در واقع، ایده های معاصر راجع به این که کدام شغل ها برای هر جنس مناسب است ریشه در دوره ای میان سال های ۱۸۵۰ و ۱۹۰۰ دارد، دوره ای که تقسیم جنسی کار به چیزی شبیه شکل امروزی اش ثبت شد. زنان در کارهای سبک و تکراری کارخانه، در حرفه های مراقبت و پرستاری و در مشاغل خدماتی دون پایه متمرکز بودند، درست همان کارهایی که امروزه انجام می دهند.
زنان عصر ویکتوریا در کارهای «مناسب» و «نامناسب»: ماشین نویس و کارگران زن معادن زغال سنگ در پایان قرن نوزدهم، ایدئولوژی زندگی خانوادگی به عنوان شیوهی مسلط تفکر دربارهی زنان قاطعانه تثبیت شد و آنگاه به طبقات کارگر سرایت کرد؛ جنبش اتحادیهی کارگری از آرمان دستمزد زن خانه دار و همسر فاقد کار حمایت کرد (هرچند که بسیاری از اعضا به آن آرمان دست نیافتند).
افکار عصر ویکتوریا دربارهی آداب جنسی نیز در جداسازی جنس ها نقش داشت کارکنان کارمندان دفتری زن و مرد گاهی مجبور بودند از درهای جداگانه ای استفاده کنند تا از برخورد کردن با یکدیگر اجتناب کنند!. تجربهی روزمرهی زنان و مردان به شدت متمایز بود.
ولی در مخالفت با این موضوع جنبشی در دفاع از برابر جنسی سر برآورد، که زنان طبقات بالا و متوسط مبتکر آن بودند، نظیر فلورانس نایتینگل و جوزفین باتلر، که محدودیت های وارد بر آنان را غیرقابل تحمل می دانستند. جنبش فمینیستی عصر ویکتوریا در اواخر دههی ۱۸۵۰ آغاز شد و به سرعت شتاب و مورد حمایت قرار گرفت. مبارزات این جنبش در راه حقوق آموزشی و اقتصادی و اجتماعی تمام زنان پیامدهایی داشت. درهای تحصیلات عالی رفته رفته به روی زنان باز شد (علی رغم مخالف خوانی های دانشجویان و استادان مرد)؛ حرفه هایی نظیر پزشکی پذیرای نخستین دانشجوی زن شدند؛ زنان در هیئت امنای مدارس و هیئت های حکومت محلی قرار گرفتند. افشاگری فرانسیس پاور کابه دربارهی خشونت زناشویی در میان طبقات کارگر، که وی آن را «همسرآزاری» می نامید، منجر به این شد که زنان طبقهی کارگر حق جدایی قانونی را در ۱۸۷۸ به دست آورند، و اصلاح قانون طلاق به تدریج پی گرفته شد.
[قوانین مالکیت زنان]
قوانین مالکیت زنان متأهل مربوط به سال های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۲ به زنان اجازه داد خودشان اختیار درآمدهای خود و دارایی آورده شده به زندگی زناشویی را داشته باشند. فمینیست ها نیز تلاش کردند سرنوشت زنان طبقهی کارگر را بهبود بخشند، و آنان را تشویق کردند تا اتحادیه های کارگری خاص خودشان را تشکیل دهند. در سال ۱۹۰۰، مبارزه برای حق رأی زنان به موضوع اصلی جنبش فمینیستی تبدیل شد، اما با به دست آمدن این حق، جنبش انگیزه هایش را از دست داد، اگرچه زنان از آن به بعد می توانستند از راه کارهای پارلمانی استفاده کنند تا دربارهی موضوع هایی نظیر کمک هزینهی خانواده دست به مبارزه بزنند.با وجود این، جنبش فمینیستی دورهی ویکتوریا در اوج خود چالش مهمی را در مقابل ایدئولوژی زندگی خانوادگی قرار داد، هرچند می توان استدلال کرد که بیشترین بهره را زنان طبقه متوسط بردد. و این جنبش تأثیر اندکی بر زندگی زنان طبقهی کارگر داشت.
فمینیسم ویکتوریایی نخستین یورش عمده به ساختارهای نظارت مردسالارنه را نمایندگی کرد، و آن هنگامی بود که فمینیست ها برای برابر بیشتر در خانواده مبارزه و تلاش کردند آن را وارد عرصهی عمومی کنند. با وجود این، آنان نتوانستند ساختار جداسازی شغلی جنسیت بنیاد را در هم بشکنند، که جنبهی مهمی از نظام سرمایه داری صنعتی باقی ماند. هم چنین نگاه کنید به کتاب سوم مجموعهی حاضر (باکاک و تامپسون، ۱۹۹۲)، دیدگاه سیلویا ولبای را بررسی میکند که معتقد است قرن بیستم شاهد دور شدن از مردسالاری خصوصی بوده است (با اتکا به قدرت فردی مردان درون خانواده) ولی در حوزهی عمومی سلسله مراتب های جنسیتی هم چنان مقاومت می کنند.
