سالروز عاشقي
ايرانيان در تاريخ دراز و پر نشيب و فراز خود جنگ هاي بسياري را تجربه کرده اند. دور از واقع نيست اگر بگوييم بيش از نيمي از تاريخ اين سرزمين به جنگ هاي گرم و کشمکش هاي سرد گذشته است . هنوز غبار سم اسبان مغول ننشسته بود که تيموريان تاختند، و پس از آن غزها و سپس صليبيون و از آن پس عثماني هاي آناتولي و چندي بعد سپاه دريايي پرتغال و بلژيک از جنوب و آنگاه روس و انگليس و... چنين است که در جويبار سرنوشت اين ملت مظلوم ، هماره خون جاري بوده است، و بدين روي بر بام حياتشان هميشه پرچم مقاومت در رقص و اهتزاز.
چرا و چيست آنچه موجب خشم و تجاوز ديگران است ، و چگونه است که بوم جنگ هرگز از بام ما بر نمي خيزد ؟ آيا سرزمين مارا مواهبي است که همه را به طمع مي اندازد ؟ آيا ايراني مسلمان و مسلمان ايراني ، سخني دارد که بايد خاموش گردد و پنبه ي سکوت در دهانش کرد ؟ آيا کاستي هاي ما چنين سرنوشت ناراستي بر ما رقم زده است ؟ ما چگونه مردمي بوديم که بايد در روستاي گلستان و ترکمن چاي، پاي عهد نامه هايي را امضا
مي کرديم که هنوز داغ آن سينه ها را مي سوزاند و دل ها را مي شوراند؟ دريغا که مغول را رانديم اما تيمور را سفره تسليم گسترانديم ؛ صليب ها را شکستيم اما از جنگ با همسايه عثماني طرفي نبستيم پرچم مشروطه افراشتيم اما پانزده سال بعد با همان پرچم چکمه هاي رضا خان را برق انداختيم . چرا ؟
پاسخ را بايد از آنان پرسيد که تاريخ مي دانند و مردم شناسي خوانده اند و جهان را آنگونه که هست مي شناسند . آنچه در اين نوشته کوتاه بر ماست اشاره به دفاعي است مقدس و شکوهمند که چراغ آثارش هنوز مي درخشد و تا روزي که ايراني مي زيد از اين نور پرتو غيرت و معرفت مي گيرد .
در آخرين روزهاي گرم تابستان 1359 جغد شومي در آسمان آبي ايران پديدار شد و از آن پس مارهاي بسياري به سوي مرزهاي جنوب و غرب ايران خزيرند . هنوز ريشه هاي انقلاب ديني انديشه هاي مردم را نپيموده بود که دست هاي آهنين جور ، جنبيدن گرفت و نهال تازه سر از خاک بر آورده را آماج تبرهاي خشم و کينه ديرينه خود کرد . چه مي بايد مي کردند مردمي که هنوز طعم انقلاب خويش را هم نچشيده بودند که ناگاه بر سر و روي شان تير و بمب و گلوله باريدن گرفت ؟ جنگيدند و دفاع را اين بار بر خود همچون نماز و روزه فريضه انگاشتند . چنين بود که نخستين برگ ها از دفتر دفاع مقدس ورق خورد و آن شد که ديديم يا شنيديم و پس از ما سينه به سينه نقل و نقل مجالس خواهد شد. از جنگ و دفاع گريزي نداشتيم و اين « ناگزير » را به فال نيک گرفتيم؛ زيرا بايد که يک بارو براي هميشه جهانيان را خبر مي کرديم که از معجون ايران و اسلام جز غيرت و آزادگي بر نمي خيزد .
چرا ايستاده ايم
اگر مي نشستيم و آن مي شد که مهاجمان مي خواستند اکنون ما نيز اين نبوديم که هستيم. زبوني و تسليم و وادادگي تا پستو خانه روحمان ريشه مي دواند و بي اذن و اشارت بدخواهانمان، به سوي هيچ خيري و شري نمي رفتيم . ايستاديم و گوهر جان را گرامي تر از ايمان و عزت نشمرديم تا قلم سرنوشت ما در دست بد خواهان و نا رفيقان ما نباشد .
گر نثار قدم يار گرامي نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم باز آيد
در جغرافيايي به نام جبهه همه ي تاريخ ايران و گستره فرهنگ ديني آن گرد هم آمدند تا آن کنند که سزاوار مردمي ديندار و ايمان گرا است اگر نشاني از آن روزهاي داغ و خونين در دفتر سرنوشت ما نبود، و اگر شلمچه و چزابه را هم تبديل به ترکمنچاي و گلستان
مي کرديم و حسرت ايمان و باورهايي را مي خورديم که از سرزمين خاکي و روحي ما رخت بر بسته اند .
