشتند. سقراط معتقد بود که مجسمه میتواند احساسات قهرمانی را که تجسم یافته است نشان دهد، اما او ذکر نکرد که مجسمه میتواند احساسات مجسمه ساز را نیز بنمایاند. اکنون حتی کوئینتیلیان خطیب نیز تأکید میکرد که نه تنها هنر خود او بلکه هنرهای «صامت» (mute) نیز هنرهایی بیانگراند.
نوع رویکرد یک انسان به هنر ارزش و اعتبار او را نشان میدهد. فیلوستراتوس گفت: «هر کسی که نقاشی را تحقیر کند به حقیقت و فرزانگی ظلم می نماید». آثار هنری گرچه قابلیت انهدام دارند، اما جاودانه و نامیرا هستند. هنرمندان هر آن چیزی را که در جهان زیبا مییابند جمع آوری و گزینش میکنند. آنها نه تنها بدنها، بلکه روح و موسیقی آن (روح) را می نمایانند. آنها نه تنها چشم ها را مسرور می سازند، بلکه به چشم می آموزند که چگونه ببیند. آثار هنری محصول تصادف و اتفاق نیستند، بلکه محصول هنری آگاهانه اند که زیبایی را می آفریند.
اساسی ترین پیش فرض های دیدگاه کلاسیک در رابطه با هنر دگرگون شد. خوش ریتمی ذهنی از تقارن با اهمیت تر گردید. عصر جدید این مسئله را تأکید میکرد که زیبایی نه تنها در کل یک اثر، بلکه در بخشی از یک کل نیز میتواند باشد. مفهوم میمسیس که به مدت طولانی هنر یونانی را تعریف میکرد، اهمیتش را از دست داد و تخیل (imagination) جایگزین آن شد.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص610-607، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392