تا سال ۱۹۰۰، مناسبات طبقاتی و جنسیتی اقتصاد رو به کمال سرمایه داری صنعتی بر شالودهای استوار شده بود که تا دههی ۱۹۵۰ تغییر چندانی نکرد. بریتانیا هم چنان جامعه ای بود با مرزبندی های خشک طبقاتی، که تماس چندانی میان طبقات وجود نداشت. موقعیت مادی کارگران ک؟ بهتر نشده بود، سطح زندگی آنان معمولی مانده بود و خطر فقر و «قانون فقرا» ادامه داشت. تعطیلات خارج کشور، ماشین ها و یخچال ها برای تودهی کارگران تا آن زمان تجملات رؤیایی بود.
سلسله مراتب های جنسیتی نیز بر جا مانده بود. به رغم این واقعیت که چارچوب قانونی مردسالاری برچیده شده بود، اما در واقعیت، مردان به اعمال سلطه در خانه و محل کار ادامه می دادند، و نظارت آنان بر حوزهی عمومی با تشدید تقسیم جنسی کار تقویت شد. کمک های زنان به اقتصاد در جنگ جهانی اول صرفا چالش کوتاه مدتی را در مقابل افکار تثبیت شده راجع به نقش های جنسیتی برانگیخت، پس از جنگ تقسیم کار پیش از جنگ به سرعت احیا شد. پیش از جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی زندگی خانوادگی، همراه با موانع ازدواج که سازمان های بسیاری اعمال می کردند، به قوت سابق بود. زنان و مردان هم چنان در عرصه های جداگانه ای به سر می بردند.
این نوشته نابرابری های طبقاتی و جنسیتی را در بریتانیا از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۵ شرح داده دگرگونی ساختارهای اجتماعی ۲۹۳ است. امیدوارم به شما نشان داده باشم که چگونه با پیدایش نظام صنعتی تولید سازمان یافته الگوهای مشخص نابرابری طبقاتی بر شالودهای سرمایه دارانه ایجاد شد. نابرابری های جنسیتی محصول سرمایه داری نبود، چراکه جوامع پیشاصنعتی قبلا مردسالار بودند. ولی بحث من این است که سلطهی مردان در محل کار با سرمایه داری صنعتی، که تقسیم کار جنسی سفت و سخت تری را ایجاد کرد، تشدید شد، و مردسالاری در خانواده نیز اساسا با جداسازی خانه و محل کار تقویت شد، هرچند در انتهای این قرن مردسالاری رو به فروپاشی گذاشت.
تحولات تاریخی ای که توصیف کرده ام مختص بریتانیا است. در بررسی جوامع دیگر، باید اشکالی را در نظر گیریم که پیشینه های تاریخی و فرهنگی متفاوت، زمینه های سیاسی گوناگون و درجات مختلفی از دخالت دولتی در تحول اجتماعی سبب آنها بوده است. هم چنین این واقعیت را باید در نظر گرفت که توسعهی اقتصادی سرمایه دارانه با سرعت های متفاوتی، همراه با توازن متمایز بخش ها و مسیر تکنولوژیکی متفاوت در هر جامعه صورت گرفته است. به علاوه، تمام این تفاوت ها می توانند درون هر جامعه نیز عمل کنند، و به اشکال مشخص محلی و منطقه ای بینجامند. با وجود این، می توانیم هم چنان گرایش های کلا مشابهی را در سایر جوامع صنعتی ترسیم کنیم. آنها در تاریخ مشترک محرومیت طبقهی کارگر همراه با مبارزه ای برای بهبود سطح زندگی و میراث مشترک مردسالاری، که به کلیشه سازی و جداسازی جنسیتی میدان می دهد، سهیم اند. این شباهت ها از نظام اقتصادی مشترک شان و از راهی که سرمایه داری صنعتی از لحاظ تاریخی بر شالودهی مردسالاری پیشاصنعتی استوار شده بود نشئت می گیرند.
از ۱۹۴۵ به بعد، صورت بندی اجتماعی بریتانیا دستخوش تغییرات چشمگیری شده است (باکاک و تامپسون، ۱۹۹۲). ولی بسیاری از این شرایط که موجد نابرابری هایی بوده که توضیح داده ام همچنان وجود دارد. تولید صنعتی هم چنان براساس مالکیت سرمایه دارانه، نیاز به سوددهی، تقسیم جزء به جزء فرایند کار و فقدان قدرت کارگران صورت می گیرد. جداسازی جنسیتی در امر اشتغال هنوز بارز است، و ایدئال زندگی خانوادگی همچنان بر زندگی زنان سایه می افکند. اگرچه مردسالاری تا حد زیادی از بین رفته است و ساختارهای طبقاتی بیش از پیش پاره پاره شده است، سلسله مراتب طبقاتی و جنسیتی به قوت خود باقی است؛ و، فرصت های زندگی خود ما، به عنوان افراد، تا حدی به واسطهی نحوهی عمل آن سلسله مراتب ها بر یکدیگر، تعیین می شوند. امیدوارم این بحث دربارهی نحوهی منشأ گرفتن این سلسله مراتب ها و تغییر آنها به موازات تحول جوامع، شما را در فهم صورت بندی های اجتماعی معاصر کمک کند.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص294-290، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397