جامعه‌ صنعتی و رشد فمینیسم

در اوایل قرن بیستم کارگران با به دست آوردن حق رأی و حق داشتن نمایندگی کامل سیاسی، همراه با تشکیل حزب سیاسی اختصاصی برای پیشبرد منافع کارگران، به موفقیت های عمده ای نائل شدند.
دوشنبه، 12 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه‌ صنعتی و رشد فمینیسم

بر بالیدن جامعه‌ی صنعتی

در این بخش، می خواهم نظری اجمالی به تغییراتی بیندازم که از میان دوره ویکتوریایی تا پایان جنگ جهانی دوم صورت گرفت. دوره‌ی میانی سال های ۱۸۵۰ و ۱۹۰۰ دوره‌ی حیاتی تثبیت الگوهای مناسبات طبقاتی و جنسیتی بود، که از آن پس تا حدودی بدون تغییر تا دوران بازسازی پس از جنگ ادامه‌یافت. در این سال ها، جامعه‌ی صنعتی باثبات تر شد، زیرا داشت به بلوغ می ‌نویسد. مناسبات میان طبقات به مراتب هماهنگ تر می شد. اعتصابات، تظاهرات و سایر اعتراضات ناشی از تضاد همچنان ادامه داشت، ولی گرایش به حل و فصل مشاجرات به جای رو در رویی رواج می یافت.
 
اگرچه طبقات کارگر به مبارزه برای احقاق حقوق خود به منظور دستیابی به سطح زندگی مناسب ادامه می ‌دادند، دیگر چندان سرسختانه به تصوراتشان در مورد راه بدیل سازمان دادن جامعه معتقد نبودند. این توده های طبقه‌ی کارگر قبول کردند که سرمایه داری صنعتی اجتناب ناپذیر است، و صرفا خواهان این بودند که وضعیت شان را در آن جامعه بهتر کنند.
 
عوامل بسیاری در این تغییر دخالت داشتند. عقیده بر این بود که تقسیم های درون طبقه‌ی کارگر آشکارتر می شد. یک مثال پیدایش «اشرافیت کار» است، گروهی برگزیده از کارگران ماهر که در ازای مزدهای بالا تشویق می شدند تا از عمل رادیکال دست بردارند. چنین تقسیمی، اگر از تفکر و بر پیروی کنیم، صرفا مشتی نمونه‌ی خروار خواهد بود. شاید تقسیم عمده تقسیم میان جنس ها بود. سیاست های محروم سازی اتحادیه های کارگری که ما در بخش قبلی بررسی کردیم، مانع از این شد که زنان و مردان کارگر درک مشترکی از هویت بپرورانند. بحث دیگر این است که بورژوازی قادر بود از نظارت اش بر نهادهای اجتماعی، نظیر نظام آموزش و پرورش، کلیساها و بعدها رسانه های جمعی، برای تضمین تبدیل ایدئولوژی خودش به دیدگاه مسلط اجتماعی استفاده کند. به علاوه، طبقات کارگر به بسط و گسترش شیوهی زندگی متمایزشان مشغول بودند، چیزی که جامعه شناسان «فرهنگ سنتی طبقه‌ی کارگر» می ‌نامند: باشگاه های فوتبال و شرط بندی فوتبال، فروشگاه های وسایل اسب سواری و شرط بندی، باشگاه های «محلی» و کارگران مرد، سالن های موسیقی و رقص. جامعه شناسان اظهار می دارند که این فرهنگ به نگرش های تدافعی و تقدیرگرایانه پر و بال می دهد، و به پذیرش تسلیم طلبانهی وضع موجود می انجامد. این عامل و عوامل دیگر در «بازسازی طبقه‌ی کارگر» دخالت داشتند، چراکه این طبقه‌ی سیاسی شده که تامپسون توصیف کرد داشت از نو شکل می گرفت.
 
در اوایل قرن بیستم کارگران با به دست آوردن حق رأی و حق داشتن نمایندگی کامل سیاسی، همراه با تشکیل حزب سیاسی اختصاصی برای پیشبرد منافع کارگران، به موفقیت های عمده ای نائل شدند. با وجود این، شاید در اثر وقفه ای که در جنگ جهانی و رکود اقتصادی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ایجاد کرده بود، طبقات کارگر نتوانستند تا پس از ۱۹۴۵، از نیروی سیاسی خودشان برای بهتر کردن وضعیت اقتصادی - اجتماعی شان استفاده کنند. با وجود این، ادغام طبقات کارگر در ساختار سیاسی را آنتونی گیدنز نشانه‌ی بلوغ سرمایه داری صنعتی و عاملی دیگری دخیل در مناسبات طبقاتی موزونتر تلقی میکند (گیدنز، ۱۹۷۳).
 
در این اثنا، طبقات متوسط تا اندازه ای در نتیجه‌ی تغییرات چشمگیر در اقتصاد صنعتی گسترش می یافتند. شرکت های خصوصی، که در تملک یک کارفرما بود، جایگزین مالکیت عمومی ‌می شد؛ ادغام ها و تصاحب ها به تشکیل شرکت های بزرگ با طیف وسیعی از تولید و منافع مالی منجر شد. این امر باعث رشد بوروکراسی شد، که و بر آن را جنبه‌ی اصلی رشد سرمایه داری محسوب می ‌کرد، و انواع جدید مشاغل را پدید آورد. چنین سازمان های پیچیده ای به لشکری از کارمندان، متخصصان، کارشناسان بازاریابی و مدیران احتیاج داشت تا به طرزی کارآمد عمل کند. حرفه ها نیز، تا حدودی در پاسخ به مسائل متعددی که صنعتی شدن پیش کشیده بود، گسترش یافتند.
 
چنانکه پیش تر ملاحظه کردیم، و بر معتقد بود که گسترش مشاغل طبقه‌ی متوسط که به طرز بنیادینی ساختار طبقاتی را، همراه با رقابت میان دو نوع مختلف از کارگران فاقد مالکیت (طبقهی متوسط و طبقه‌ی کارگر) دگرگون کرده است، همان قدر اهمیت پیدا میکند که تقسیم اصلی میان صاحبان مالکیت و فاقدان مالکیت. در حالی که مارکس در بعضی آثار متأخرترش نقش طبقات جدید متوسط را بررسی کرده است، آنان را میانجی بین سرمایه و کار به حساب می آورد، وی پیامدهای اجتماعی و سیاسی چنین تحولی را ناچیز می انگاشت.
 
 ایده های دورکیم حاکی از رویکردی دیگر به پیامدهای گسترس طبقه‌ی متوسط است. وی معتقد است که پیچیدگی فزاینده‌ی تقسیم کار به درک مردم از وابستگی متقابل گروه های اجتماعی گوناگون می افزاید. خود دورکیم خیلی به مفهوم طبقه علاقه مند نبود، ولی آثار وی شیوهی متفاوتی را برای فکر کردن دربارهی جامعه در مقابل نظریه های طبقه بنیاد مارکس و وبر عرضه کرده است. دیدگاه موسوم به «کارکردگرایی»، که از ایده های متعدد دورکیم الهام می گیرد، بر ایدهی ادغام و مکمل بودن طبقات تأکید می ورزد. کارکردگرایی می گوید که افراد نابرابری ها را به منزله‌ی پیامد ضروری تقسیم پیچیده‌ی کار که خصیصه‌ی جوامع صنعتی است می پذیرند و از همین رو است که همبستگی اجتماعی حفظ می ‌شود.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص292-288، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.