نقشه اي براي کاشف!
بعد ازاينکه آقاي کريستف کلمب با هزار زور و زحمت و جان کندن،توانست آمريکا را کشف کند و به اسپانيا برگشت، بزرگان اسپانيا به او حسادت کردند و گفتند:« چه خبرتان است که دائماً ورد زبانتان کريستف کلمب است؟ مگر کشف کردن آمريکا هم کاري دارد؟ ما خودمان هم مي توانستيم اين کار را بکنيم،فقط حالش را نداشتيم! مي خواهيد همين حالابرويم و صد بار آمريکا را کشف کنيم و برگرديم؟»
بعد آن ها تصميم گرفتند کريستف را به مجلسي دعوت کنند و حسابي حال او را بگيرند.
وقتي که همه،برسرميزغذا حاضرشدند،يکي از بزرگان اسپانيا که حدوداً 150 کيلو بود!به او گفت:« تو خيال مي کني، خيلي هنرکرده اي که قاره اي به اين گندگي را کشف کرده اي؟ مرده شور آن کشف کردنت را ببرند!»
کريستف از اين حرف خيلي ناراحت شد،اما به روي خودش نياورد،او يک تخم مرغ آب پز شده را از روي ميز برداشت و رو به حاضران کرد و گفت:« اي بزرگان! آيا در ميان شما شخصي وجود دارد که بتواند اين تخم مرغ را به صورت عمودي روي ميزبگذارد که بايستد؟»
بزرگان مجلس،يکي يکي تخم مرغ را گرفتند و سعي کردند به اين کارعمل نمايند! اما نشد که نشد!
سرانجام کريستف، تخم مرغ را گرفت و يک مقداري از سر آن را شکست و بعد آن را راحت روي ميز قرار داد!
بزرگان داد و هوار کردند که ،اينکه کاري ندارد! ما هم مي توانستيم اين کاررا بکنيم!
کريستف گفت:«اي شيطون بلاها! پس چرا اين کار را نکرديد؟»
و بعد ادامه داد:« کشف آمريکا هم همينطوراست. من مي گويم فکرکشف آمريکا فقط به ذهن من رسيد که آن را انجام دادم!»
بزرگان هم درمقابل حرف او ساکت ماندند و تخم مرغ را پوست کندند و خوردند.
ناگفته نماند که اگرکريستف کلمب مي دانست که سردمداران آمريکا بعدها چه گندي به اين دنيا خواهند زد،عمراً اگر آمريکا را کشف مي کرد!
منبع:نشريه شاهد نوجوان ،شماره 54
/خ
بعد آن ها تصميم گرفتند کريستف را به مجلسي دعوت کنند و حسابي حال او را بگيرند.
وقتي که همه،برسرميزغذا حاضرشدند،يکي از بزرگان اسپانيا که حدوداً 150 کيلو بود!به او گفت:« تو خيال مي کني، خيلي هنرکرده اي که قاره اي به اين گندگي را کشف کرده اي؟ مرده شور آن کشف کردنت را ببرند!»
کريستف از اين حرف خيلي ناراحت شد،اما به روي خودش نياورد،او يک تخم مرغ آب پز شده را از روي ميز برداشت و رو به حاضران کرد و گفت:« اي بزرگان! آيا در ميان شما شخصي وجود دارد که بتواند اين تخم مرغ را به صورت عمودي روي ميزبگذارد که بايستد؟»
بزرگان مجلس،يکي يکي تخم مرغ را گرفتند و سعي کردند به اين کارعمل نمايند! اما نشد که نشد!
سرانجام کريستف، تخم مرغ را گرفت و يک مقداري از سر آن را شکست و بعد آن را راحت روي ميز قرار داد!
بزرگان داد و هوار کردند که ،اينکه کاري ندارد! ما هم مي توانستيم اين کاررا بکنيم!
کريستف گفت:«اي شيطون بلاها! پس چرا اين کار را نکرديد؟»
و بعد ادامه داد:« کشف آمريکا هم همينطوراست. من مي گويم فکرکشف آمريکا فقط به ذهن من رسيد که آن را انجام دادم!»
بزرگان هم درمقابل حرف او ساکت ماندند و تخم مرغ را پوست کندند و خوردند.
ناگفته نماند که اگرکريستف کلمب مي دانست که سردمداران آمريکا بعدها چه گندي به اين دنيا خواهند زد،عمراً اگر آمريکا را کشف مي کرد!
منبع:نشريه شاهد نوجوان ،شماره 54
/خ