ايستاديم ؛
1- زيرا کتاب آسماني ما ، قرآن گرامي ، جهاد را رستگاري بزرگ ناميده است ؛
2- از آن رو که علي (ع) سرور آزادگان جهان ، مجاهدت در راه خدا را دري از درهاي بهشت خوانده است ؛
3- زيرا ناموس شرف و غيرت مان جز اين راهي براي مان نمي گذاشت ؛
4-زيرا شهر ها و تاريخ خود را دوست مي داشتيم ،
5- تا جهانيان را خبر شود که فرق است بين مردمي که رعيت پادشاهان جابرند با مردمي که دست ارادت به مردمي از تبار عالمان رباني داده اند ،
6- چرا که اگر جز اين مي کرديم ، پاسخي براي نسل هاي آينده نداشتيم ؛
7 - زيرا همه اصالت و نجابت خود را در گرو اين جنگ مي ديدم ؛
8- تا فضيلت هاي پنهان و نهفته در سويداي جان شهيدان و جوانان ميهن آشکار شود همانان که خميني بزرگ در مدحشان گفت : « تاريخ اسلام ، جز يک برهه از صدر اسلام ، جواني مثل جوان هاي ايران ما سراغ ندارد »
( صحيفه ي نور ، ج 13 ، ص 195 )
ايستاديم و از جان و مال خويش چشم پوشيديم تا مواهب بسياري نيز نصيب بريم . راستي آيا مگر در جنگ و ستيز هم منفعتي است ؟ آري ؛ جنگ و دفاع را مواهب و آثاري است که هنوز همه ي آنها را کسي نشمرده و احصا نکرده است . برخي را همگان مي دانند و برخي را بايد به تور تحقيق صيد کرد . آنچه مانع ازچنين تحقيقاتي مي شود کراهت چهره جنگ و ناخواستگي آن است . بدين رو کمتر کسي را رغبت است که از فوايد و مواهب جنگ دفاعي سخن بگويد . اما انصاف و حقيقت آن است که گفتني هاي بسياري در اين باره
نا گفته مانده است .
عيب مي جمله بگفتي ، هنرش نيز بگو
نفي حکمت مکن از بهر دل عامي چند
آري ؛ جنگ در آيين رحماني اسلام ، به هيچ روي مطلوبيت ذاتي ندارد مگر آنکه ضرورتي رخ نمايد يا گريزي از آ نباشد . اگر صيانت از کيان دين و کشور ، خشونت است و جنگ طلبي ، همه ي انسان هاي غيرتمند و تعالي جو ، جنگ طلبند ! اما اگر حفظ آشيانه و دلسوزي براي دين و آيين ، مقدس است ، هرچه در اين مسير رخ دهد قداست بار است ؛ هر چند جنگ و خونريزي باشد . دفاع ما را امتي زنده و ملتي لايق زيست اجتماعي کرده است . پس بايد شان و شکوهش را پاس داريم و در سالروزش ، سر از پا نشناسيم .
منبع: برگرفته از مجله ي امتداد شماره 10
/س
چرا و چيست آنچه موجب خشم و تجاوز ديگران است ، و چگونه است که بوم جنگ هرگز از بام ما بر نمي خيزد ؟ آيا سرزمين مارا مواهبي است که همه را به طمع مي اندازد ؟ آيا ايراني مسلمان و مسلمان ايراني ، سخني دارد که بايد خاموش گردد و پنبه ي سکوت در دهانش کرد ؟ آيا کاستي هاي ما چنين سرنوشت ناراستي بر ما رقم زده است ؟ ما چگونه مردمي بوديم که بايد در روستاي گلستان و ترکمن چاي، پاي عهد نامه هايي را امضا
مي کرديم که هنوز داغ آن سينه ها را مي سوزاند و دل ها را مي شوراند؟ دريغا که مغول را رانديم اما تيمور را سفره تسليم گسترانديم ؛ صليب ها را شکستيم اما از جنگ با همسايه عثماني طرفي نبستيم پرچم مشروطه افراشتيم اما پانزده سال بعد با همان پرچم چکمه هاي رضا خان را برق انداختيم . چرا ؟
پاسخ را بايد از آنان پرسيد که تاريخ مي دانند و مردم شناسي خوانده اند و جهان را آنگونه که هست مي شناسند . آنچه در اين نوشته کوتاه بر ماست اشاره به دفاعي است مقدس و شکوهمند که چراغ آثارش هنوز مي درخشد و تا روزي که ايراني مي زيد از اين نور پرتو غيرت و معرفت مي گيرد .
در آخرين روزهاي گرم تابستان 1359 جغد شومي در آسمان آبي ايران پديدار شد و از آن پس مارهاي بسياري به سوي مرزهاي جنوب و غرب ايران خزيرند . هنوز ريشه هاي انقلاب ديني انديشه هاي مردم را نپيموده بود که دست هاي آهنين جور ، جنبيدن گرفت و نهال تازه سر از خاک بر آورده را آماج تبرهاي خشم و کينه ديرينه خود کرد . چه مي بايد مي کردند مردمي که هنوز طعم انقلاب خويش را هم نچشيده بودند که ناگاه بر سر و روي شان تير و بمب و گلوله باريدن گرفت ؟ جنگيدند و دفاع را اين بار بر خود همچون نماز و روزه فريضه انگاشتند . چنين بود که نخستين برگ ها از دفتر دفاع مقدس ورق خورد و آن شد که ديديم يا شنيديم و پس از ما سينه به سينه نقل و نقل مجالس خواهد شد. از جنگ و دفاع گريزي نداشتيم و اين « ناگزير » را به فال نيک گرفتيم؛ زيرا بايد که يک بارو براي هميشه جهانيان را خبر مي کرديم که از معجون ايران و اسلام جز غيرت و آزادگي بر نمي خيزد .
چرا ايستاده ايم
اگر مي نشستيم و آن مي شد که مهاجمان مي خواستند اکنون ما نيز اين نبوديم که هستيم. زبوني و تسليم و وادادگي تا پستو خانه روحمان ريشه مي دواند و بي اذن و اشارت بدخواهانمان، به سوي هيچ خيري و شري نمي رفتيم . ايستاديم و گوهر جان را گرامي تر از ايمان و عزت نشمرديم تا قلم سرنوشت ما در دست بد خواهان و نا رفيقان ما نباشد .
گر نثار قدم يار گرامي نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم باز آيد
در جغرافيايي به نام جبهه همه ي تاريخ ايران و گستره فرهنگ ديني آن گرد هم آمدند تا آن کنند که سزاوار مردمي ديندار و ايمان گرا است اگر نشاني از آن روزهاي داغ و خونين در دفتر سرنوشت ما نبود، و اگر شلمچه و چزابه را هم تبديل به ترکمنچاي و گلستان
مي کرديم و حسرت ايمان و باورهايي را مي خورديم که از سرزمين خاکي و روحي ما رخت بر بسته اند .
ايستاديم ؛
1- زيرا کتاب آسماني ما ، قرآن گرامي ، جهاد را رستگاري بزرگ ناميده است ؛
2- از آن رو که علي (ع) سرور آزادگان جهان ، مجاهدت در راه خدا را دري از درهاي بهشت خوانده است ؛
3- زيرا ناموس شرف و غيرت مان جز اين راهي براي مان نمي گذاشت ؛
4-زيرا شهر ها و تاريخ خود را دوست مي داشتيم ،
5- تا جهانيان را خبر شود که فرق است بين مردمي که رعيت پادشاهان جابرند با مردمي که دست ارادت به مردمي از تبار عالمان رباني داده اند ،
6- چرا که اگر جز اين مي کرديم ، پاسخي براي نسل هاي آينده نداشتيم ؛
7 - زيرا همه اصالت و نجابت خود را در گرو اين جنگ مي ديدم ؛
8- تا فضيلت هاي پنهان و نهفته در سويداي جان شهيدان و جوانان ميهن آشکار شود همانان که خميني بزرگ در مدحشان گفت : « تاريخ اسلام ، جز يک برهه از صدر اسلام ، جواني مثل جوان هاي ايران ما سراغ ندارد »
( صحيفه ي نور ، ج 13 ، ص 195 )
ايستاديم و از جان و مال خويش چشم پوشيديم تا مواهب بسياري نيز نصيب بريم . راستي آيا مگر در جنگ و ستيز هم منفعتي است ؟ آري ؛ جنگ و دفاع را مواهب و آثاري است که هنوز همه ي آنها را کسي نشمرده و احصا نکرده است . برخي را همگان مي دانند و برخي را بايد به تور تحقيق صيد کرد . آنچه مانع ازچنين تحقيقاتي مي شود کراهت چهره جنگ و ناخواستگي آن است . بدين رو کمتر کسي را رغبت است که از فوايد و مواهب جنگ دفاعي سخن بگويد . اما انصاف و حقيقت آن است که گفتني هاي بسياري در اين باره
نا گفته مانده است .
عيب مي جمله بگفتي ، هنرش نيز بگو
نفي حکمت مکن از بهر دل عامي چند
آري ؛ جنگ در آيين رحماني اسلام ، به هيچ روي مطلوبيت ذاتي ندارد مگر آنکه ضرورتي رخ نمايد يا گريزي از آ نباشد . اگر صيانت از کيان دين و کشور ، خشونت است و جنگ طلبي ، همه ي انسان هاي غيرتمند و تعالي جو ، جنگ طلبند ! اما اگر حفظ آشيانه و دلسوزي براي دين و آيين ، مقدس است ، هرچه در اين مسير رخ دهد قداست بار است ؛ هر چند جنگ و خونريزي باشد . دفاع ما را امتي زنده و ملتي لايق زيست اجتماعي کرده است . پس بايد شان و شکوهش را پاس داريم و در سالروزش ، سر از پا نشناسيم .
منبع: برگرفته از مجله ي امتداد شماره 10
/س